خداشناسی اوپانیشادی در مقایسه با خداشناسی وداها (آتمن)

فارسی 6556 نمایش |

ارتباط برهمن سگونه با مایا

برهمن سگونه با مایا نیز ارتباط دارد و مایا به عنوان قدرت مرموز تلقی می گردد و صفات آفرینندگی او در ارتباط با مایا است. رامانوجا از مایا به عنوان پرده و حجابی که ماهیت حقیقی پروردگار را می پوشاند یاد کرده است. هنگامی که این حجاب در برابر برهمن قرار می گیرد، درخشندگی آن را می پوشاند و زمانی که کنار می رود، برهمن در کاملترین جمال خود می درخشد. مایا به تاری تشبیه شده که برهمن براطراف خود تنیده است. مایا، توهم کیهانی است که برهمن برآن همچون آفریننده، نگهدارنده و فنا کنندۀ جهان ظاهر می شود. تحت تأثیر اویدیا، یا جهل و بی علمی، است که این جهان حقیقی و واقعی به نظر می رسد. اجنانه یا نادانی نیز وجود مطلق را به صورت نسبی، یا واحد را به صورت کثیر نمایان می سازد. از مایا تقسیمات مختلفی به دست داده اند؛ از جمله آن را به دو نو ع مایای فردی و مایای کیهانی تقسیم کرده اند. مایای کیهانی با سگونه برهمن یا ایشوره مرتبط و در اصل خمیرمایه ای است که با آن هستی را می آفریند. اما مایای فردی با جیوه یا روح و نفس فردی مرتبط است و آن را محدود و مقید می سازد.

1- آتمن،حقیقت برتر یا خود متعال و فردی
در اوپنیشادها حقیقت متعال بدان اعتبار که روح وصف ناپذیر انسان را هم در بر می گیرد، آتمن نامیده می شود. محققان دربارۀ اصل و ریشۀ این واژه اختلاف نظر دارند. از جمله دویسن معتقد است که اصل آن از دو جز ā به معنی "من" که aham نیز مشتق از آن است، و "ta" به معنی "این" اشتقاق یافته و به معنی "این من" است. اما کیث ضمن رد این نظریه، اصل این واژه را از ریشه an به معنی نفس کشیدن دانسته است. برخی دیگر آن را از ریشۀ at به معنی جنبیدن و حرکت کردن و نیز از ریشۀ va به معنی وزیدن و دمیدن پنداشته اند.

مفهوم آتمن در ریگ ودا و اوپانیشادها

نخستین کاربرد اصطلاح آتمن در ریگ ودا فاقد هرنوع معنی عرفانی و اسرار آمیز و راز ورزانه و به معنی خورشید، ذات و بنیان همۀ اشیاء و موجودات زنده ای که زمین، فضا و آسمان را پر می کنند،است. به گفتۀ داسگوپتا واژۀ آتمن در ریگ ودا به دو معنی ذات و جوهر غایی هستی، و همچنین نفس حیاتی انسان به کار رفته است. اما بعدها این اصطلاح در معنی مابعدالطبیعی برای دلالت کردن بر مفهوم فردی و یگانۀ حقیقت و واقعیت و همچنین برای متمایز ساختن آن از خود تجربی، یعنی جیوه به کار رفت، و در اوپنیشادها معنی وسیع تر و دقیق تری یافت و بر درونی ترین و عمیق ترین جوهر و ذات یا روح انسان دلالت کرد. بنابراین آتمن هم به معنی روح یا خود کلی و کیهانی، و هم به معنی روح یا خود جزیی فردی است. به گفته دویسن، در اوپنیشادهای قدیمی این دو جنبه از یکدیگر قابل تمییز نیستند. عبارت "تو اویی" یا "آن این است"، در اصل تأکیدی بر این مطلب است. از جمله در بریهد آرنیکه آمده است: او روح و نفس شماست، آنکه در همۀ چیزهاست، آن روحی که در همۀ چیزهاست. هم چنین در همین اوپنیشاد، ضمن گفتگوی میان اودالکه آرونی و یا جنه ولکیه نیز این دو جنبه آتمن از هم تفکیک نشده است. در این پرسش و پاسخ، یا جنه ولکیه ضمن برشمردن ویژگی ها مظاهر و تجلیات مختلف آتمن، دائم براین نکته تأکید می کند که «او روح و نفس شماست». بنا به گفتۀ وی «او که در زمین مستقر و ساکن است، اما غیر از زمین او را نمی شناسد، و زمین بدن و جسم است و او که درون و به طریق باطن، زمین را هدایت و اداره می کند، او نفس و روح شماست، او ناظر درونی و فنا ناپذیر است. او که در آبهای ساکن است، اما غیر از آبهاست و آبها نیز او را نمی شناسند، و آبها بدن و جسم او هستند و او هادی و ناظر باطنی آنهاست، او روح و نفس شما، و ناظر و هادی درونی و غیر فانی است. او که در آتش ساکن است، اما غیر آتش او را نمی شناسد و آتش جسم و بدن اوست و او به طریق باطن، آتش را اداره می کند، او نفس و روح شما و ناظر درونی و فنا ناپذیر است». در ادامه از سکونت و استقرار او در همۀ پدیده های طبیعی و به تعبیری در سایر بخش های "عالم کبیر" از جمله محیط و فضا، باد، آسمان، خورشید، ماه، ستارگان، جو و فضای میانه سخن به میان می آورد و در پایان این قسمت می گوید: «او که در نور ساکن است، اما غیر نور است و نور او را نمی شناسد و نور جسم و بدن اوست و او به صورت باطنی نور را هدایت و اداره می کند، او نفس و روح شما و ناظر و هادی درونی و فنا ناپذیر است. او که در همۀ چیزها ساکن است، اما غیر آنهاست، و اشیا او را نمی شناسند و اشیا جسم و بدن او هستند و او از طریق باطن آنها را هدایت و اداره می کند، او نفس و روح شما و ناظر درونی و فنا ناپذیر است».

حضور و استقرار آتمن در عالم صغیر

پس از آن از حضور و استقرار آتمن در "عالم صغیر" و اجزای مختلف این عالم سخن به میان می آورد: «او که در تنفس ساکن است، اما غیر از تنفس است و تنفس او را نمی شناسد و نور جسم و بدن اوست و او به صورت درونی و باطنی تنفس را هدایت و اداره می کند، او روح شما، ناظر درونی و فنا ناپذیر است. او که در سخن و نطق ساکن است و غیر سخن است و سخن او را نمی شناسد و سخن بدن و جسم اوست و او به صورت درونی سخن را هدایت و اداره می کند، او نفس و روح شما، ناظر درونی و فناناپذیر است. او که در چشم ساکن و غیر چشم است و چشم او را نمی شناسد و چشم بدن و جسم اوست و او از طریق باطن، چشم را هدایت و اداره می کند، اونفس و روح شما، ناظر درونی و فنا پذیر است. او که در فهم ساکن است و غیر فهم است و فهم او را نمی شناسد و فهم بدن و جسم اوست و او از طریق باطن فهم را هدایت و اداره می کند، او نفس و روح شما، ناظر درونی و فنا ناپذیر است. او که در نطفه ساکن است و غیر از نطفه است، و نطفه او را نمی شناسد و نطفه بدن و جسم اوست و او از طریق باطنی نطفه را هدایت می کند، او نفس و و روح شما، ناظر و هادی درونی و فنا ناپذیر است».
در پایان گفته شده است: «او بینندۀ دیده ناشدنی، شنوندۀ شنیده ناشدنی، اندیشندۀ اندیشه ناشدنی، فهمیده و مدرک فهمیده ناشدنی (درک ناشدنی) است. بیننده ای غیر او نیست. شنونده ای جز او نیست. متفکری و اندیشنده ای جز او نیست. مدرکی جز او نیست. او روح و نفس شماست، ناظر درونی و باطنی و فناناپذیر است». همچنین گفته شده است که «او در درون انسان و در فضای بیکران است»؛ « آن وجود آرام و ساکت، آن که از این جسم بیرون می رود و به بالاترین و متعالی ترین نور می رسد و به شکل خویش ظاهر می شود، او همان آتمن است». به علاوه، آنجا که از عشق به همۀ هستی سخن به میان می آید، یاجنه ولکیه خطاب به همسرش میتریی همۀ عشق ها را معطوف و متوجه به آتمن می داند. نه فقط همۀ هستی در درون آتمن است، بلکه به گفتۀ یاجنه ولکیه حتی طبقات برهمنان و کشتریه ها نیز در درون او جای دارند و برای دست یا بی و شناخت آنها باید سراغ آتمن رفت. همچنین در جایی دیگر گفته شده است که: «این شخص یا خود درخشان فنا ناپذیر که در این زمین است و این شخص یا خود درخشان فنا ناپذیر که در بدن است، در حقیقت همین آتمن یا روح، این فنا ناپذیر، این برهما و همه است». در این سرود بر دو نکته تأکید شده است، نخست وحدت عالم کبیر و عالم صغیر، و دیگر وحدت روح کلی و روح جزیی. زیرا در ادامه آمده است که آتمن همان خود درخشان فنا ناپذیری است که در آبها، آتش، باد، خورشید، ماه، آسمان، رعد و برق، فضا و همۀ موجودات است. افزون برآن، او همان خود درخشان و فنا ناپذیری است که درآدمی و در نفس و روح است». « این خود درخشان فناناپذیر که در آتمن است و این خود درخشان فنا ناپذیر که همچون روح و نفس است، در حقیقت همین، آتمن یا روح است». گفته شده است که همه چیز از آتمن سرچشمه می گیرد. نفس حیاتی (پرانه) امید، حافظه، فضا یا آکاشه، حرارت، آب ظاهر و باطن (آشکار و نهان)، غذا، نیرو و توان، تعمق و تأمل، فکر و اندیشه، درک، ذهن و عقل، سخن، نام، گفته های مقدس، اعمال مقدس، و در حقیقت همۀ عالم از آتمن است. در حقیقت این روح یا آتمن، پروردگار همۀ چیزها و پادشاه همۀ چیزهاست؛ و همچنانکه همۀ پره های یک چرخ به محور و کانون متصل اند و به وسیلۀ آن حفظ و نگهداری می شوند و کانون محل وحدت آنهاست، تمام چیزها، همۀ خدایان، همۀ عوالم، همۀ چیزهای زنده، و همۀ ارواح و نفوس، در آتمن به هم می رسند و وحدت می یابند. «به راستی، این بیننده، لمس کننده، شنونده، بوکننده، چشنده، متفکر، فهم کننده، عمل کننده، و آن خودآگاه، میعاد گاهش آن روح فنا ناپذیر، یعنی آتمن است». در کتهه اوپنیشاد نیز آمده است: «آتمن، روح و نفس کیهانی، با روح و نفس فردی و با همۀ آفریده ها یکی است». در اوپنیشادهای بعدی، روح فردی از روح کلی جدا، ولی مبتنی و متکی بدان تصور شده است. از جمله در شوتاشوتره در تمثیل دو مرغ آمده است: «دو پرنده (مرغ)، سخت وابسته به هم و رفیق و مونس، بر یک درخت چنگ می زنند، یکی از آنها میوۀ شیرین می خورد، و دیگری بدون آنکه بخورد نگاه می کند». در کتهه اوپنیشاد نیز هر چند بر وحدت روح کلی و روح جزیی تأکید شده، اما گفته شده است: «دو موجودند که در عالم اعمال نیک، از راستی و درستی می آشامند. آن دو به مکان سری (یعنی قلب) و به بالاترین قلمرو آسمان وارد می شوند». در میتری اوپنیشاد نیز از تمایز دو جن بۀ آتمن سخن به میان آمده و گفته شده است: «او، آتمن یا روح، در بردارندۀ خود دوگانه است: روح متنفس در اینجا و دیگری خورشید. همچنین راهها و طرق آنها نیز دو گانه است، یکی درونی و دیگری بیرونی. در حقیقت آن خورشید، آتمن یا روح و نفس بیرونی است، و آتمن درونی یا روح و نفس درونی همان روح و نفس متنفس است. راه و مسیر روح متنفس یا آتمن درونی با راه و مسیر نفس و روح یا آتمن بیرونی سنجیده و تعیین می شود و راه و مسیر آتمن بیرونی نیز با راه و مسیر آتمن درونی یا روح درونی سنجیده و تعیین می شود».

نظریۀ لایه و غلافهای پنجگانۀ آتمن

علاوه برآن در اوپنیشادها بر مبنای لایه و غلافه ای پنجگانۀ وجود انسان، نظریۀ لایه و غلافهای پنجگانۀ آتمن (البته آتمن فردی و درونی) مطرح شده است. این غلافها و پوسته های پنجگانه عبارتند از:
1- انه میه آتمن که همان قشر جسمانی و خود مبتنی برغذاست که عبارت است از تجسد و تجسم آتمن در جسم انسان و در طبیعت مادی
2-پرانه میه آتمن که عبارت است از نفس حیاتی. این آتمن مبتنی بر نفس حیاتی و اصل حیات و زندگی طبیعی است. به گفتۀ دویسن، در معنای کیهانی، همۀ فضا بدن و جسم او، و زمین اساس و شالودۀ اوست.
3- منومیه آتمن که عبارت است از آتمن مبتنی بر اراده و اختیار یا به تعبیری همان لایۀ اختیار و اراده.
4- ویجنانه میه آتمن که عبارت است از قشر اگاهی و فهم یا آتمن مبتنی برعلم و آگاهی
5- آننده میه آتمن که عبارت است از عمیق ترین جوهر و هستۀ مرکزی انسان و طبیعت. این لایه همان بهجت و سرور محض، و همان خود مبتنی بر سرور است. در اوپنیشادها گفته شده است که واژه ها و افکار و اندیشه ها توانایی شناخت این لایه و غلاف را ندارند، زیرا این لایه، وصف ناپذیر، غیر قایل فهم و درک ناشدنی است و به همین دلیل است که عده ای میان خویشتن خود به عنوان امری عینی، و آتمن به عنوان امری ذهنی تمایز قائل اند. تمثیل دانۀ انجیر نیز که در چاندوگیه نقل شده، اشاره به این جنبه از آتمن است. در این اوپنیشا، داودالکه آرونی ضمن تعلیم پسرش شوه ته کتو (شوه تکتو)، از او خواهد که انجیری را بیاورد و تخم های ریز آن را بشکند. سپس از او می پرسد که در آن چه می بینی؟ و او پاسخ می دهد هیچ؛ و اودالکه می گوید: «ای عزیز، به راستی از آن خردترین جوهر و لطیف ترین ذات که تو نمی توانی آن را ببینی و درک کنی، این درخت عظیم و مقدس انجیر به وجود آمده است. عزیزم، بدان که آن خردترین و لطیف ترین جوهر و عنصر، روح این جهان است. آن حقیقت است. آن آتمن است و آن تو هستی ای شوه ته کتو!». این لایه های مختلف آتمن فردی، که به گفتۀ دویسن برعالم کبیر هم به نوعی قابل تطبیق است، نشان می دهد که آتمن در تمامی جنبه ها و ابعاد عالم صغیر، و همچنین در همۀ پدیده ها اجزای عالم کبیر حضور دارد. در تیتیریه اوپنیشاد مراحل و کیفیت پیدایش انسان از آتمن بدین گونه تصویر شده است: آتمن ← آکاشه ( فضا)← باد ← آتش ← آب ← خاک ← غذا← نطفه← انسان.

تمثیلات مختلف درباره حضور آتمن در تمام هستی

در اوپنیشادها ضمن تمثیلات مختلف بارها از صفت حضور آتمن، و ساری و جاری بودن او در تمامی هستی سخن به میان آمده است. جالب توجه ترین این تمثیلات، تمثیل آب و نمک است که هم در بریهد آرنیکه و هم در چهاندوگیه نقل شده است. در چهاندوگیه اودالکه در ادامۀ تعلیم فرزندش به او می گوید:« این قطعه نمک را در آب بینداز و صبحگاهان نزد من بیا و او چنین کرد. پس به او گفت: آن قطعه نمک را که دیشب درآب انداختی بدینجا بیاور. او دست کرد که نمک را بگیرد، اما آن را نیافت؛ زیرا نمک کاملا حل شده بود. پس به او گفت: لطفا جرعه ای از آن بنوش، آن چگونه است؟ گفت: نمک است. پس به او گفت: جرعه ای از وسط آن بنوش، چگونه است؟ گفت: نمک است. گفت: جرعه ای از ته آن بنوش، چگونه است؟ گفت: نمک است. پس گفت: آن را به کناری بنه و نزد من بیا، سپس به او گفت: عزیز من، درحقیقت شما وجود را که در این جاست نمی توانی ببینی و درک کنی. آنچه لطیف ترین جوهر و ذات است، روح این جهان است، آن حقیقت است، آن آتمن است، آن تو هستی، ای شوه ته کتو ». عبارت اخیر، که چندین بار در سرودهای دیگر تکرار شده، در اصل تأکیدی بر وحدت عالم کبیر و عالم صغیر است. آتمن در همۀ عالم هستی، از جمله در آینه، سایه، صدا، خواب، بدن، چشم و... حضور دارد، و اصل آنهاست و سرانجام نیز همۀ آنها به اصل خود، یعنی به آتمن باز می گردد.

جنبه های مختلف ظهور و تجلی آتمن
علاوه بر آن، در اوپنیشادها از لایه ها مراتب دیگر و جنبه های مختلف ظهور و تجلی آتمن سخن به میان می آید که مهمترین و مشهو رترین آنها همان حالتهای مختلف بیداری، رویا، خواب عمیق و حالت یا مقام توریه است، که در چهاندوگیه، ماندوکیه، میتری و به نوعی در بریهد آرنیکه مطرح شده است. در چهاندوگیه ضمن داستانی فقط از سه حالت نخست سخن به میان می آید. در این داستان ایندره و ویروچنه از اسوره ها که شنیده اند هرکس به معرفت آتمن نایل آید به همۀ آرزوها، و از جمله به بی مرگی دست خواهد یافت، به نزد پرجاپتی می آیند تا آنان را از ماهیت و حقیقت آتمن آگاه کند.

سه ظهور و تجلی آتمن از دیدگاه پرجاپتی

پرجاپتی نیز ضمن گفتگوهای بسیار، برای آتمن سه مقام و مرتبه، و یا به تعبیر بهتر سه تجلی و ظهور کلی، قائل می شود و می گوید:
1- در نگاه به طشت و ظرف آب، آنکه یا آنچه نمایان می شود آن آتمن است.
2- آنکه در خواب و عالم رویا ظاهر می شود و با اراده و میل خود به سیر و سیاحت می پردازد، آن آتمن است.
3- آنگاه که شخص، آرام و ساکت به خواب عمیق بی رویا می رود، آن آتمن است. در واقع آتمن همان است که در عالم خواب بی رویاست. در این عالم، فارغ از لذت و درد، ترس و شادی و غم است. این مرحله سوم یا حالت سوم، آخرین تعلیمی است که پرجاپتی به ایندره می دهد. (ادامه دارد ...).

منـابـع

محمدجواد شمس- مقاله خداشناسی اوپانیشادی- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- نیمسال نامۀ تخصصی پژوهشنامۀ ادیان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد