فرقه های خوارج (صفریه)
فارسی 7038 نمایش |چگونگی پیدایش صفریه در منابع ملل و نحل
اکثر مورخان و ملل و نحل نویسان صفریه را پیروان زیاد بن أصفر معرفی کرده اند؛ اما برخی از عبدالله بن صفار به عنوان رهبر صفریه یاد کرده اند. بغدادی درباره پیشینه صفریه می نویسد: «تمام گروه های صفریه موالات عبدالله بن وهب راسبی و حرقوص بن زهیر و پیروان آنها از محکمه نخستین و بعد از آنها امامت ابوبلال مرداس بن ادیه و سپس عمران بن حطان سدوسی را پذیرفته اند. عمران از شاعران معروف خوارج بود که در رثای ابن ملجم اشعاری را سرود.» جاحظ برخی از دیگر بزرگان صفریه را نیز نام می برد که اطلاعات وسیعی در علوم داشته اند.
اطلاعات چندانی از زندگانی و افکار زیاد بن اصفر در تاریخ ثبت نشده، هیچ قیامی هم از وی گزارش نگردیده و سال وفات او نیز برای ما معلوم نیست. برخی از منابع پیدایش صفریه را به نامه نافع بن ازرق نسبت داده اند که با مخالفت زیاد بن اصفر یا عبدالله بن صفار روبرو شده است. دیدگاه نافع درباره خوارج قاعد مورد انتقاد زیاد بن اصفر قرار گرفته و این گونه صفریه همچون دیگر فرق خوارج به وجود آمده است.
بزرگان صفریه
از اولین قیام های صفریه می توان به قیام صالح بن مسرح اشاره کرد که در برخی منابع به صفری بودن وی تصریح شده است. وی در سال 76 قمری قیام کرد و در جنگ با سپاه حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد. قبر صالح در موصل عراق زیارتگاه خوارج بود و هر کدام از خوارج آن دیار قصد خروج و قیام داشت، نزد قبر صالح بن مسرح رفته، سر خود را می تراشید.
از دیگر بزرگان صفریه در قرن اول عکرمه مفسر و شاگرد معروف ابن عباس است که بعد از دریافت علوم دینی از ابن عباس به سوی قیروان در مغرب رفت و تفکر خوارج را در میان قبایل مغرب پراکند. عکرمه در سال 104 قمری در مدینه از دنیا رفت. گفتنی است که برخی عکرمه را پیرو اباضیه و عده ای وی را از بیهسیه دانسته، ولی تمام منابع بر خارجی بودن او تصریح کرده اند. اغلب منابع نیز به صفری بودن عکرمه تصریح دارند. عکرمه در قیروان با بزرگان قبیله مطغرة و مکناسه تماس حاصل کرد و آنان را به تفکر صفریه سوق داد. از آن دوران به بعد به ویژه قبیله مکناسه از پیروان پرو پا قرص صفریه گردیدند.
بسط و گسترش صفریه
در نیمه اول قرن دوم بسیاری از مردم موصل عراق و نواحی اطراف آن و همچنین مردم مغرب در شمال آفریقا بر رأی صفریه بودند. بنا به نقل ابن خلدون چهار هزار تن از صفریه در موصل عراق با ضحاک بن قیس شیبانی بیعت کردند. ضحاک در سال 127 هجری قیام کرد و توانست کوفه را تصرف کند و مردم موصل دروازه های شهر را بر روی وی گشودند، اما سرانجام، وی در جنگ کشته شد و خوارج با خیبری و سپس با شیبان بن عبدالعزیز یشکری بیعت کردند.
همچنین ابن خلدون درباره خوارج افریقیه می نویسد: «این مذهب در سال 126 هجری به وسیله میسره از قبیله مطغره در میان آنان شایع شد و مذهب اباضیان و صفریان در میان دیگر قبایل رواج یافت.» محمود اسماعیل در کتاب الخوارج فی المغرب الاسلامی بر آن است که میسره رئیس قبیله مطغرة شاگرد عکرمه بود و به صورت مخفی از عکرمه علم آموخت، همچنان که سمکو بنواسول رئیس قبیله مکناسه نزد عکرمه تعلیم دید و مذهب صفریه را در میان قبیله خود رواج داد. به نظر محمود اسماعیل، طریف بن شمعون نیز نزد عکرمه علم آموخت و مذهب صفریه را در قبایل برغواطه انتشار داد.
ابن خلدون در بحث از قبیله زناته از مهم ترین قبایل آفریقا درباره مذهب صفریه در افریقیه می نویسد: «بنی یفرن از شعوب زناته اند... که در مغرب اوسط، بطون بسیاری دارند... چون بربرها در مغرب اقصی عصیان کردند و میسره و قومش به دعوت خوارج قیام نمودند، بربرها او را کشتند... سپس بنی یفرن در تلمسان بشوریدند و دعوت خوارج را آشکار کردند و با بزرگ خود، ابوقره در سال 148 قمری به خلافت بیعت کردند... ابوقره با چهل هزار سپاهی از قومش از خوارج صفریه... به قیروان رفت... بعضی از مورخان ابوقره را به مغیله نسبت می دهند... مغیله به خارجی بودن از بنی یفرن مشهورترند، زیرا آنان از صفریه اند.»
بنابراین بعد از عکرمه که مؤسس مذهب صفریه در شمال آفریقاست، میسره و ابوقره، دو تن از بزرگان و قیام کنندگان مکتب صفریه در مغربند که باعث گسترش این مذهب در آن سامان گردیدند. محمود اسماعیل قیام این دو نفر را به تفصیل بیان کرده است.
دولت صفری مذهب بنی مدرار
یکی از دولت های کوچک صفریه در شمال آفریقا مربوط به بنی مدرار است که از حدود سال 140 هجری در شهر سجلماسه، دولتی کوچک تأسیس کردند. پایه های این حکومت بر قبیله مکناسه استوار بود. در ابتدا عیسی بن یزید تا سال 155 قمری و سپس ابوالقاسم سمکو بنواسول تا سال 168 هجری و سپس فرزندان ابوالقاسم بر آن مناطق بنا به مذهب صفریه حکومت کردند.
بعد از ابوالقاسم فرزندش الیاس تا سال 174 قمری و در ادامه برادرش الیسع بن ابوالقاسم تا سال 208 قمری بر سجلماسه و نواحی اطراف حکومت کردند. بعد از الیسع پسرش مدرار با حکومتی چهل و پنج ساله تا سال 253 و سپس پسرش میمون تا سال 263 قمری و در ادامه محمد بن میمون بن مدرار تا 270 و سپس الیسع بن مدرار که در سال 296 قمری به دست ابوعبدالله شیعی بنیان گذار واقعی حکومت فاطمیان در مغرب کشته شد حکومت کردند. بعد از الیسع، خوارج صفریه با فتح بن میمون بن مدرار بیعت کردند. اختلافات خوارج صفریه با فاطمیان ادامه داشت تا این که در سال 347 قمری جوهر صقلی به سجلماسه حمله کرد و حکومت را از دست خوارج بیرون ساخت.
قلقشندی تصریح دارد که در این دوران یکی از رهبران بنی مدرار از مذهب صفریه دست کشید و مذهب اهل سنت را پذیرفت و به نام بنی عباس خطبه خواند. دولت بنی مدرار با افت و خیز تا سال 366 قمری ادامه داشت تا این که به وسیله امویان اندلس به کلی از بین رفت.
با از بین رفتن دولت بنی مدرار خوارج صفریه نیز کم کم از بین رفتند و دیگر نامی از آنها در تاریخ نماند. گویا دولت بنی مدرار در فرهنگ و اعتلای تفکرات صفریه تأثیر مهمی نداشت. محمود اسماعیل برخی از نامه های صفریان مغرب را در کتاب خود آورده که از اعتقادات صفریه در آن نامه ها خبری نیست.
مهم ترین عالم صفریه
مهم ترین عالم معروف صفریه ابوعبیده معمر بن مثنی (م210ق) عالم لغوی و نحوی معروف است که به تصریح جاحظ و ابوالحسن اشعری پیرو مذهب صفریه بوده است. هفت کتاب از آثار ابوعبیده تا کنون به چاپ رسیده که مهم ترین آنها مجاز القرآن است. این کتاب تأثیر شگرفی بر آثار بعدی در این قلمرو داشته است. این کتاب واژگان غریب و ناآشنای قرآن را شرح و تفسیر کرده که به اعتقاد برخی نوعی تفسیر به رأی است. سلفیان به ویژه ابن قیم جوزی (م751) شاگرد ابن تیمیه در مختصر الصواعق المرسلة به شدت به ابوعبیده تاخته و مجازگویی در قرآن را رد کرده است.
کلیات اندیشه های صفریه
اندیشه های صفریه فضایی میانه را ترسیم می کند که ازارقه در یک سوی و اباضیه در سوی دیگر آن قرار گرفته اند. اصول این اندیشه ها، چونانکه در گزارش کتب ملل و نحل دیده می شود از این قرار است:
1- این گروه به تکفیر «قعده» اعتقاد نداشتند، مشروط بر اینکه آنان در دین و باور همرأی این گروه باشند.
2- هرچند مرتکبان برخی از کبیره ها را کافر می دانستند، اما استعراض را نمی پذیرفتند و کشتن زنان و کودکان مخالفان، از اهل قبله را روا نمی شمردند و حتی دست کشیدن از جنگ با مسلمانان را جایز می دانستند.
در نظریه این گروه درباره کبیره و تکفیر میان دو نوع گناه تفاوت نهاده می شد: آن دسته از گناههایی که آن اندازه بزرگ هستند که خداوند برای آنها حدی مقرر نفرموده است، همانند ترک نماز و ترک روزه و از این قبیل، موجب کفر است و هر کس مرتکب آنها شود کافر است. اما گناههایی چون زنا و سرقت که نسبتا کوچکتر هستند و در شرع برای آنها حدی مقرر داشته شده است موجب کفر نیستند و تنها می توان شخص را متصف به عنوانی دانست که از نام همان گناه انتزاع می شود.
3- این گروه تقیه را، البته نه در عمل بلکه در قول، جایز می دانستند.
4- صفریه، همچنین رجم را ساقط شده نمی دانستند آن را پذیرفته بودند.
5- افزون بر این، به ضحاک بن قیس نسبت داده شده است که ازدواج زنان مسلمان با کافران اهل قبله (مقصود از این کافران مسلمانانی است که مرتکب کبیره از نوعی که موجب تکفیر است شده اند) را جایز می دانسته و معتقد بوده است شرک بر دو نوع است: یکی اطاعت شیطان است و دیگری فرمان بردن از بتان، چونانکه کفر نیز بر دوگونه است: کفر به انکار نعمت و کفر به انکار ربوبیت، و البته برائت هم دو قسم است: نسبت به گناهکارانی که مرتکب گناهان موجب تکفیر شده اند واجب است و، در برابر، نسبت به گناهکارانی که تنها مرتکب گناهی شده اند که موجب حد شرعی است مستحب. (درباره اندیشه های صفریه بنگرید به: اشعری، مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 169؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 90 و 91؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین ص 52 و 53؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 137)
صفریه و فرق خوارج
با مقایسه این اندیشه ها با آرای نجدات روشن خواهد شد که این دو گروه در زمینه های بسیاری همرأی هستند و این وحدت نظر تا اندازه ای است که در برخی از جستارهای جدید تفاوت میان این دو فرقه تنها در این دانسته شده که یکی را به نجده بن عامر و دیگری را به ابن صفار نسبت داده اند. (بنگرید به: سابعی، الخوارج والحقیقه الغائبه، ص 184)
این نکته نیز ناگفته نماند که یکی از مشخصه های صفریه در برابر گروههای دیگر، البته به استثنای اباضیه، این است که به ترویج اندیشه های خوارج می پرداخته و از نخستین کسانی بوده اند که دست به کار تدوین این اندیشه ها نیز شده اند. برخی از رهبران صفریه پیشگام این حرکت هستند، چونانکه از عمران بن حطان به عنوان یک فقیه و عالم دینی یاد می شود. عمران که خود از شاعران خوارج است و صفریه او را پس از عبدالله بن وهب راسبی، حرقوص بن زهیر و ابوبلال مرداس امام و پیشوای خود می دانند از بنی عمرو بن شیبان بن ذهل بن ثعلبه بن... وائل است که به گفته جاحظ رهبر فرونشستگان از جهاد در میان صفریه بود. وی که از عایشه، ابوموسی اشعری، ابن عباس، ابن عمر و کسانی که دیگر روایت کرده است پس از آنکه به رهبری صفریه رسید از سوی حجاج تعقیب شد به همین سبب به شام گریخت. در آنجا نیز تحت تعقیب عبدالملک بن مروان قرار گرفت بدین سبب به جزیره و از آنجا هم به عمان رفت. وی مدتی بعد از عمان به کوفه برگشت و به سال 84ق. / 703م. درگذشت. (درباره عمران بن حطان بنگرید به: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 7، ص 155؛ ذهبی، سیر اعلام النباء، ج 4، ص 214- 216؛ همو، العبر، ج 1، ص 98)
انشعابات داخلی
اما از انشعابهای داخلی صفریه گزارش روشنی در دست نیست. همین اندازه هست که بغدادی از افتراق صفریه به سه دسته یاد می کند: دسته ای که بسان ازارقه هر کس را که مرتکب هر نوع گناه کبیره ای شود کافر دانستند؛ دسته ای که تنها گناهان فاقد حد شرعی را مرتکب هر نوع گناه کبیره ای شود کافر دانستند؛ و گروهی که معتقد بودند گناه در صورتی که به موجب آن عملا حدی جاری شود موجب تکفیر است. (بنگرید به: ابن حزم، الفصل، ح 3، ص 126) این نیز هست که ابن حزم برخی از گروههایی را که در گزارش دیگر منابع ملل و نحل فرقه هایی مستقل برای خوارج هستند، یعنی فرقه های عجارده، بیهسیه و ثعالبه، را با همه انشعابهایشان از فرقه های صفریه می داند و البته افزون بر آن از فضیلیه با عقایدی به سان مرجئه و نیز «طایفه ای دیگر» به عنوان انشعابهای صفریه نام می برد. (بنگرید به: ابن حزم، الفصل، ح 3، ص 126)
منـابـع
حسن صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- 1384
محمد بن عبدالکریم شهرستانى- الملل و النحل- تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل- دار الفکر- بیروت- بى تا
ابوالحسن اشعرى- مقالات الاسلامیین- تصحیح هلموت ریتر- 1400ق
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها