متفکران الهیاتی یهود در قرن پانزدهم (نزاع با مسیحیت)
فارسی 5284 نمایش |یهودیت
در اواسط قرن چهاردهم مرگ سیاه طاعون به یهودیان نسبت داده شد; مردم یهودیان را کسانی می دانستند که قصد داشتند با مسموم کردن چاه ها، جامعه مسیحیت را نابود کنند. در نتیجه، تعرض به یهودیان امری عادی شده بود. این وقایع با تمایل فزاینده نسبت به گرویدن ملت یهود به دین مسیحیت همراه بود. یهودیان در اسپانیا و پروانس مجبور بودند که به مواعظی که مسیحیان ایراد می کردند و هدف از آن متقاعد ساختن شنوندگان به ماشیح بودن عیسی بود، گوش فرا دهند. از نظر این موعظه گران، باب 53 کتاب اشعیا به روشنی مسیحا بودن عیسی را پیشگویی می کرد. در مقابل، تعدادی از خردمندان یهود برای مقابله با این ادعا به تفسیر کتاب مقدس پرداختند. این اتفاقات محققان یهود را بر آن داشت تا اثبات کنند که جامعه یهود به سبب نپذیرفتن مسیح به عنوان نجات دهنده، مردود و مطرود خدا نبوده است.
در چنین محیطی، آرامش قبلی میان یهودیان و مسیحیان به واسطه آشوب های سال 1391 از میان رفت. این آشوب ها جوامع یهودی اندلس و کاستیل و نیز ناوار و جزایر بالریک را نابود کرد. تعدادی از یهودیان جهت رهایی از مرگ و بردگی به آیین کاتولیک گرویدند، و کنیسه ها تبدیل به کلیسا شد. این ارتداد در سراسر قرن بعد و تا هنگام اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 ادامه یافت. فلسفه ارسطویی در اذهان مؤمنین همچون امری تلقی می شد که بنیان اعتقاد یهود را ویران می ساخت و راه نفی سنت را هموار می کرد.
در بین کسانی که این اتهام را وارد کردند شم طوو ابن شم طوو شخصیتی برجسته بود. کتاب سفر هامونوت او انتقادی شدید بر ضد اندیشه های فلسفی است. از دیدگاه او، فلسفه و الهیات یهودی به سبب اینکه به اسم دانشمندان محترمی همچون ابراهیم ابن عزرا، ابن گرشوم و ابن میمون مطرح گردیده، خطرناک تر از اندیشه یونانی است. شم طوو ضمن پذیرش اهمیت تحقیق علمی، بیان می دارد که تحقیق علمی به کار مسائل مربوط به اعتقاد دینی نمی آید. او می پرسد اگر فردی اعتقاد به داوری روز واپسین نداشته باشد، یا آنکه معتقد باشد فقط خردمندانی که با تحقیق فلسفی و علمی دانشی آموخته باشند با مرگ نابود نمی شوند، یا اینکه فرمان های الهی صرفا زمینه ساز چنین تحقیقی به حساب می آید، و یا اینکه تورات برای جاهلان در نظر گرفته شده است، چگونه می تواند نسبت به میراث یهودیت وفادار بماند.
به نظر شم طوو، بازگشت به تفسیر تحت اللفظی و ظاهری از منابع قبالایی ضروری است. زمانی که شخصیت هایی همچون شم طوو بر ضد تأثیر مهلک تحقیقات فلسفی یهودی دست به کار شدند، تعدادی از نوکیشان، مثل سلیمان هلوی برگوسی (پابلو اهل سانتاماریا) بر آن شدند تا هم کیشان خود را به سمت دین جدید خود جلب کنند. سلیمان پس از تغییر آیینش، نامه ای به حاخام اعظم ناوار، یوسف ارابیونا، نوشت و در آن توضیح داد که به این نتیجه رسیده است که عیسی همان مسیحای موعودی است که از دیرباز در انتظار او بودیم و کتاب مقدس در مورد او پیشگویی کرده است.
در مقابل، شخصیت دیگر این دوره، یوسف لورکی به دنبال اثبات حقانیت یهودیت بود، اگرچه او نیز بعدا مسیحی شد. در طی این دوره، یهودیان ساکن کشورهای حوزه مدیترانه نیز دغدغه دفاع از دین یهود بر اساس تحقیقات متافیزیکی و علمی را داشتند. در یمن نیز فعالیت فلسفی انجام می شد که بر تفسیری تمثیلی از کتاب مقدس تأکید داشت. در ایتالیا نیز متفکران یهودی متأثر از رنسانس به تأملات الهیاتی می پرداختند، اگرچه اندیشه های آنها به مراتب از روش مندی کمتری نسبت به تفکر اوایل قرون وسطا برخوردار بود.
زندگی و اندیشه های الهیاتی یوشع لورکی
یوشع لورکی، فرزند یوسف ابنویوس اهل لورکا، نزدیک مورکیا در اسپانیا، ظاهرا در آلکانیز زیر نظر سلیمان هلوی (پابلو اهل سانتا ماریا) که به مسیحیت گروید، تلمذ کرده است. لورکی در پاسخ به نظریات استادش کتابچه ای در مورد درمان شناسی تألیف کرد و در ضمن آن دین یهود را ستود. لورکی که از ارتداد سلیمان مضطرب و نگران بود، در فکر این بود که چرا چنین خیانتی اتفاق افتاده است; شاید علت این امر جاه طلبی دنیوی یا حرص و آز برای ثروت و لذت بود، یا اینکه سلیمان به واسطه کاوش های فلسفی گمراه گشته بود. به عبارت دیگر، زیر پا نهادن گذشته یهودیش شاید از آن رو باشد که او متقاعد شده بود خدا در هنگام نیازمندی قومش به آنان کمک نکرده بود. چنین تبیین هایی ظاهرا می توانست تغییر عقیده استادش را توجیه کند. با این حال، او تبیین دیگری نیز ارائه می دهد که به عقیده او محتمل تر است. تجارب سلیمان از مکاشفات مربوط به معنای واقعی نبوت های موجود در کتاب مقدس او را متقاعد ساخت که عیسی همان مسیحای موعودی است که از دیرباز انتظار او می رفت. لورکی بیان می دارد که وقوع چنین تغییری در تعهد دینی افراد تعجب برانگیز نیست. سلیمان قادر به خواندن متون لاتینی بود، و لورکی رساله های الهیاتی مسیحی زیادی را در منزلش دیده بود. به علاوه، لورکی اظهار می دارد که نامه ای را دیده است که برای یوسف اورابوئنا نوشته بود و سلیمان در این نامه بیان می دارد که او متقاعد گشته که عیسی، مسیحای موعود است. از این رو جاه طلبی دنیوی نبود که دوستش را به پذیرفتن دین مسیحیت رهنمون شد; بلکه او متقاعد گشته بود که عیسی پیش بینی های کتاب مقدس در مورد آمدن مسیحای موعود را تحقق بخشیده است.
الوهیت عیسی
اما لورکی متقاعد شد که این یک اشتباه محض است. او پس از طرح پاره ای ایرادات بر این عقیده، اظهار می دارد که حتی اگر عیسی از زنی باکره متولد شده باشد، و در طول زندگی اش معجزاتی انجام داده باشد، و دوباره زنده شده باشد، این مطلب او را در مورد الوهیت عیسی متقاعد نمی سازد. این وقایع صرفا رویدادهای معجزه آسایی است که بر اساس قدرت الهی انجام می گیرد. لورکی در توضیح غیر ممکن بودن نظریه تجسد می نویسد: «چگونه فردی می تواند بپذیرد که مسیحایی دارای گوشت و خون، فردی که می خورد و می آشامد، زندگی می کند و می میرد، خدای حقیقی و علة العلل باشد، خدایی که تجلی قدرتش افلاک را به حرکت درمی آورد و عقول مفارقی که نه جسمند و نه نیرویی در جسم، و جایگاهشان در میان امور فناپذیر نیست، از وجود فیاضش به وجود می آیند. اگر خدا جسمانی است، چگونه وجود اینها می تواند دائمی و ابدی باشد؟ اینکه ماده (زمینی) بتواند بالفعل به طور ابدی باقی بماند، یکی از امور ناممکنی است که حکما در مورد آنها گفته اند ناممکن را نمی توان تغییر داد. در حقیقت عقل نمی تواند این نظریه را درک کند، و هیچ تردیدی در این باب به ذهن نمی آید.»
مقایسه ادیان
لورکی در ادامه این بحث اظهار می دارد که اگر هر فردی موظف به مقایسه آنچه در دین خود حقیقت می داند با مدعیات دیگر ادیان باشد، در این صورت دیگر هیچ کس نسبت به سنت دینی خودش معتقد نخواهد ماند، بلکه تردید و سر در گمی افراد معتقد را فرا خواهد گرفت. علاوه بر این، آنها دیگر قادر به پذیرفتن هیچ مدعای دینی به عنوان حقیقت نخواهند بود، مگر آنکه این مدعیات توسط عقل مورد تأیید قرار بگیرد که در این صورت دین و ایمان از میان می رود. این وضعیت سلیمان برگوسی است که با پذیرفتن مسیحیت جمع مؤمنان یهود را ترک گفت. او اکنون با پذیرفتن مسیحیت باید در موضع قضاوت و داوری میان مسیحیت و دیگر سنت ها قرار گیرد.
لورکی معتقد است که این جستجو و کاوش دین پایانی ندارد. از طرف دیگر، اگر داوری میان ادیان به این سبک مناسب نباشد، هرگونه قضاوت و داوری در میان سنت های رقیب برای آدمی ناممکن خواهد بود. اگر فردی مدعیات دین خود را با مدعیات دین دیگری مقایسه نکند، مجبور است که مدعیات دین خود را بدون چون و چرا بپذیرد. اگر او خدا را به روشی که در دین خودش توصیه شده است پرستش کند، آنگاه به رستگاری و سعادت نایل خواهد شد. قضیه باید همین گونه باشد، در غیر این صورت، اگر خدا افراد را به سبب اتخاذ روش نادرستی که معلول تربیت و پرورش آنهاست مورد مجازات قرار دهد ظالم و ناعادل خواهد بود. بر این اساس، سلیمان به جهت ترک یهودیت و گرویدن به دینی دیگر، گمراه بوده است.
تلاش برای مسیحی کردن یهودیان
سپس لورکی سؤال آخر را مطرح می کند. اگر خدا مسیحیانی را که در دورترین گوشه انگلستان زندگی می کنند و چیزی در مورد اسرائیلیان یا مسلمانان نشنیده اند، و مسلمانانی را نیز که در نقاط دوردست زندگی می کنند و نمی توانند شناختی در مورد یهودیان و مسیحیان به دست آورند، به جهت بی خبری و جهلشان مجازات کند، آیا این امری معقول است؟ بدون تردید، یک یا چندتا از این نظام های اعتقادی نادرستند، اما با وجود این مجازات این معتقدان توسط خدا به خاطر جهل و نادانی شان درست به نظر نمی رسد. چگونه می توانند افراد بی گناه، به سبب اینکه قربانی شرایط و اوضاع و احوال بوده اند، محکوم به عذاب ابدی باشند؟
لورکی نتیجه می گیرد که عقل نمی تواند مبنای تعیین کننده ای برای وفاداری و پایبندی دینی یک فرد باشد. اما به رغم این استدلال فلسفی، سرانجام لورکی به مسیحیت گروید و دو ردیه بر یهودیت نوشت. علاوه بر این، در مناظره شهر تورتوسا به سال 1413 ـ 1414 که ژرونیمو اهل سانتافه نام داشت، شرکت کرد. لورکی در طی این مناظره هم کیشان خویش را تحقیر می کرد; در نتیجه یهودیان به او نسبت مگدف (کفرگو) دادند. لورکی به دنبال این برخورد، بسیار سفر می کرد و تلاش می کرد تا یهودیان را به دین مسیحیت درآورد.
زندگی و اندیشه های الهیاتی اسحاق بن موسی لوی
اسحاق ابن موسی لوی (استاد پـروفیات دوران یا «افودی») که در اواخر قرن چهارده و اوایل قرن پانزدهم می زیست، از دیار خویش کاتالونیا که در آنجا گرفتار آزار و اذیت های سال 1391 شده بود مهاجرت کرد و به مسیحیت گروید. سپس تصمیم گرفت در فلسطین سکنا گزیند تا آشکارا و بی پرده همچون فردی یهودی زندگی کند. اما هنگامی که دوستش، دیوید بونت بونژورن که قرار بود او را در مسافرتش همراهی کند به او گفت که می خواهد به دین مسیحیت وفادار بماند، اسحاق نیز تغییر عقیده داد و به عنوان یک مسیحی در کنار پریینیان ساکن شد; در آنجا او نام مستعار هونوراتوس اهل بونافیدرا برگزید، و به عنوان یک منجم به خدمت جان اول پادشاه آراگون درآمد. اسحاق در طی این مدت رساله هایی بر ضد مسیحیت تألیف کرد و با شاگردان خویش یعنی مئیر کرسکاس و شئلتیئل گراسیان به مکاتبه پرداخت. سرانجام در سال 1403 به دین یهود بازگشت.
آثار قلمی اسحاق شامل حوزه هایی همچون پزشکی، دستور زبان، فلسفه،ریاضیات، هیئت و نجوم می شود; علاوه بر این،آثاری الهیاتی پدید آورد که حاوی اطلاعاتی برگرفته از منابع مسیحی است و نیز نامه ای تحت عنوان «همچون پدران خود مباش» نوشت که نقدی بر مسیحیت بود. این نامه که خطاب به دیوید بونت بونجورن نوشته شده بود، در فهرست کتب ضاله قرارگرفت و تا دوران جدید در فهرست آثار ممنوعه باقی ماند.
اظهار نظر در مورد برخی اصول اساسی مسیحیت
او در آنجا با طعن و کنایه در مورد برخی اصول اساسی مسیحیت اظهار نظر می کند: «ایمان برای تو همچون کمربندی است به دور کمر، و عقل با تمام دروغ ها نمی تواند تو را فریب داده، و به گمراهی کشاند. از این رو تصمیم گرفته ام تا آشکارا راه های ایمان را که تو چون قطب نمای خود در نور مسیحا برگزیده ای به تو نشان دهم. همچون پدرانت مباش که معتقد به خدایی واحدند و در وحدت او هر کثرتی را نفی می کنند. آنان زمانی که گفتند: ای اسرائیل بشنو، "خداوند یکی است" و زمانی که این وحدت صرف و محض را، که وحدت نوعی، عددی و جز آن نیست فهمیدند، در واقع اشتباه کرده اند. تو چنین مکن!
تو باید معتقد باشی که واحد می تواند کثیر شود و سه امر متحد واحد را می سازد... همچون پدران خود مباش که به واسطه تأملات عمیق، حاکم ازلی را ورای تغییر و جسمانیت یافتند، آن گونه که در عبارت "من تغییر نمی پذیرم" بیان شده است; و نیز مانند کسانی مباش که به همین روش و بر اساس همین معنا، حتی به تبیین آن عباراتی پرداختند که اگر غیر استادانه تفسیر می شدند ساده اندیشان را سرگردان می کردند. تو این گونه مباش! خدا نکند که تو تجسد مادی او را منکر شوی، بلکه بر عکس معتقد به این باش که یکی از سه اقنوم او، زمانی که می خواست برای کفاره بشریت قربانی کند، به بدن تبدیل شد...
همچون پدران خود مباش که پیوسته سرگرم انواع علوم همچون ریاضی، متاطبیعیات و منطق بودند و سعی می کردند تا به مبانی حقیقت نفوذ کنند. تو این گونه مباش! از تو دور باد که حتی اولین قاعده اساسی استدلال را در منطق به رسمیت بشناسی; زیرا این اعتقاد تو را فریب می دهد تا دین خود را با این بیان منکر شوی: خدا پدر است; پسر نیز در واقع خداست; لذا پسر پدر است. برادر، به این عقیده ملتزم باش.»
تورات
اندیشه های فلسفی و الهیاتی اسحاق در سراسر نوشته هایش پراکنده اند. با وجود این، مقدمه دستور زبانش، به نام ساختن افود در بر دارنده طرح کلی آرای اوست. به نظر اسحاق، تورات اشتباه و خطا ندارد و بنیان سعادت بشر را فراهم می سازد. او بر خلاف نظر دیگران در مورد میصواها اظهار می دارد که موضوع مهم و اصلی رعایت و اجرای آنها به تنهایی نیست، بلکه به نظر او تورات دو بخش دارد; بخش نخست، علم است که به سعادت ابدی رهنمون می شود و بخش دوم عبارت است از عمل که زمینه سعادت را در این دنیا فراهم می سازد. او می نویسد، با وجود این، برخی از مراتب سعادت دنیوی را می توان از طریق علم و شناخت به دست آورد. به همین ترتیب انجام میصواها می تواند درجه ای از لذت و سعادتی را که در جهان آخرت در انتظار فرزانگان است به همراه آورد. او در ادامه بیان می دارد که در واقع این دو بخش تورات جدایی ناپذیراند; زیرا تنها شناخت شریعت خدا، انسان را قادر می سازد تا فرمان های الهی را گردن نهد، گرچه انجام دستورات شرعی هدف و غایت چنین شناختی نیست.
دانش حاخامی
اسحاق در مورد دانش حاخامی اظهار می دارد که تلمودیان با علوم فیزیکی و متافیزیکی مخالفت می کنند، زیرا مدعی اند مبانی و اصول آنها یونانی است، و حتی برخی از آنها با کتاب مقدس در تعارض است. از نظر این سنت گرایان، تنها مطالعه تلمود مجاز است. البته فلاسفه یهود بر آن بودند تا میان اندیشه های ارسطویی و تورات سازگاری برقرار کنند. اما به نظر اسحاق، تورات نباید تنها مسیر مقدماتی در کسب علم و شناخت را فراهم سازد، بلکه شناخت واقعی از طریق ملت یهود به دست می آید. علم و یهودیت به طور تفکیک ناپذیری مرتبط با یکدیگرند.
اعمال دینی
اسحاق در ادامه این بحث بیان می دارد که اعمال دینی جهت جذب فیض خدا و نیز مقدسان و ملائکه در نظر گرفته شده است. پرستش کامل، عبارت است از رعایت فرمان های خدا در سرزمین اسرائیل; آنجا فرشتگانی که حاکم بر آن سرزمین هستند اعمال میصواها را بر عهده دارند.
دیدگاه او در مورد قبالا
اسحاق در مورد قبالا اظهار می دارد که اگرچه این تعالیم عرفانی به طور قطعی قابل اثبات نیست، ولی تورات و نوشته های انبیا با تعالیم قبالایی بیشتر سازگاری دارند تا با نظریات فلسفی. با وجود این، از آنجایی که قبالاییان به شدت با یکدیگر مخالفت دارند خطر اشتباه زیاد است.
مطالعه متون و محتویات کتاب مقدس
در خاتمه بحث، اسحاق از مطالعه تورات طرفداری می کند. او معتقد است که این تنها راه دستیابی به سعادت حقیقی است. اسحاق در این زمینه اظهار می دارد که از آنجایی که تورات ساخته شده از اسمای الهی است، مطالعه متون و محتویات کتاب مقدس (همچون نماز) فرد را قادر می سازد تا در اثربخشی اسم های عبری خدا سهیم باشد. اسحاق با ارائه طرحی از تاریخ قوم یهود می گوید زمانی که معبد برپا بود، خدا در میان قوم برگزیده خویش قرار داشت; زمانی که اسرائیلیان باستان مطالعه کتاب مقدس را رها کردند، معبد نیز نابود و ویران شد. اما در حال حاضر مطالعه کتاب مقدس و رعایت شریعت یاد شده در آن همان کارکرد معبد را دارد. مطالعه کتاب مقدس، باعث جلب عنایت و خواست الهی شده و بقای یهودیان را تضمین می کند.
معبد
اسحاق در مباحث تفسیری کتاب مقدس می گوید معبد را باید همچون نمادی از جنبه های مختلف عالم دانست. نماد عالم عقول و عالم سپاهیان خدای اسرائیل، قدس الاقداس و گنجه (تابوت) عهد است; نماد عالم ملکوت سکوی قربانی های پیشکش و شمع است; نماد عالم اجسام محوطه معبد است. از نظر او معبد، با این مفهوم خاص، برای آن قرار داده شده است که انسان ها بتوانند به سعادتی عقلانی و ابدی دست یابند. به علاوه، تورات می تواند بشریت را به پیوستگی با عالم الهی رهنمون شود. از این رو، اسرائیل باید در حفظ گفته های تورات که مبنای این تعالی معنوی هستند دقت نماید.
اسحاق با ارائه این دیدگاه تأکید می کند که خدا قوم برگزیده خویش را به رغم رنج و محنت پی درپی که بر آنان وارد می شد، به سبب فداکاریشان برای تورات به مدت 1200 سال حفظ کرد. او معتقد است که این مطلب با وقایع عصر وی تأیید می شود: جوامع یهودی فرانسه و اسپانیا از مطالعه تورات غفلت ورزیدند، در نتیجه گرفتار تبعیض و تبعید شدند... اما یهودیان آراگون، از آنجایی که شب و روز به عبادت می پرداختند و پیوسته مزامیر داود را می خواندند نجات یافتند. به نظر اسحاق، پرداختن به مطالعه تلمود کافی نیست; در عوض او پیشنهاد می کند که یک سوم از وقت انسان باید به مطالعه کتاب مقدس، یک سوم دیگر به یادگیری میشنا و یک سوم آخر به مطالعه گمارا اختصاص یابد. راجع به تحقیقات علمی نیز، هر آنچه در تعارض با تورات نیست باید مورد مطالعه قرار گیرد.
منـابـع
انجمن کلیمیان ایران- تعلیمات دینی و فرهنگ قوم یهود
دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- نشر ققنوس 1383
ویکیپدیا- دانشنامه آزاد
نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 257-250
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها