عوامل ورود در (کفران مواهب الهی)
فارسی 2752 نمایش |زنهار از کفران نعمت
باید گفت که سوره ی نحل سوره ی نعمت هاست نعمتهای معنوی و مادی در زمینه های مختلف که به تناسب آن بحثهای دیگر به میان آمده است، در یکی از آیات شریفه ی این سوره نتیجه کفران نعمتهای الهی را در قالب یک مثال عینی می خوانیم. نخست می گوید «ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة؛ خداوند برای آنها که ناسپاسی نعمت می کنند مثلی زده است منطقه آبادی را که در نهایت امن و امان بوده.» این آبادی آن چنان امن و امان بود که ساکنانش با اطمینان در آن زندگی داشتند و هرگز مجبور به مهاجرت و کوچ کردن نبودند (مطمئنة). علاوه بر نعمت امنیت و اطمینان، «یأتیها رزقها رغدا من کل مکان؛ انواع روزی های مورد نیازش به طور وافر از هر مکانی به سوی آن می آمد.» «فکفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون؛ اما سرانجام این آبادی (یعنی ساکنانش) کفران نعمتهای خدا کردند و خدا لباس گرسنگی و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانید.» (نحل/ 112) با این جمله می خواهد دلالت کند بر اینکه سنتی که خدا در مجازات شکر و کفر دارد هم چنان پای برجا و مجری است.
بنابراین، معنای آیه این است که خدای متعال مثلی زده است، و آن مثل قریه ای است که اهلش از هر شری که جان و عرض و مالشان را تهدید کند در امنیت بودند، و برای روزی، حاجت به پیمودن کوه و دشتی نداشتند، رزق پاک و بسیاری از هر سو به طرف ایشان سرازیر بود، اهل این قریه به این نعمتهای الهی کفران کردند، و شکر آن را به جا نیاوردند، خدا هم به اندکی از نقمت و عذاب خود گرفتارشان کرد، و آن نقمت اندک، گرسنگی و ترس بود که چون لباس بر آنان احاطه کرد، و این در قبال کفرانی بود که به طور استمرار به نعمت های خدا می ورزیدند.
نه تنها نعمتهای مادی آنها در حد کمال بود که از نعمتهای معنوی یعنی وجود فرستاده خدا و تعلیمات آسمانی او نیز برخوردار بودند «و لقد جاءهم رسول منهم فکذبوه؛ پیامبری از خود آنها به سوی آنها آمد و آنها را به آئین حق دعوت کرد و اتمام حجت نمود ولی آنها به تکذیبش پرداختند.» «فأخذهم العذاب و هم ظالمون؛ در این هنگام عذاب الهی آنها را فرو گرفت، در حالی که ظالم و ستمگر بودند.» (نحل/ 113)
این آیه نعمت معنوی اهل قریه را خاطر نشان می سازد، که خدا بر نعمتهای مادیشان اضافه کرد، و در این نعمت معنوی صلاح معاش و معادشان بود، چون از کفران به نعمتهای خدا زنهارشان می داد، و آثار شوم و شقاوت بار آن را برایشان شرح می داد، لیکن رسول خود را تکذیب کردند، با اینکه از خودشان بود و او را کاملا می شناختند و می دانستند که او به امر الهی دعوتشان می کند و به راه رشاد و سعادت جدی ایشان را می خواند، ولی با این حال ظلم کردند، و لذا عذاب الهی ایشان را به خاطر ظلمشان بگرفت.
آنگاه می افزاید: با مشاهده چنین نمونه های زنده و روشنی شما در راه آن غافلان و ظالمان و کفران کنندگان نعمتهای الهی گام ننهید «فکلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا و اشکروا نعمت الله إن کنتم إیاه تعبدون؛ شما از آنچه خدا روزیتان کرده است حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمتهای او را بجا آورید اگر او را می پرستید.» (نحل/ 114)
کلمه ی "رغد" به معنای عیش فراخ و گوارا و پاکیزه است. و این مثلی است که خدای تعالی آورده قریه ای را شرح می دهد که تمامی مایحتاج اهلش را فراهم نموده و این نعمتها را با فرستادن پیغمبری برایشان تمام کرده و به حد کمال رسانده است، آن پیغمبر ایشان را به آنچه مایه صلاح دنیا و آخرتشان است، دعوت می کند و آنان به نعمتهای او کفر می ورزند و آن فرستاده را تکذیب می کنند، خدا هم نعمتش را به نقمت و عذاب مبدل نمود، و در این مثل هشدار و زنهار از کفران نعمتهای خدا است بعد از آنکه ارزانی داشته، و کفر به آیات او است بعد از آنکه نازل کرده.
آیا مثال است یا یک جریان تاریخی؟
در آیات فوق هنگامی که سخن از یک منطقه آباد و پر نعمت به میان آمده که بر اثر کفران نعمت گرفتار ناامنی و گرسنگی و بدبختی شد، تعبیر به "مثلا" نموده، و از سوی دیگر فعلهایی که در این آیه ذکر شده به صورت فعل ماضی است که بیانگر وقوع چنین حادثه ای در خارج است. در میان مفسران گفتگو واقع شده که آیا هدف بیان یک مثال کلی بوده یا بیان یک واقعیت عینی خارجی است؟.
طرفداران احتمال دوم در اینکه این منطقه کجا بوده است باز گفتگو دارند. گروهی معتقدند اشاره به سرزمین مکه است و شاید تعبیر "یأتیها رزقها رغدا من کل مکان؛ روزی آن منطقه به طور فراوان از هر مکانی فرا می رسید." باعث تقویت این احتمال شده است چرا که این تعبیر دلیل بر این است که آن منطقه یک منطقه تولید کننده مواد مورد نیاز نبوده، بلکه از خارج به آن حمل می شده، و از این گذشته با جمله ی «یجبی إلیه ثمرات کل شی ء؛ ثمرات همه چیز به سوی آن آورده می شود.» که در سوره ی قصص آیه ی 57، آمده و قطعا اشاره به سرزمین "مکه" است، بسیار سازگار است. ولی مشکل آن است که از نظر تاریخی چنین حادثه ای به طور آشکار در مورد مکه دیده نمی شود که روزی بسیار پر نعمت و امن و امان باشد، و روز دیگر قحطی و ناامنی آن را به شدت فرا گیرد.
بعضی دیگر گفته اند این داستان مربوط به گروهی از بنی اسرائیل بوده است که در منطقه آبادی می زیستند و بر اثر کفران نعمت گرفتار قحطی و ناامنی شدند. شاهد این سخن حدیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «گروهی از بنی اسرائیل آن قدر زندگی مرفهی داشتند که حتی از مواد غذایی مجسمه های کوچک می ساختند و گاهی با آن بدن خود را نیز پاک می کردند، اما سرانجام کار آنها به جایی رسید که مجبور شدند همان مواد غذایی آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده: "ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة"»
روایات دیگری نزدیک به همین مضمون از امام صادق (ع) و تفسیر علی بن ابراهیم نقل شده است که روی اسناد همه آنها نمی توان تکیه کرد وگرنه مساله روشن بود.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه ی فوق اشاره به داستان قوم سبا باشد که در سرزمین آباد "یمن" می زیستند و چنان که قرآن در سوره ی سبا آیات 15- 19 داستان زندگی آنها را بازگو کرده سرزمین بسیار آباد و پر میوه و امن و امان و پاک و پاکیزه داشته اند که بر اثر غرور و طغیان و استکبار و کفران نعمتهای خدا آن چنان سرزمینشان ویران و جمعیتشان پراکنده شد که عبرتی برای همگان گشت.
جمله ی: "یأتیها رزقها رغدا من کل مکان" الزاما دلیل بر این نیست که آن منطقه خود آباد نبوده بلکه ممکن است منظور از "کل مکان" اطراف آن شهر و دیار بوده، و می دانیم محصولات یک منطقه وسیع معمولا به شهر یا روستای مرکزی انتقال می یابد. این نکته نیز لازم به یادآوری است که هیچ مانعی ندارد آیه ی فوق اشاره به همه اینها باشد.
در هر حال از آنجا که تاریخ مناطق بسیاری را به یاد دارد که گرفتار چنین سرنوشتی شده اند مشکل مهمی در تفسیر آیه باقی نمی ماند، هرچند عدم اطمینان کافی به تعیین محل آن سبب شده است که بعضی از مفسران آن را یک مثال کلی تلقی کنند، نه یک منطقه معین، ولی ظاهر آیات فوق متناسب با این تفسیر نیست بلکه تعبیرات آن همه حکایت از وجود یک واقعیت عینی خارجی می کند.
رابطه امنیت و روزی فراوان
در آیات فوق برای این منطقه آباد خوشبخت و پر برکت، سه ویژگی ذکر شده است که نخستین آنها امنیت، سپس اطمینان به ادامه زندگی در آن، و بعد از آن مساله ی جلب روزی و مواد غذایی فراوان می باشد که از نظر ترتیب طبیعی به همان شکل که در آیه آمده صورت حلقه های زنجیری علت و معلول دارد، چرا که تا امنیت نباشد کسی اطمینان به ادامه زندگی در محلی پیدا نمی کند، و تا این دو نباشند کسی علاقه مند به تولید و سر و سامان دادن به وضع اقتصادی نمی شود.
پس اینکه فرمود: "ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا" سه صفت برای قریه مورد مثل ذکر می کند که متعاقب همند، چیزی که هست وسطی آنها که مساله اطمینان باشد به منزله رابطه میان دو صفت دیگر است، چون هر قریه ای که تصور شود وقتی امنیت داشت و از هجوم اشرار و غارتگران و خونریزیها و اسیر رفتن زن و بچه شان و چپاول رفتن اموالشان و همچنین از هجوم حوادث طبیعی از قبیل زلزله و سیل و امثال آن ایمن شد مردمش اطمینان و آرامش پیدا می کنند و دیگر مجبور نمی شوند که جلای وطن نموده متفرق شوند.
از کمال اطمینان، صفت سوم پدید می آید، و آن این است که رزق آن قریه فراوان و ارزان می شود، چون از همه قراء و شهرستانهای اطراف آذوقه بدانجا حمل می شود، دیگر مردمش مجبور نمی شوند زحمت سفر و غربت را تحمل نموده برای طلب رزق و جلب آن به سوی قریه خود بیابانها و دریاها را زیر پا بگذارند و مشقت های طاقت فرسایی تحمل کنند.
پس اتصاف قریه به این سه صفت که عبارت است از امن و اطمینان و سرازیر شدن رزق بدانجا از هر طرف، تمامی نعمتهای مادی و صوری را برای اهل آن جمع کرده است و به زودی خدای سبحان نعمتهای معنوی را در آیه بعدی که می فرماید: «و لقد جاءهم رسول منهم» بر آن نعمتها اضافه می فرماید، پس این قریه قریه ای است که نعمتهای مادی و معنوی آن تام و کامل بوده است. و این درسی است برای همه ما و همه کسانی که می خواهند سرزمینی آباد و آزاد و مستقل داشته باشند، باید قبل از هر چیز به مساله ی "امنیت" پرداخت، سپس مردم را به آینده خود در آن منطقه امیدوار ساخت، و به دنبال آن چرخهای اقتصادی را به حرکت در آورد.
ولی این نعمتهای سه گانه مادی هنگامی به تکامل می رسند که با نعمت معنوی ایمان و توحید هماهنگ گردند، به همین دلیل در آیات فوق بعد از ذکر نعمتهای سه گانه می گوید: «و لقد جاءهم رسول منهم؛ پیامبری از جنس آنها برای هدایتشان ماموریت پیدا کرد.»
لباس گرسنگی و ناامنی
جالب اینکه در آیات فوق هنگامی که سرنوشت این کفران کنندگان نعمت را بیان می کند می گوید: خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آنها چشانید، یعنی از یک سو گرسنگی و ترس تشبیه به لباس شده، و از سوی دیگر به جای پوشاندن چشاندن آمده است.
این تعبیر مفسران را بر آن داشته که در نکته تشبیه مذکور بیشتر بیندیشند: البته ممکن است بعضی از تشبیهات مانند چشیدن لباس در زبان فارسی معمول نباشد و از آن تعجب کنیم، ولی در زبان دیگر همچون زبان عربی بیانگر نکته لطیفی باشد، چرا که به گفته ی "ابن راوندی" در پاسخ "ابن عربی" که از او پرسید «آیا لباس هم چشیدنی است؟!» گفت «به فرض که تو در نبوت پیامبر اسلام تردید کنی در اینکه او یک عرب (فصیح) بود، نمی توانی شکی به خود را بدهی.»
به هر حال این تعبیر اشاره به آن است که اولا آن چنان قحطی و ناامنی آنها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود، و بدنشان را لمس می کرد، و از سوی دیگر این قحطی و ناامنی آن چنان برای آنها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را می چشیدند، و این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود و زندگی انسان را پر کند. در حقیقت همانگونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آنها را پر کرده بود. در پایان نیز بر اثر کفران فقر و ناامنی به جای آن نشست.
علامه طباطبایی در ذیل این جمله می گویند: «کلمه "اذاقة؛ چشاندن" استعاره برای رساندن کمی از عذاب است، و چشاندن گرسنگی و ترس مشعر بر این است که آن خدایی که این دو را می چشاند قادر است بر دو چندان کردن و زیاد کردن آن به حدی که نتوان اندازه ای برایش تصور کرد، و چگونه قادر نباشد، و حال آنکه او خدایی است که تمامی قدرتها به دست او است. آن گاه لباس را به گرسنگی و ترس اضافه نموده فرمود: خدا چشانید به آن قریه لباس ترس و گرسنگی را. و این تعبیر دلالت دارد بر احاطه همانطور که لباس بر بدن احاطه دارد، و اشعار دارد بر اینکه این مقدار اندک از گرسنگی و ترس که خدا به آنان چشانید از هر سو بر ایشان احاطه یافت و راه چاره را به رویشان بست، پس چه حالی خواهند داشت در وقتی که خدا بیش از این، آن را به ایشان بچشاند، زیرا خدای سبحان در قهر و غضبش نامتناهی است، هم چنان که ایشان در ذلت و خواری نامتناهیند.»
کفران نعمت و تضییع مواهب الهی
در روایتی که در بالا آوردیم خواندیم که این قوم مرفه آن چنان گرفتار غرور و غفلت شدند که حتی از مواد مفید و محترم غذایی برای پاک کردن بدنهای آلوده خود استفاده می کردند و به همین جهت خداوند آنها را گرفتار قحطی و ناامنی کرد. این هشداری است به همه افراد و ملتهایی که غرق نعمتهای الهی هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذیر و تضییع نعمتها جریمه دارد جریمه ای بسیار سنگین. این هشداری است به آنها که همیشه نیمی از غذای اضافی خود را به زباله دانها می ریزند.
هشداری است به آنها که برای سفره ای که سه چهار نفر میهمان بر سر آن دعوت شده است معادل غذای 20 نفر از غذاهای رنگین تهیه می بینند، و حتی باقیمانده آن را به مصرف انسانهای گرسنه نمی رسانند. هشداری است به آنها که مواد غذایی را در خانه ها برای مصرف شخصی و در انبارها برای گرانتر فروختن آن قدر ذخیره می کنند که می گندد و فاسد می شود اما حاضر نیستند به نرخ ارزانتر و یا رایگان در اختیار دیگران بگذارند! آری اینها همه در پیشگاه خدا مجازات و جریمه دارد و کمترین مجازات آن سلب این مواهب است.
اهمیت این مساله آن گاه روشنتر می شود که بدانیم مواد غذایی روی زمین نامحدود نیست، و به تعبیر دیگر به میزان این مواد، نیازمندان و گرسنگانی نیز وجود دارند که هر گونه افراط و تفریط در آن باعث محرومیت گروهی از آنها می شود.
به همین دلیل در روایات اسلامی سخت به این مساله توجه شده است تا آنجا که از امام صادق (ع) در حدیثی می خوانیم که فرمود: «پدرم ناراحت می شد از اینکه بخواهد دستش را که آلوده به غذا بود با دستمال پاک کند بلکه به خاطر احترام غذا دست خود را می مکید و یا اگر کودکی در کنار او بود و چیزی در ظرفش باقی مانده بود ظرف او را پاک می کرد، و حتی خودش می فرمود گاه می شود غذای کمی از سفره بیرون می افتد و من به جستجوی آن می پردازم به حدی که خادم منزل می خندد (که چرا دنبال یک ذره غذا می گردم) سپس اضافه کرد جمعیتی پیش از شما می زیستند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد، اما ناشکری کردند و مواد غذایی را بی جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطی گرفتارشان ساخت.»
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 12 صفحه 521
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 11 صفحه 430
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها