بررسی مبانی کلامی فقهی آزادی و اختیار در نزد شیعه (امر بین الامرین)
فارسی 2950 نمایش |امر بین الامرین
موجودات امکانی دارای اثر هستند و با اراده خود کارهای خود را انجام می دهند؛ لیکن از خود استقلال ندارند. انسان دارای فاعلیت و علیت و تاثیر است؛ اما به طور مستقل، تنها فاعل مستقل خداست و دیگر موجودات با اینکه وجود و آثار وجود را دارا هستند؛ اما استقلال ندارند و وجود آنها عین ارتباط و حقیقت فقر و احتیاج و وابستگی است. با اینکه موجودات دارای صفات و آثار و افعال هستند؛ اما هیچ کدام از خود استقلالی ندارند. کسی که بداند حقیقت وجود در ممکنات ربط محض است، می داند که فعل او در عین اینکه فعل اوست و از او سر می زند، فعل خدا نیز هست. جهان در عین ارتباط محض و وابستگی خالص، مظهر قدرت خدا و اراده و علم و فعل نیز هست. و این است معنای منزلت بین المنزلین و امر بین الامرین.
مقصود از امر، عقیده شیعه است و مقصود از امرین، عقیده جبر و تفویض است. و معنای آن این است که انسان نه از روی اجبار کارهای خود را انجام می دهد که از خود اختیاری نداشته باشد و همانند ماشین خودکار باشد و نه آنکه در کارها استقلال دارد و دست خدا بسته و کار خدا تعطیل است؛ بلکه کارهای انسان از روی اراده و اختیار سر می زند و نیروی مصرفی در انجام کار، از خداست.
قدرت و نیروهای انسان از نیروهای ظاهری و باطنی و اعضای بدن و هرچه در انجام کار دخالت دارد (خواه از اسباب و علل فعلی باشد و یا از شرایط و چیزهایی که سبب رغبت به طاعت می شود و یا انسان را از گناه باز می دارد) همه از فیض و بخشندگی و لطف رحمانی اوست و با تمام اینها، باز هم انسان در انجام کارهایش مختار است. اگر بخواهد آن را انجام می دهد و اگر بخواهد آن را ترک می کند. اگر طرف ایجاب را گرفت و به دنبال انجام کار افتاد، آن کار انجام می گیرد و اگر طرف سلب را اختیار کرد و حرکتی ننمود، آن فعل ترک می شود و هر کدام از فعل و ترک، در تحت اختیار اوست و در انجام آن آزاد است و در عین حال خود او در تحت قدرت خداست و هر چه دارد از خدا دارد.
کسانی که قائل به تفویض شده اند، انسان ممکن الوجود را از مرز خود بیرون برده و به مرز واجب الوجود رسانیده اند و مشرک هستند و کسانی که قائل به جبر شده اند، خدا را از مقام خود پایین آوره و در مقام ممکن الوجود قرار داده اند و کافرند. و امر بین الامرین، راه میانه است برای امت محمد (ص) که حافظ مقام ربوبی و حدود امکانی است. جبری مذهب نه فقط به خدا که بر ممکنات نیز ظلم کرده است و تفویضی نیز بر خدا و ممکنات ستم کرده و امر بین الامرین حق هر صاحب حقی را به او داده است.
امر بین الامرین در قرآن
خداوند در قرآن کریم حقیقت امر بین الامرین را به انسان گوشزد نموده و به او توجه داده است که افعالی که از او صادر می شود، از روی اراده و اختیار اوست و در عین حال وابسته به ذات اقدس حق است. اینک نمونه ای از آن آیات مورد بررسی قرار می گیرد:
1- «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی؛ ای رسول ما، تو تیر نینداختی در آن حال که می انداختی ولکن خدا انداخت.»(انفال/ 7) در این آیه رمی، هم به رسول استناد داده شده و هم به خدا و توان و نیروی انداختن از خدا قرار داده شده است و رمی را اثبات کرده است از جهتی که آن را نفی کرده است؛ زیرا رمی که از پیامبر بوده، در عین حال از توانایی شخصی و استقلال خودش نبوده است؛ بلکه از قدرت خدا بوده است.
2- «و ما تشاون الا ان یشاء الله؛ و نمی خواهید مگر خدا بخواهد.» (دهر/ 30) از یک طرف خواستن به بشر استناد داده شده و از طرف دیگر اصل خواستن و قدرت بر آن، از طرف خدا قرار داده شده است؛ نه به این معنا که دو فاعل وجود دارد؛ یکی خدا و یکی انسان و یا اینکه دو کار با اشتراک صورت می گیرد؛ بلکه به این معنا که خواست انسان، ظهور خواست خداست و حقیقت، ربط و وابستگی به خداست.
3- در آیات مربوط به داستان حضرت خضر و حضرت موسی گاهی فعل به خدا نسبت داده شده است؛ مانند: «فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما؛ پروردگارت اراده کرد تا آن دو یتیم به نیروی جوانی برسند و گنج خود را استخراج کنند.» (کهف/ 82) و گاهی به خضر و موسی نسبت داده شده است؛ مانند: «فاردنا ان یبدله ربه؛ ما خواستیم که پروردگارش او را عوض کند.» (کهف/ 81)
4- گرفتن جان گاهی به خدا استناد داده شده؛ مانند «الله یتوفی الانفس حین موتها؛ خدا در هنگام مرگ جانها را می گیرد.» (زمر/ 42) و گاهی به فرشته مرگ استناد داده شده است؛ «قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم؛ بگو جان شما را فرشته مرگ می گیرد که بر شما گماشته شده است.» (سجده/ 11)، و گاهی به فرشتگان استناد داده شده است؛ مانند: «و لوتری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة؛ و اگر ببینی فرشتگان را در هنگام جان گرفتن کسانی که کافر شده اند.» (انفال/ 50)
5- اضلال و گمراهی کردن، گاهی به خدا نسبت داده شده است، مانند: «و یضل الله الظالمین؛ خدا ظالمان را گمراه می گرداند.» (ابراهیم/ 27) و گاهی به ابلیس؛ مانند: «انه عدو مضل مبین؛ شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكاري است.» (قصص/ 15) و گاهی به بندگان، مانند: «و اضل فرعون قومه؛ و فرعون قوم خود را گمراه ساخت.» (طه/ 79)
امر بین الامرین در روایات
روایات بسیاری در توضیح و تبیین امر بین الامرین از امامان معصوم (ع) وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- امام هشتم (ع) فرمود؛ «خداوند فرموده است: ای پسر آدم آنچه را برای خودت می خواهی با خواست من است و با نیروی من واجبات را انجام می دهی وبا نعمت نیرویی که به تو داده ام بر معصیت توانا شده ای. من تو را شنوا، بینا و نیرومند آفریدم. هر نیکی که به تو برسد، از خداست و هر بدی که به تو برسد از خودت می باشد. از این روست که من به نیکیهای تو از تو سزاوارترم و تو به بدیهای خودت سزاوارتری. آنچه را من انجام می دهم، در آن پرسشی نیست و هر آنچه که آنها انجام دهند، پرسش دارد.» (کلینی، اصول کافی، ج 1، حدیث 12)
خداوند به نیکی های انسان سزاوارتر است، از این جهت که نیروهایی که در انجام کار صرف می شود، از لطف اوست و مردم به بدیهای خود سزاوارترند؛ زیرا از بدی اختیار خود، نیروهای الهی را در نافرمانی خدا صرف می کنند. این حدیث بر این مطلب دلالت دارد: نیروهایی که انسان با آنها کارهای خود را (از اطاعت و معصیت) انجام می دهد، از خداست و به کارگیری آن نیروها در راه گناه و به دست آوردن زشتیها از اختیار آنهاست؛ از این جهت به گناه و بدی خود سزاوارترند. کارهای خدا پرسش ندارد؛ زیرا موافق با عدل است و کارهای مردم پرسش دارد؛ زیرا بر خلاف عدل و انصاف، نیروهای خدادادی را در راه نافرمانی او صرف می کنند.
2- امام باقر و امام صادق (ع) فرمودند: «خداوند مهربانتر از آن است که بندگانش را بر گناه مجبور نموده، سپس آنها را عذاب کند و خداوند بالاتر آن است که چیزی را بخواهد و به وجود نیاید.» سؤال کردند: «آیا میان جبر و قدر راه سومی هست؟» فرمود: «بلی چیزی هست که از میان آسمان و زمین وسیعتر است.» (همان، ص 296، حدیث 9) این حدیث بر دو قاعده عقلی دلالت دارد:
1- مهربانی خدا، با قول به جبر سازگار نیست.
2- خداوند با قدرت بی پایانش هیچ گاه مغلوب نمی شود. خداوند به مردم نیرو بخشیده تا بتواند با اراده و اختیار خود کارهایشان را انجام دهند و اگر نافرمانی کنند، خدا مقهور نشده و می تواند از نافرمانی جلوگیری کند.
3- مردی از امام صادق (ع) پرسید: «فدایت شوم آیا خداوند مردم را بر گناه مجبور کرده است؟» فرمود: «خداوند عادلتر از آن است که آنها را بر گناه اجبار کرده، سپس آنها را عذاب نماید!»
پرسید: «آیا افعال را به دست خود مردم سپرده و خود، کاری ندارد؟»
فرمود: «اگر اینطور بود، امر و نهی نمی کرد!»
پرسید: «آیا میان این دو چیز، امر دیگری هست؟»
فرمود: «بلی چیزی وسیعتر از آنچه میان آسمان و زمین است.» (همان، ص 279، حدیث 11)
نتیجه بررسی
پس از ثابت شدن سه اصل مذکور: 1- هر کاری که حرمت آن ثابت نشده باشد حکم آن اباحه است؛ 2- کسی بر کسی ولایت ندارد؛ 3- انسان دارای اراده و اختیار است و با اراده و اختیار کارهای خود را انجام می دهد) باید گفت در مذهب شیعه انسان کمال آزادی و حریت را داراست؛ چرا که انجام هر کاری برای او مباح است و از انجام آن منع نشده است؛ ولایت و قیمومت کسی بر او ثابت نشده است تا او را امر و نهی کند و از انجام کاری که می خواهد بکند، جلوگیری کند. در انجام کار خود اختیار و اراده کامل دارد و با اراده خود کارهایش را انجام می دهد؛ جبر و قهر و اکراهی او را وادار به انجام کار و یا ترک آن نمی کند.
مرزهای عقلی و شرعی آزادی
آزادی و حریتی را که انسان از این سه اصل به دست آورده است، به دسته و گروه خاصی اختصاص ندارد و تمام افراد انسان از آن برخوردار هستند؛ لیکن به کارگیری این آزادی برای تمام افراد انسان در هر راه و در هر خواستی ممکن نیست؛ زیرا شعاع آزادی افراد انسان در مسیر حرکت، به هم می رسد و برخورد می کند. خواسته های بی حد و حصر تمام افراد انسان، آنها را به نزاع و اختلاف با هم می کشاند و در نتیجه اختلاف و نزاع، خواسته های آنها نافرجام می ماند و یا قوی، ضعیف را پایمال کرده و حقوق او را تضییع می کند. پس برای رفع اختلاف و برای تعدیل و کنترل خواسته ها و به کارگیری آزادیهای افراد بشر، باید قانون باشد. قانونی که بتواند پاسخگوی نیازها باشد، بر کسی ستم نکند و نارسایی نداشته باشد. لیکن سخن در این است که چه کسی باید این قانون را وضع کند؟
قانونگذار باید یک انسان شناس کامل باشد که از تمام اسرار و ریزه کاریهای جسم و جان و عواطف و غرائز درون انسانها با خبر باشد و تمام پدیده های اجتماعی را که در هنگام زندگی افراد با یکدیگر در دل اجتماع پیدا می شود، بداند و نیز از تمام نیازمندیهای اجتماعی و قوانینی که انسان را به تکامل می رساند، با اطلاع باشد. آری قانونگذار باید آفریدگار بشر باشد که از تمام رموز و اسرار آفرینش باخبر است و به تمام نیازمندیهای ساختمان بدن او آگاه است و فطرت اصلی بشر را که در هیچ زمان و مکانی تغییر نمی کند، در نظر دارد و بر طبق خواست طبیعی آنها، قانون را وضع کرده است. «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ روي خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده.» (روم/ 30)
وقتی قانون روی فطرت ثابت بشری وضع شود، همیشه زنده و قابل اجراست؛ زیرا تمام غرائز و تمایلات بشری از آغاز آفرینش تا انجام آن تغییر نخواهد کرد. ما از قانون همان استفاده را می کنیم که یاران پیامبر می کردند و گذشت زمان و پیشرفت دانش بشری تنها به ما امکاناتی را داده که بتوانیم از قرآن و سنت استفاده بیشتری ببریم و بینش ما به حقائق احکام الهی بیشتر شود. بشر نمی تواند چنین قانونی را وضع کند؛ زیرا بشر به تمام مصالح و مفاسد آگاهی کامل ندارد. قانونی که او وضع می کند، دستخوش هوای نفس، ارتباطها و دیگر ناعدالتیهایی است که نمی تواند پاسخگو بوده و حقوق تمام افراد جامعه را تضمین کند.
بشر به تمام نیازمندیها، نیکیها و زشتیها آگاهی کامل ندارد و اگر در اخلاق اظهار نظر کند، اندیشه خود را بازگو می کند و چه بسا دچار اشتباه نیز می شود و آنچه را نیک دانسته، بد باشد و یا آنچه را بد دانسته، نیک باشد. هیچ بشری نمی تواند به فطرت اصلی بشر دست یابد و به تمام نیازمندیهای او آگاهی پیدا کند. در میان دانشمندان انسان شناس و جامعه شناس، کسی نیست که بگوید من از تمام اسرار پیچیده اجتماعی که در اثر روابط مخصوص افراد حاصل می گردد، با خبرم و یا تمام نیازمندیهای انسان را می شناسم.
مناسبات نصب پیامبر و امام و آزادی بشر
آیا نصب پیامبر و امام با آزادی بشر مخالفت دارد!؟ پس از آنکه روشن شد انسان در به کارگیری آزادی نیاز به قانون دارد و این قانون را باید خدا وضع کند، برای ابلاغ این قانون از طرف خدا به بندگانش نیاز به پیامبر ضروری می نماید. پیامبر بشر است و مانند دیگر انسانها روزی از دنیا رحلت می کند. بنابراین پس از پیامبر باید کسی که در علم و کاردانی و دیگر صفات مانند اوست، حضور داشته باشد تا قانون را نگهداری، اجرا و تبیین نماید و او امام است. در اعتقادات شیعه پیامبر و امام باید معصوم بوده و از گناه و خطا و اشتباه مصون باشند، تعیین پیامبر و امام باید از طرف خدا باشد؛ زیرا جز خدا کسی نمی داند معصوم کیست که او را برای پیامبری و یا امامت معرفی کند. حال این پرسش پیش می آید که آیا نصب پیامبر و یا امام از طرف خدا با آزادی و حریت انسان مخالفتی ندارد!؟
دکتر محمد عماره در کتاب «المعتزلة و مشکلة الحریة الانسانیة» (در بخش البعد السیاسی للحریة) در اعتراض به شیعه در عقیده معصوم بودن امام و منصوب شدن او از طرف پیامبر، اعتراض کرده و چنین بیان داشته است: «کسانی که می گویند پیامبر درباره امامت وصیت کرده و پس از خود علی بن ابی طالب (ع) را معین کرده است و پس از علی بن ابی طالب (ع) فرزندان او به امامت رسیده اند و راه امامت و حکومت علیای اسلام را منحصر در وصیت می دانند، آن هم وصیت به ذات امامان نه وصیت به صفات او، و اراده مردم در امامت دخالتی نداشته و آنها هیچ گونه اختیاری از خود در تعیین امام ندارند، امام حجت بر مردم است و از اشتباه کردن معصوم است، امام مصدر قانونگذاری و تشریع در امور دین و دنیاست، امام در زمان خودش از خدا سخن می گوید و دیگر مطالب غلوآمیز که زیر مجموعه عقیده به نص در امامت و شناخت باطنی است، امامت را حکومت کاهنها قرار داده اند که حاکم را سایه خدا بر خلق می پندارند و او را صاحب حق الهی می شمارند مانند کاهنهای کلیسای اروپا در قرون وسطی.»
وی در ادامه می نویسد: «معتزله این اندیشه ها را انکار کرده و با آن به مبارزه برخاستند؛ زیرا دیدند اعتقاد به نص و وصیت در امامت، آزادی و اختیار را در مهمترین مسائل حیاتی از انسان می گیرد و گفتند عقیده به نص و وصیت، توهمی بیش نیست که تنها، اثر انسان و قدرت وی را و اختیار و آزادی او را در حکومت علیای جامعه ای که در آن زندگی می کند، از او می گیرد. و گفتند اگر امام باید معصوم باشد به اعتقاد اینکه حجت است، پس باید از او رفع تکلیف شود و رفع تکلیف از پیامبران نشده است تا چه رسد به امام که مقام او پایینتر است.» (دکتر محمد عماره، المعتزلة و مشکله الحریة الانسانیة، ص 188)
در این سخن چند اعتراض به عقائد شیعه شده است که به آنها اشاره کنیم و سپس از آنها پاسخ می گوییم:
1- امام مصدر قانونگذاری و تشریع است؛
2 - اعتقاد به معصوم بودن امام سبب رفع تکلیف از او می شود؛
3- اعتقاد به نص بر امامت، با آزادی و حریت انسان مخالفت دارد.
پاسخ اعتراض اول
اما پاسخ اعتراض اول روشن است؛ زیرا هیچ عالمی از علمای شیعه در کتاب خود ننوشته است که قانونگذاری و تشریع با امام است.
شیعه عقیده دارد، قانونگذار خداست و پیامبر، واسطه میان خدا و خلق برای تبلیغ قانون الهی است. و اگر در روایات شیعه به چشم می خورد که حدود برخی از احکام را پیامبر بیان کرده است، به معنای قانونگذاری پیامبر در برابر خدا نیست؛ بلکه خداوند پس از تعیین اصل قانون و ابلاغ آن به پیامبر، در برخی از موارد، تعیین حدود قانون را به او تفویض کرده است. این روایات تفویض در تشریع را از طرف خدا برای پیامبر در تعیین حدود برخی از احکام داده است، نه اینکه اصل تشریع و قانونگذاری را در برابر خدا به وی تفویض کرده باشد. اما شیعه این عقیده را نسبت به امام ندارد و می گوید؛ امام حافظ سنت پیامبر و مجری آن است و هر چه می گوید از پیامبر به او رسیده؛ یا از طریق مشافهه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و یا از راه نوشتن احکام به دست آن حضرت و به صورت کتاب از امامی به امام دیگر می رسیده و یا از راههای دیگری که در جای خود مشخص شده است.
پاسخ به اعتراض دوم
و اما پاسخ به اعتراض دوم؛ یعنی لزوم عصمت در امام. لزوم عصمت در امام، بحث پردامنه و گسترده ای است که از اوائل اسلام تا امروز مورد سخن بوده است. ما در این مقاله اشاره ای به معنای عصمت و برخی از دلیلهای آن می نماییم.
معنای عصمت
عصمت، نیرومند بودن عقل و رشد بسیار بالای تفکر و اندیشه است در مرتبه ای که هیچ گاه مغلوب نمی شود. انسانها در مراتب تعقل و تفکر مختلف هستند؛ مانند دیگر نیروهای خدادادی که در انسانها در مراتب مختلف ظهور می کند. بالاترین مرتبه از تعقل و اندیشه که اشتباه و خطا و گناه در آن راه نمی یابد، عصمت است. پیامبر یا امام چون در خداشناسی، عظمت و قدرت و دیگر صفات خدا را در بالاترین سطح دارا می باشد، از این رو هیچ گاه مغلوب افکار شیطانی و هوای نفس نمی شود و در فکر و اندیشه آنها نافرمانی خدا راه پیدا نمی کند و قوت و نیروی بالای تفکر در او سبب می شود که خطا و اشتباه نیز نکند، با اینکه قدرت بر نافرمانی و توانایی بر گناه را دارد؛ اما اندیشه بالای او، او را از گناه بیزار می کند. او در ذات خود می تواند اشتباه کند؛ اما قوت تعقل و توجه او به امور و مطالب سبب می شود که خطا نکند؛ مانند کسی که حافظه ای بسیار قوی دارد و چیزی را فراموش نمی کند.
معنای عصمت این نیست که خدا او را بر ترک گناه اجبار کرده است و تکلیف از او مرتفع شده است؛ بلکه نیروهای قوی ای که در نفس اوست، مانع از گناه می شود؛ مانند نیروی قوی عقلی، توجه و زیرکی بسیار بالا، تیزهوشی، ذکاوت، صفای نفس و کمال توجه به لزوم اطاعت از خدا و دوری از گناه و خطا. اگر پیامبر و یا امام با عصمت خود، قدرت بر گناه نداشته باشد، دیگر تکلیفی هم متوجه او نیست، با اینکه پیامبر در انجام تکالیف الهی از دیگران سزاوارتر است و خداوند در قرآن به او تکلیف کرده است «فاعبد ربک حتی یاتیک الیقین؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی.» (حجر/ 99) اگر پیامبر یا امام قدرت بر گناه نداشته باشد، مقام او از مؤمنان صالح پایینتر خواهد بود؛ زیرا دیگران قدرت بر گناه را دارند و آن را ترک می کنند و پیامبر یا امام نمی تواند گناه بکند که نمی کند. پس عصمت در پیامبر و امام از او تکلیف را برنمی دارد؛ بلکه رعایت تکلیف را بر او لازم تر می کند.
منـابـع
سید مرتضى علم الهدی- الذریعة فى اصول الشیعة- انتشارات دانشگاه تهران- جلد 2
شیخ طوسى- عدةالاصول- انتشارات موسسه آل البیت- قم- جلد 2
شیخ انصارى- فرائد الاصول- انتشارات مصطفوى- قم- 1374 ق
عبدالله مامقانى- رساله هدایة الانام فى حکم اموال الامام- انتشارات امین التجار حجرى
سید عبدالاعلى سبزوارى- مهذب الاحکام- جلد 16- مطبعة الآداب النجف الاشرف- نجف- 1402ق
امام خمینى- رساله طلب و اراده- انتشارات علمى و فرهنگى- تهران- 1362ش
کلینى- اصول کافى- انتشارات اسلامیه- تهران- 1392ق- جلد 1- حدیث12
على بن شعبة- تحف العقول- انتشارات مؤسسه اعلمى- بیروت- 1394ق
طبرسى- احتجاج- انتشارات نشر مرتضى- مشهد- 1403ق
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها