عوامل ورود در جهنم (زیادت طلبی)
فارسی 2604 نمایش |زیاده خواهی
چه چیز سبب مى شود که انسان به آیات خدا ایمان نیاورد!؟ آن هم ایمانى که در واقعیت زندگى او اثر بگذارد و او را ملزم به انجام احکام دینى از روى جدیت و عزم و اراده باشد. آرى، یکى گرایش به اسرافى است نهفته در جان که پیوسته او را به زیادت طلبى وا مى دارد و به سوى رذایل مى کشاند. در حالى که تمسک به دین موجب صبر و تحمل و فداکارى است. همین است که خداى تعالى مى فرماید: «و کذلک نجزی من أسرف و لم یؤمن بآیات ربه؛ این چنین اسرافکاران و کسانى را که به آیات پروردگارشان ایمان نمى آورند، جزا دهیم.» (طه/ 127)
انسانى که مى خواهد از سختیهاى زندگى با عدم توجه به آیات بگریزد در آخرت مواجه با عین صعوبات و مشقتها مى شود. که دو صفت بزرگ پیدا کرده اند یکى شدت و یکى امتداد. آن چنان امتدادى که مى توان گفت جاویدانند. البته باید توجه داشت که اسراف معنى گسترده اى دارد، گاه در مسائل ساده اى مانند خوردن و آشامیدن است (اعراف/ 31) و گاه در انتقام گیرى و قصاص بیش از حد (اسراء/ 33)، و گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه (فرقان/ 67)، و گاه در داورى کردن و قضاوت نمودنى که منجر به کذب و دروغ مى شود، (غافر/ 28 "مسرف و کذاب" در ردیف هم قرار گرفته)، و گاه در اعتقادات است که منتهى به شک و تردید مى شود (همانگونه که غافر/ 34 "مسرف و مرتاب" با هم آمده است).
گاه به معنى برترى جویى و استکبار و استثمار آمده چنان که درباره فرعون در آیه 31 سوره دخان مى خوانیم: «إنه کان عالیا من المسرفین؛ او برترى جوى و مسرف بود.» و بالاخره گاه به معنى هرگونه گناه مى آید چنان که در آیه 53 زمر مى خوانیم: «قل یا عبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا؛ بگو اى بندگان من که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا مایوس نشوید که خداوند همه گناهان را مى بخشد.»
اسراف و تبذیر در مال دو معصیت کبیره است اسراف زیاد مصرف کردن است در مصارف عقلایى زائد بر آنچه عقل و شرع حکم می فرماید و تبذیر صرف مال است در مصارف غیر عقلایى و غیر مشروع و اسراف در عمل زیاده روى در معاصى که از هیچگونه معصیتى باک نداشته باشد و کوتاهى نکند و اسراف در دین کفر و شرک و عناد و نصب عداوت با اولیاء حق از انبیاء و اوصیاء و دعاة دین و ضلالت و اضلال دیگران و ترک فرائض و اوامر اعراض از حق و سیر در طرق باطله است و جزاء آنها را هم در دنیا و هم حین الموت و هم در قبر و هم در عالم برزخ و هم در دوره رجعت و هم در صحراى محشر خواهند دید.
جالب اینکه در آیات قبل مجازاتهاى دردناکی براى افرادى ذکر شده که اسراف مى کنند و ایمان به آیات خدا نمى آورند. تعبیر به "اسراف" در اینجا ممکن است اشاره به این باشد که آنها نعمتهاى خداداد مانند چشم و گوش و عقل را در مسیرهاى غلط به کار انداختند و اسراف چیزى جز این نیست که انسان نعمت را بیهوده بر باد دهد.
یا اشاره به این است که گنهکاران دو دسته اند، گروهى گناهان محدودى دارند و ترسى از خدا در دل، یعنى رابطه خود را به کلى با پروردگار نبریده اند اگر فرضا ظلم و ستمى مى کند بر یتیم و بینوا روا نمى دارد و در عین حال خود را مقصر مى شمرد و در پیشگاه خدا روسیاه مى داند بدون شک چنین فردى گنهکار است و مستحق مجازات اما با کسى که بى حساب گناه مى کند و هیچ قید و شرطى براى گناه قائل نیست و گاهى به انجام گناه افتخار مى کند و یا گناه را کوچک مى شمرد، فرق بسیار دارد چرا که دسته اول ممکن است سرانجام در مقام توبه و جبران برآیند اما آنها که در گناه اسراف مى کنند، نه. «و لعذاب الآخرة أشد و أبقى؛ هر آینه عذاب آخرت سخت تر و پایدارتر است.» در دنیای کنونی، اسراف و تبذیر فراوان می شود و عواقب وحشتناکی را در پی خواهد داشت.
امام صادق (ع) و امام رضا (ع) اسراف و تبذیر را از گناهان کبیره شمرده اند و حضرت موسی بن جعفر (ع) هشدار داده و فرمود: «اسراف و تبذیر مایه ی از دست دادن نعمت است: "من بذر وأسرف زالت عنه النعمة" و فرجام اسراف و تبذیر، طبق آیه شریفه، آتش دوزخ است.» منشا این گونه عوامل ورود به دوزخ همان معصیت یا کفر و نفاق است.
هر کسى را که از حد خود تجاوز نماید و بالاترین و جامع ترین چیزى که اسراف بر آن صادق می آید اسراف در کفر و تجاوز نمودن از حد خود و ایمان نیاوردن به آیات تکوینى و تشریعى پروردگار است که چنین کسى هم معیشت و زندگانى دنیاى وى سخت و ناگوار می گردد و و هم به کورى قیامت مبتلا خواهد گردید و البته عذاب آخرت از کورى و جهنم و آن مجازاتهاى سخت که به زبان پیمبرانش خبر داده هم سخت تر و ناگوارتر و هم باقى تر است زیرا که دنیا دار فناء و آخرت دار بقاء است.
قوم هود (ع)
قوم عاد به گونه اى از پیشرفت دست یافته بودند، و خداوند متعال این مطلب را در سوره احقاف بدین گونه بیان کرده است: «و لقد مکناهم فیما إن مکناکم فیه؛ و آنان را در چیزى توانایى و قدرت دادیم که به شما آن توانایى و قدرت را نداده ایم.» (احقاف/ 26) چنان مى نماید که آلت و افزار در تمدن قوم عاد اثرى بزرگ داشته، و به کار بردن آلت در خدمت انسان یا تسخیر طبیعت کارى پسندیده است، اما قوم عاد از این نعمت و توانایی به شکلی بد استفاده کردند.
به کار گرفتن افزار به شکل بد در آن هنگام است که به قصد جاودانى شدن صورت پذیرفته باشد: «أ تبنون بکل ریع ءایة تعبثون* و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون* و إذا بطشتم بطشتم جبارین* فاتقوا الله و أطیعون* و اتقوا الذى أمدکم بما تعلمون* أمدکم بأنعام و بنین* و جنات و عیون* إنى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ آیا بر هر بلندى [بنا و] نشانه اى از سر بازیچه مى سازید؟ و کاخ هاى استوار مى گیرید که گویا همیشه خواهید ماند. و وقتى کسى را عقوبت مى کنید جبارانه عقوبت مى کنید. پس از خدا پروا دارید و مرا فرمان برید. و بترسید از آن کس که شما را با آنچه [خود] مى دانید یارى داد. شما را به دادن چهارپایان و پسران مدد کرد، و به باغ ها و چشمه ساران. من از عذاب روزى هولناک بر شما مى ترسم.» (شعراء/ 128- 135)
گویا قوم هود (ع) در بالاى کوه ها و نقاط بلند، ساختمانهایى مى ساختند، آن هم به بلندى کوه، تا براى گردش و تفریح بدانجا روند، بدون اینکه غرض دیگرى در کار داشته باشند، بلکه صرفا به منظور فخر نمودن به دیگران و پیروى هوى و هوس، که در این آیه ایشان را بر این کارشان توبیخ مى کند. کلمه ی "مصانع" (به طورى که گفته اند) به معناى قلعه هاى محکم و قصرهاى استوار و ساختمانهاى عالى است.
و اینکه فرمود: "لعلکم تخلدون" در مقام تعلیل مطلب قبل است، یعنى شما این قصرها را بدین جهت مى سازید که امید دارید جاودانه زنده بمانید. و الا اگر چنین امیدى نمى داشتید هرگز دست به چنین کارهایى نمى زدید، چون این کارهایى که مى کنید و این بناهایى که مى سازید طبعا سالهایى دراز باقى مى ماند، در حالى که عمر طولانى ترین افراد بشر از عمر آنها کوتاه تر است.
"و إذا بطشتم بطشتم جبارین" در مجمع البیان گفته کلمه ی "بطش" به معناى کشتن با شمشیر و زدن با تازیانه است و کلمه ی "جبار" به معناى کسى است که بر دیگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد و این خود یکى از صفات خداى سبحان است که در خصوص ذات مقدس او مدح و در غیر او ذم شمرده مى شود، براى اینکه در غیر خدا معنایش این است که بنده خدا جباریت را به خود بندد. و بنا به گفته وى معنایش چنین مى شود که: «شما وقتى مى خواهید شدتى در عمل از خود نشان دهید، آن قدر مبالغه و زیاده روى مى کنید که جباران مى کنند.»
ممکن است کسى کارى کند که مستوجب عقوبت باشد، اما هرگز نباید قدم از جاده حق و عدالت فراتر نهید، و براى کمترین جرم، سنگین ترین جریمه را قائل شوید و به هنگام خشم و غضب خون افراد را بریزید و با شمشیر به جان آنها بیفتید که این کار جباران و ستمگران و طاغیان روزگار است. و حاصل معناى آیات سه گانه مورد بحث این است که: در دو سوى شهوت و غضب از حد مى گذرید و اسراف مى کنید و از حد اعتدال و از هیئت عبودیت خارج مى شوید. جمله ی "فاتقوا الله و أطیعون" بر مساله ی اسراف در دو سوى شهوت و غضب و خروجشان از رسم عبودیت تفریع شده، مى فرماید: چون چنین هستید، پس از خدا بترسید و او را اطاعت کنید و دستورات او را در خصوص ترک اسراف و استکبار به کار بندید.
اسراف و اتراف و استکبار
هود (ع) در بخشی از سخنان خود به تشرح نعمتهای الهی بر بندگان می پردازد، تا از این راه، حس شکرگزارى آنها را تحریک کند، شاید به سوى خدا آیند. و در این زمینه از روش اجمال و تفصیل که براى دلنشین کردن بحثها بسیار مفید است استفاده مى کند، نخست روى سخن را به آنها کرده مى گوید: «و اتقوا الذی أمدکم بما تعلمون أمدکم بأنعام و بنین و جنات و عیون» راغب مى گوید کلمه ی "مد" در اصل به معناى کشیدن است، ولى در یارى هم استعمال مى شود، مى گویند: "امددت الجیش بمدد و الانسان بطعام؛ من لشکر را به مدد یارى کردم و فلانى را به اطعام مدد دادم" و بیشتر موارد استعمال امداد در محبوب است، به خلاف کلمه ی "مد" که بیشتر در مکروه استعمال مى شود، هم چنان که هر دو کلمه در قرآن کریم آمده، یک جا فرموده: «و أمددناهم بفاکهة؛ ایشان را با میوه مدد دادیم.» جاى دیگر مى فرماید: «و نمد له من العذاب مدا؛ براى او از عذاب دنباله اى که خود مى دانیم درست مى کنیم.» (مریم/ 79)
جمله ی "و اتقوا الذی أمدکم... " در معناى تعلیق حکم به وصف است، که خود علیت آن وصف را مى رساند و معنایش این است که بپرهیزید از خدایى که شما را با نعمتهاى خود مدد مى دهد. چرا بپرهیزید؟ براى همین که شما را مدد مى دهد، پس بر شما واجب است که شکرش را به جاى آرید و نعمتهایش را در آنجا که باید مصرف کنید، مصرف نمایید، نه اینکه به آن اسراف و اتراف و استکبار بورزید، چون کفران نعمت، غضب و عذاب خداى را به دنبال دارد، هم چنان که فرمود: «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید؛ اگر شکر گزارید، نعمت را بر شما زیاده مى کنم و اگر کفران کنید، عذابى سخت دارم.» (ابراهیم/ 7)
آن گاه اجمالى از نعمت ها را ذکر کرده، در اول فرموده: «أمدکم بما تعلمون؛ شما را مدد داد به آنچه خودتان مى دانید.» آن گاه همان اجمال را تفصیل داده، بار دوم فرمود: «أمدکم بأنعام و بنین و جنات و عیون» در جمله ی اولى نکته دیگرى نیز هست و آن این است که خود شما مى دانید که این نعمت ها از امداد خداى تعالى و صنع اوست و احدى غیر او در ایجاد آنها و امدادش به شما شرکت نداشته، پس تنها او است که بر شما واجب است از نافرمانیش بپرهیزید و شکرش را به جاى آورده، او را بپرستید، نه بتها و اصنام، پس در حقیقت کلامى است که برهان خود را نیز متضمن است.
از یک سو سرمایه هاى مادى که قسمت مهمى از آن (مخصوصا در آن عصر) چهارپایان و دامها بودند در اختیار شما گذاشت، و از سوى دیگر نیروى انسانى کافى که بتواند آن را حفظ و نگاهدارى کند و پرورش دهد. این تعبیر در آیات مختلف قرآن تکرار شده است که به هنگام برشمردن نعمتهاى مادى نخست به "اموال" اشاره مى کند، بعد به "نیروى انسانى" که حافظ و نگاهبان و پرورش دهنده اموال است، و این یک ترتیب طبیعى به نظر مى رسد نه اینکه اموال از اهمیت بیشترى برخوردار باشد. در آیه 6 سوره اسراء مى خوانیم: «و أمددناکم بأموال و بنین و جعلناکم أکثر نفیرا؛ ما شما را به وسیله اموال و فرزندان امداد کردیم و جمعیت شما رابیشترین قرار دادیم.»
بعد مى افزاید: باغهاى خرم و سرسبز و چشمه هاى آب جارى در اختیارتان قرار دادیم. «و جنات و عیون» و به این ترتیب زندگى شما را هم از نظر نیروى انسانى، هم کشاورزى و باغدارى، و هم دامدارى و وسائل حمل و نقل پر بار ساختیم، به گونه اى که در زندگى خود احساس کمترین کمبود و ناراحتى نداشته باشید. ولى چه شد که بخشنده این همه نعمتها را فراموش کردید، شب و روز بر سر سفره او نشستید و او را نشناختید. سپس به آخرین مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را تهدید و انذار به کیفر الهى مى کند، و مى گوید: اگر کفران کنید "من بر شما از عذاب روز بزرگ مى ترسم" «إنی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم» این جمله امر به تقوا را تعلیل مى کند و معنایش این است که من که شما را به تقوا دعوت مى کنم تا شکر او را به جاى آورده باشید، بدین جهت است که من بر شما مى ترسم عذاب روزى بزرگ را، که اگر کفران کنید و شکر به جا نیاورید، بدان عذاب مبتلا شوید.
روزى که نتیجه آن همه ظلم و ستم و غرور و استکبار و هواپرستى و بیگانگى از پروردگار را با چشم خود خواهید دید. معمولا "یوم عظیم" (روز بزرگ) در قرآن به قیامت اطلاق مى شود که از هر نظر عظمت دارد، ولى گاه در آیات قرآن به روزهاى سخت و وحشتناکى که بر امتها گذشته، نیز اطلاق شده است، آن چنان که در همین سوره در داستان شعیب مى خوانیم که پس از سرسختى و لجاجت در مقابل حق، خداوند آنها را با مجازات دردناکى (صاعقه اى که از قطعه ابرى فرود آمد) کیفر داد، و سپس از این روز به عنوان "یوم عظیم" یاد مى کند: «فأخذهم عذاب یوم الظلة إنه کان عذاب یوم عظیم؛ عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستى آن عذاب روزى هولناك بود.» (شعراء/ 189)
بنابراین در آیه مورد بحث، نیز ممکن است "یوم عظیم" اشاره به روزى باشد که گردنکشان قوم عاد، گرفتار مجازات دردناک طوفان درهم کوبنده گشتند گواه این معنى بیان کیفر آنها در چند آیه بعد از این است. و نیز ممکن است اشاره به کیفر روز قیامت و یا هر دو کیفر باشد که تاریخ هر دو روز عظیم است.
ساختن بناهاى کاخ مانند براى تفاخر و تفریح
"هود" به این اعتراض نمى کند که چرا شما داراى خانه هاى مناسبى هستید بلکه مى گوید شما آن چنان غرق دنیا شده اید و به تجمل پرستى و محکم کارى بی حساب در کاخها و قصرها پرداخته اید که سراى آخرت را به دست فراموشى سپرده اید، دنیا را نه به عنوان یک گذرگاه که به عنوان یک سراى همیشگى پنداشته اید، آرى چنین ساختمانهاى غفلت زا و غرور آفرین مسلما مذموم است.
در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) مى خوانیم که روزى از گذرگاهى مى گذشت چشمش به قبه و بارگاهى افتاد که مشرف بر جاده بود، پرسید: «این چیست؟» یاران عرض کردند «متعلق به یکى از انصار است،» حضرت کمى توقف کرد صاحب آن فرا رسید و سلام کرد، پیامبر (ص) صورت از او گرداند...
مرد انصارى این مطلب را با یاران خود در میان گذاشت و گفت: «به خدا سوگند من نظر رسول الله را نسبت به خودم ناخوش آیند مى بینم، نمى دانم درباره ی من چه اتفاقى افتاده و من چه کرده ام؟!» گفتند: «پیامبر (ص) آن ساختمان مجلل تو را دیده و ناراحت شده.» مرد انصارى رفت و آن قبه و بارگاه را با خاک یکسان کرد، یک روز پیامبر (ص) آمد و آن را ندید، فرمود «چه بر سر این ساختمان که اینجا بود آمد؟» جریان را عرض کردند: فرمود: «ان لکل بناء یبنى وبال على صاحبه یوم القیامة الا ما لا بد منه؛ هر بنائى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است.»
از این روایت و روایات مشابه آن بینش اسلام کاملا روشن مى شود که با ساختمانهاى طاغوتى و غافل کننده که توأم با اسراف و زیاده روى است مخالف است و به مسلمانان اجازه نمى دهد همچون مستکبران مغرور و از خدا بى خبر (آن هم در محیطهایى که معمولا محرومان و نیازمندان مسکن فراوانند) اقدام به چنین ساختمانهایى کنند. ولى جالب اینکه پیامبر اسلام (ص) براى رسیدن به این هدف انسانى متوسل به زور نشد، و هرگز دستور تخریب چنان ساختمانى را نداد، بلکه از طریق یک واکنش اخلاقى لطیف (رو ترش کردن و بى اعتنایى نمودن) هدف خود را تامین فرمود.
رابطه اسراف و فساد در ارض
مى دانیم اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است، این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هرگونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مى شود، و به تعبیر دیگر سرچشمه ی فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد. با توجه به آنچه گفتیم می خواهیم درباره ی رابطه اسراف و فساد صحبت کنیم. در قرآن آمده است که: «و لا تطیعوا أمر المسرفین؛ و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید.» (شعراء/ 151) «الذین یفسدون فی الأرض و لا یصلحون؛ همانها که در زمین فساد مى کنند و هرگز اصلاح نمى کنند.»
به گفته علامه طباطبائى در المیزان عالم هستى یک پارچه نظم و صلاح است و حتى با تضادى که احیانا در میان اجزاى آن دیده مى شود تالیف و التیام و هماهنگى فراوان دارد، این نظام به سوى اهداف صالحى در جریان است، و براى هر یک از اجزاى خود، خط سیرى تعیین مى کند، حال اگر یکى از این اجزاء از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزاى این جهان درگیرى ایجاد مى شود، اگر توانستند این جزء نامنظم اسرافکار را به مدار اصلیش بازگردانند چه بهتر، و الا نابودش مى کنند، تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد!
انسان که یکى اجزاى این عالم هستى است از این قانون عمومى مستثنى نیست، اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستى باشد به هدف سعادتبخش که براى او مقدر شده است مى رسد، اما اگر از حد خود تجاوز کند و قدم در جاده "فساد در ارض" بگذارد، نخست خداوند او را گوشمالى داده، و با حوادث سخط و دردناک او را هشدار مى دهد، چنان که در آیه 41 سوره روم مى خوانیم «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛ فساد بر صفحه دریا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشکار گشت خدا مى خواهد نتیجه سوء پاره اى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شاید بازگردند.» اما اگر این هم مؤثر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید، خداوند با عذاب "استیصال" صفحه زمین را از لوث وجود چنین کسانى پاکسازى مى کند. و از اینجا روشن مى شود که چرا در آیات فوق، خداوند "اسراف" را با "فساد در ارض" و عدم اصلاح هماهنگ ذکر کرده است.
اسراف باعث به وجود آمدن طاغوتهاى متکبر فراوان و انتشار تمایز طبقاتى در میان جامعه و بعضی افراد می شود، که این خود نشانه اى از آن است که افراد این طبقه به صورت خطرى درآمده و در صدد به دست گرفتن رهبرى قوم بوده اند. و جوهر فساد و تباهى یا عامل اساسى براى آن همان اسراف و زیاده طلبى است، پس چون نعمت بر انسان افزونى پیدا کند، در آنچه خدا به او عنایت کرده است به اسراف و زیاده روى مى پردازد، و در نتیجه آن را ماده اى براى فساد خود قرار مى دهد، پس گاه خدا به انسانى نعمت زیبایى مى بخشد و همان سبب فساد او مى شود، یا نعمت جنس او را به فساد مى کشاند، یا نعمت مال و فرزند که با آنها به تکبر و گردنکشى نسبت به دیگران مى پردازد... و نظایر اینها.
پس به جاى آن که با این نعمتها به خرسندى خدا از خودش دسترس پیدا کند، و به اصلاح جامعه و آبادانى زمین بپردازد، کارش به خودپرستى و در نتیجه به فساد کردن در زمین کشیده مى شود. خدا نعمتها را به ما ارزانى داشته است که از آنها در آبادانى زمین بهره مند شویم، و به بهشت و رضایت او دسترس پیدا کنیم دست را به ما عنایت کرده اند که با آن حق خودمان را بگیریم نه این که آن را سبب آزردن دیگران قرار دهیم، و به همین گونه چشم براى دیدن است نه براى نگاه کردن به حرام، و زبان براى آن است که با آن به مردمان سخنان نیکو و حکمت آمیز بگوییم نه این که به غیبت و بهتان و دشنام دادن و... بپردازیم. در روز قیامت خدا بر بندگانش حجت و برهان اقامه مى کند: یوسف حجت است بر کسى که با زیبایى خود به فساد کشیده شده، و مریم حجتى بر ضد خود فروشان، و ایوب حجتى ضد آن کسان که در برابر بلا بردبارى را پیشه نکرده بودند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 صفحه 331
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 15 صفحه 297 – 293
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 7 صفحه 204
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 9 صفحه 91
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 421
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 9 صفحه 122
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها