شروع دوره آمورائیم
فارسی 6186 نمایش |آمورائیم
با پایان دوره تنائیم، مرکز فعالیت مذهبی و روحانیت یهودی، به جوامع یهودی خارج از سرزمین مقدس انتقال می یابد که از میان آن ها، عمده ترین مراکز در بابل به وجود آمدند که دوران آنها، دوران تلمود و مولفین آن را آمورائیم می خوانند. تدوین میشنا و مرگ ربى یهودا از دورانى جدید به نام دوران آمورائیم (از ریشه امور یا امیرا به معناى سخن گفتن یا تفسیر کردن) یعنى دوران مفسران میشنا، حکایت دارد.
شروع دوره راوهای آمورائیم
این دوره از قرن دوم میلادی شروع شد و تا ابتدای قرن ششم میلادی ادامه یافت. از مشخصات عمده ی دوره ی آموراها این است که جوامع یهودی خارج از سرزمین مقدس رشد فوق العاده ای یافته بودند و اکثریت یهودیان در خارج از سرزمین مقدس زندگی می کردند. جامعه ی یهودی در شرق که مرکز آن شهر بابل و بخشی از امپراطوری ایران محسوب می شد، بزرگ ترین تعداد یهودی را در بر می گرفت. همین گسترش باعث به وجود آمدن مسائل تازه و مختلفی گردید که نیاز به حل و فصل با شناخت از وضع خاص آن اجتماعات را ایجاب می کرد. در این جا بود که دو مرکز مهم ربانیت یکی در مرکز سنتی خود سرزمین مقدس و دیگری در بابل به وجود آمدند. روحانیون این دوره را آمورا می خوانند گرچه چند نسل اول آموراها در سرزمین مقدس فعالیت داشتند ولی در اواسط دوران آمورائیم و با گسترش هر چه بیشتر جوامع دیگر یهودی، فعالیت عمده ی روحانیت به خارج از سرزمین مقدس انتقال یافت که در صدر آن اجتماع یهودی بابل است.
مسئولیت ها و وظایف آموراها
واژه «آمورا» به معنی گوینده، سخنگو و مترجم به کار رفته است و در ابتدا آمورا، دقیقا با همین وظایف مشخص می شد. آمورا کسی بود که در اجتماعات بزرگ، سخنان راو (تنا) را با صدای بلند بازگو می نمودند ولی بعد این واژه معنی راوهای بعد از دوره ی میشنا را یافت. بدین ترتیب آمورائیم به همین معنی عام خود، یعنی سخنگویان و مترجمین، در خدمت تنائیم بودند. آنها در کنار معلمین خود می ایستادند و معلمین یا راوها عمدتا با آن ها سخن می گفتند و آنها هم به نوبه ی خود حرف ها را برای مردم بازگو می کردند و در صورتی که اهالی به زبان آرامی آشنا بودند و سخنان راو به زبان عبری بود، ترجمه می نمودند و یا حتی بالعکس. به نظر می آید که مسئولیت آموراها عمدتا بر اساس وظایف مترجمین (متورگمانیم) طرح ریزی شده باشد. این مترجمین در این دوران در کنار خواننده ی تورا ایستاده و بخش هایی را به زبان آرامی یا زبان محلی ترجمه می کردند.
در دوران بعد از میشنا، بر دامنه ی فعالیت آموراها افزوده شد به طوری که بعد از دوره ی میشنا، به صورت جریان جدیدی در سیر روحانیت یهود را به وجود آورد. در ابتدا، وظیفه اصلی آنها، تفسیر نظریات تنائیم بود. ولی بعدا به مرحله ی صدور فتاوی و هلاخا از تفاسیر آنان انجامید که مجموعه ی فعالیت و کوشش چند قرنی آنان در پایان این دوره به صورت دو مجموعه تلمود بابلی و اورشلیمی تکمیل گردید. آمورا در مفهوم کنونی، فردی محقق و عالم علوم الهی در مذهب یهود است که وظیفه ی خود را، توضیح یا تفسیر میشنا دانسته و از آن، فتاوی نهائی را صادر می کرده است.
حدود اختیارات شرعی آمورائیم
حدود و اختیارات شرعی آمورائیم در تلمود مشخص گردیده است. آنها حق مخالفت با متن میشنا را نداشتند. اگر در جریان بحث عقیده یک آمورا با آن چه در میشنا آمده است در تضاد قرار می گرفت، نظریه آمورا رد می گردید. فقط در دوران بین دو دوره ی تناها و آموراها اگر بحث ها و توضیحات یک آمورا ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با متن میشنا داشت و خود بحث در محدوده ی توضیح دادن و روشن نمودن، محدود کردن یا تعمیم دادن هلاخای میشنا بود، پذیرفته می شد. ولی به تدریج مسائلی پیش می آمد که صورت خاص تر به مسائل و موضوعات جدید می داد و این مانع از انجام وظایف آموراها می گردید.
کما اینکه ذکر عباراتی در مورد بعضی از متون میشنا نظیر «بهتر است گفته شود...» یا «آن چه منظور این بخش (میشنا) می باشد...» و یا حتی «چیزی در این قسمت (میشنا) جا افتاده است و باید اینطور خوانده شود...» بیانگر کوشش آنها برای رفع این محدودیت بوده است. به طور خلاصه، یکی از وظایف آموراها، به دست آوردن و نتیجه گیری هلاخائی از میشنا بوده است. بخش مهمی از فعالیت آموراها به خصوص در بابل، به استخراج اصول عام هلاخا و مفاهیم از عبارات جداگانه و پراکنده در میشنا اختصاص داشته است و با استخراج اصول و مفاهیم از منابع، تنائیم باعث گسترش و توسعه هلاخاها در دوران آمورائیم گردیدند. هلاخائی که در نگاه اول به نظر می آمد که مربوط به منابع کاملا مختلفی باشند، تجزیه و تحلیل می گردیدند و نشان داده می شدند که براساس اصول عام بوده است. از سوی دیگر، خیلی از بحث های آمورائیم ارتباط مستقیمی با میشنا ندارند بلکه نتیجه ی مطالعات آن ها برخورد با مسائل عملی روزمره می باشند.
روحانیت و شریعت شفاهی یهود در دوره آمورائیم در بابل
اعضاى نسلى که پل ارتباطى میان تنائیم و آمورائیم به شمار مى آید، در سال هاى آخر عمر ربى یهودا و تقریبا تا یک نسل پس از او هنوز مى زیستند. این حکیمان، یعنى همقطاران جوان و شاگردان ربى یهودا، نه تنها وظیفه خود مى دانستند که در راه مطالعه و تفسیر میشنا گام بردارند، بلکه به ادامه کار او در گردآورى و تدوین موضوع هاى اصلى برجاى مانده از نسل هاى پیشین نیز پرداختند. زیرا ربى یهودا تنها بخشى بسیار کوچک از گنجینه بسیار عظیم حکمت را که در حوزه هاى دینى مختلف آموزش داده مى شد، گردآورى کرده بود. بیشتر این افراد با این که بر اهمیت کار تدوین مطالب توسط او اتفاق نظر داشتند، ضبط موضوع هاى فرعى را به عنوان کمکى براى مطالعه و تأمین اهداف مطالعه تطبیقى، با ارزش مى پنداشتند.
اقدامات شاگردان برجسته ربى یهودا
ربى حییا و ربى هوشعیا، شاگردان برجسته او، مجموعه هاى دیگرى از شریعت شفاهى را گردآورى کردند که از میان آنها کتابى مستقل به نام توسفتا (در لغت به معناى اضافه) بیرون آمد. این کتاب نیز نسخه خلاصه شده اى از شریعت شفاهى است که بر پایه شیوه یک حوزه درسى دیگر، متعلق به ربى نحمیا از شاگردان عقیوا، استوار است. میدراشه هلاخا (تفسیرهاى هلاخایى) که رابطه بین قوانین شفاهى و کتبى را تبیین مى کند و بر آن تأکید مى ورزد، اغلب در همین سال ها گردآورى و تدوین شد. بقیه دانشمندان به تنظیم مجموعه هایى از موضوع هاى تنائیمى ادامه دادند که تنها آثار اندکى از آن باقى مانده است. کثرت این موضوع ها در تفسیرى نمادین از یک آیه از کتاب غزل غزل ها چنین بیان شده است: «شصت ملکه یعنى شصت رساله میشنا، هشتاد زن صیغه اى؛ یعنى توسفتا، دختران باکره بى شمار؛ یعنى هلاخاها.» هلاخاهاى مجزا و تألیف هایى دربردارنده موضوع هاى تنائیمى خارج از میشنا، به بریتوت (آموزه هاى بیرونى) یعنى موضوع هاى متفرقه، معروف شدند.
پیدایش آمورائیم میشنا
کار ضبط و تدوین مجموعه عظیم شریعت شفاهى تا چندین نسل ادامه یافت؛ اما از زمانى که محور اصلى پژوهش در تورات سمت و سوى دیگرى یافت، از اهمیت این کار نیز کاسته شد. دانشمندانى که تعداد زیادى از بریتاها را به خاطر مى سپردند، هم چنان به تنائیم شهرت داشتند، اما این عنوان مفهوم جدیدى به خود گرفته بود. تنائیم دیگر پدید آورندگان شریعت شفاهى نبودند، بلکه افرادى برخوردار از حافظه اى فوق العاده به شمار مى آمدند که همیشه از معناى کامل محفوظات خود اطلاع نداشتند. تا چندین نسل آنها در مراکز علمى بزرگ تر حضور داشتند و حکیمان از آنها به عنوان بایگانى هایى زنده، براى تبیین و تشریح مسائل مختلفى که در پى مطالعه میشنا براى آنها پیش مى آمد، استفاده مى کردند.
در چند صدسال بعدى (از سال 200 م. تا 500 م) این حکیمان را آمورائیم مى نامیدند. در ابتدا، این عنوان یادآور وظیفه اى خاص بود که در دوره تنائیم شکل گرفته بود. دانشمندان بزرگ موظف بودند که براى توده مردم از هلاخا و اگادا (افسانه و داستان) سخن بگویند؛ مطابق سنت، حکیم بر بالاى منبر به زبان عبرى به ارشاد حاضران مى پرداخت و هم زمان، شاگردانش سخنان او را به زبان آرامى (زبان رایج آن عصر) براى استفاده کسانى که به زبان عبرى آشنایى نداشتند، تکرار مى کردند. این مترجمان در زمانى که تورات براى مردم عادى قرائت مى شد نیز فعال بودند و هر آیه اى را که قرائت مى شد، بى درنگ به آرامى برمى گرداندند تا همه بتوانند مفهوم آن را درک کنند. بنابراین، آمورائیم در اصل، مترجم بودند و گاه نیز آموزه هاى هلاخایى اصلى دانشمندان را براى عموم توضیح مى دادند. پس از دوره میشنایى، این حکیمان خود را آمورائیم میشنا نامیدند. وظیفه آنها نه خلق هلاخاى مستقل، که شرح و تبیین متن هلاخا براى مردم بود. با گذشت زمان، آمورائیم به مربیان قوم تبدیل شدند و نوآورى هاى هلاخایى خود را به آنها عرضه داشتند، اما به دور از هر تواضعى، هم چنان خود را با عنوان آمورائیم معرفى مى کردند.
ظهور یک مرکز مستقل و مهم آموزشى در بابل
دوره گردآورى میشنا به یک دلیل دیگر نیز (یعنى ظهور یک مرکز مستقل و مهم آموزشى در بابل) از اهمیت تاریخى برخوردار است. با آن که در بابل در هر نسلى دانشمندانى مطرح بودند که از میان آنها مى توان از بزرگ ترین تنائیم مانند هیلل یاد کرد، زندگى یهودى در بابل (صرف نظر از خود اتکایى در مباحث معنوى) شعبه اى از فرهنگ فلسطین شمرده مى شد. زمانى که فردى شایسته براى جانشینى ربى یهودا پیدا نشد تا رهبرى دینى و سیاسى قوم را به عهده گیرد، اقتدار مرکز فلسطین رو به افول نهاد. علاوه بر این، پس از مرگ ربى یهودا اوضاع اقتصادى و سیاسى فلسطین فروپاشید و به دنبال آن، مهاجرت به کشورهاى دیگر موجب افزایش مراکز آموزشى در سرزمین هاى آوارگى [دیاسپورا] شد.
به سبب کاهش اهمیت مرکز فلسطین، اموراى بزرگ ربى ابابن ایبو (معروف به اباى اریخا- اباى قد بلند) خود را موظف به ایجاد یک مرکز روحانى در بابل دید؛ مرکزى که سرانجام بر مرکزیت فلسطین سایه افکند. ربى ابا در دوران جوانى به همراه دایى و معلم خود، ربى حییا (شاگرد و هم مدرسه اى ربى یهودا) از بابل به فلسطین سفر کرد. ابا بیشتر تحصیلاتش را در محضر ربى یهودا به انجام رساند و یکى از اعضاى سنهدرین بود. او چندین سال در فلسطین زندگى کرد، هرچند که ظاهرا گاهى به بابل سفر مى کرد؛ ولى سرانجام به دلایلى شخصى به کشور زادگاهش بازگشت. در آن جا، او با شمارى از دانشمندان سرشناس آشنا شد، اما دریافت که نظام آموزشى دچار کاستى است و معیارها در سطحى پایین تر از فلسطین قرار دارد.
ربى ابا یکى از دانشمندان برجسته فلسطین، برگزیده شخص ربى یهودا، گردآورنده میشنایوت و فردى صاحب نظر در سنت هاى فلسطین و بابل شناخته مى شود. او براى پرهیز از ضربه زدن به رهبرى شورایى موجود در بابل، به جاى رفتن به یکى از مراکز اصلى آموزشى، در شهر کوچک سورا مسکن گزید و در آن جا حوزه اى تأسیس کرد. به زودى، دانشمندان بابل جذب این مرکز جدیدشدند و هزاران شاگرد براى تحصیل در آن جا گردآمدند. ربى ابا چنان نفوذى در جامعه بابل پیدا کرده بود که او را به اختصار، "راو" مى خواندند؛ نامى که در حال حاضر به آن شهره است. اعتبار مرکز سورا نزد بیشتر یهودیان بابل به رسمیت شناخته شد و آموزشگاه سورا در شکل هاى گوناگون، به مدت هفتصد سال باقى ماند. راو که به زهد و شرافت شهرت یافته بود، موفق شد به وسیله روش شخصى، و کمک ها و تشویق هاى خاص خود، سطح معیارهاى آموزشى بابل را ارتقا بخشد. شموئل، حکیم جوان بابلى و یکى از معاصران راو، مرکز دومى را در شهر نهردعا بنا کرد. این آموزشگاه گرچه دیرتر آغاز به کار کرد، تا زمانى که بابل به عنوان مرکز تورات شکوفا و بالنده نشده بود، هم چون یک شریک و رقیب صمیى براى سورا باقى ماند.
ایجاد اولین نسل آمورائیم بابل توسط راو و شموئل
راو و شموئل اولین نسل آمورائیم بابل را پدید آوردند؛ کسانى که چارچوب و قالب آموزش تورات را در آن سرزمین، براى نسل هاى آینده پى ریزى کردند. آن دو با وجود تمام اختلافات شخصیتى، دوستانى صمیمى و نزدیک بودند. خانواده راو اصل و نسب خویش را به خاندان داود مى رساندند. راو به واسطه همسرش، با رش گالوتا (رأس الجالوت یا رهبر موروثى یهودیان بابل) نیز پیوند سببى داشت. او به خوبى، سنت هاى آموزشى فلسطینى را تنظیم، و مجموعه هاى متعددى از میشنایوت را تدوین کرد. در آموزشگاه او بود که تفسیر نهایى سفر لاویان (معروف به سیفرا دوه راو) تألیف شد؛ هم چنین شمارى چند از دعاهاى اصلى آغاز سال نو به او نسبت داده شده است. اما شموئل داراى شخصیتى کاملا متفاوت بود؛ نه تنها از نظر شکل ظاهرى، بلکه به لحاظ شغلى نیز تفاوت داشت. در حالى که راو درگیر مسائل تجارى در سطح بین المللى بود، شموئل یکى از پزشکان برجسته روزگار خود، منجمى بزرگ و رئیس دادگاه رأس الجالوت به شمار مى آید.
روش مطالعه و تحقیق جارى در این دو مرکز
روش مطالعه و تحقیق جارى در این دو مرکز علمى، بر تفهیم و یادگیرى میشنا متمرکز بود و تلاش مى شد تا از طریق نقل منابع مشابه از میان میشناهاى پراکنده، با لحاظ کردن تمام احتمالات، به تحلیلى همه جانبه از میشنا دست یابند. چون، بنا به گفته هلاخا، امکان نصب رسمى یک دانشمند در خارج از فلسطین وجود نداشت، حکیمان بابلى عنوان ربى نداشتند و به آنها لقب راو داده مى شد؛ عنوانى که تنها به مقام علمى آنان، بدون توجه به جایگاه هلاخایى و رسمى شان، اشاره دارد. به همین دلیل، نهادى شبیه سنهدرین در بابل شکل نگرفت. از این رو هدف از آموختن در این سرزمین، در بسیارى از زمینه ها اساسا دست یابى به تصمیم هاى هلاخایى صریح و روشن نبود. این مانع، تمایل طبیعى همه امورائیم و حتى آنهایى را که در فلسطین بودند، تشدید کرد که بر روى جنبه هاى نظرى و عینى مطالعه تحقیق، متمرکز شوند.
منـابـع
آدین اشتاین سالتز- سیری در تلمود- مترجم باقر طالبی دارابی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1383
جان.بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى- 1370
باقر طالبى دارابى- مقاله معرفى کتاب جوهره تلمود
هوشنگ کرملی- انجمن کلیمیان ایران- مقاله سیر تحولات روحانیت در دین یهود
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها