متفکران الهیاتی یهود در قرن پانزدهم (ابرونئل و ایلیا دلمدیگو)
فارسی 5540 نمایش |زندگی و اندیشه های الهیاتی اسحاق ابرونئل
اسحاق ابرونئل، متولد شهر لیسبون به سال 1437، از نسل بازرگانان و درباریان بود. وی در ابتدا آموزش های یهودی و نیز تعالیم غیر دینی دیده بود؛ در 25 سالگی رساله ای در مورد مشیت الهی و نبوت نوشته بود و سخنرانی هایی در باب آیات سفر تثنیه در کنیسه ایراد می کرد. او همچون پدرش یهودا خزانه دار آلفونسوی پنجم پادشاه پرتغال بود و نیز کسب و کاری پر رونق شد. اما پس از اینکه توسط ژوائو دوم، که در سال 1481 به قدرت رسید، متهم به توطئه گشت، دو سال بعد گریخت و به خدمت فردیناندو ایزابلا پادشاه کاستیل درآمد. در سال 1492 ابرونئل به دنبال ابطال حکم اخراج یهودیان از اسپانیا بود، اما موفق نشد؛ سپس او از طریق دریا به ناپل سفر کرد و در آنجا نقشی مشابه آنچه در کاستیل در دربار فردیناند اول، پادشاه کاستیل، داشت برعهده گرفت. او که تا سال 1495 در دربار ماند، در سال 1503 در ونیز سکنا گزید و در آنجا در مذاکرات سیاسی میان مجلس سنای ایتالیا و پرتغال مشارکت داشت. بیشتر آثارش را در طی شانزده سال اقامتش در ایتالیا نوشت. آثار او شامل متون مختلفی می شود که بیشتر آنها در قرن شانزدهم به چاپ رسید:
1- تفسیری بر اسفار پنج گانه، پیامبران اولیه (یوشع، داوران، سموئیل، پادشاهان)، و پیامبران بعدی (اشعیا، ارمیا و حزقیال) و دوازده پیامبر کوچک.
2- شرح هایی بر هگادا (کتاب دعای مخصوص پسح) پیرقه اووت (پندهای پدران).
3- سه تحقیق که رستگاری و نجات مسیحائی را بررسی می کند؛ تفسیر بر کتاب دانیال از جمله آنهاست.
4- شرحی بر کتاب دلالة الحائرین ابن میمون، و نیز پاسخ هایی به سؤالاتی در مورد کتاب دلالة الحائرین و یک رساله کوتاه که در مورد ترکیب و ساختار این کتاب است.
5- آثار متنوعی که موضوعات فلسفی و الهیاتی را مورد بحث قرار می دهد عبارتند از:
1- تاج قدما،در مورد نبوت و مشیت الهی.
2- آسمان های جدید، در مورد خلقت عالم.
3- افعال خدا، در مورد خلقت.
4- اصول دین، در مورد اصول دین یهود.
5- تحقیقی کوتاه در مورد صورت عناصر.
6- دو متن دیگر در مورد عدل الهی و نبوت.
در نوشته های ابرونئل ارجاعات بسیاری به ابن میمون وجود دارد و وی اغلب با تندی او را مورد انتقاد قرار می دهد؛ نوشته های فلسفی او از بسیاری جهات حاشیه ای است بر کتاب دلالة الحایرین ابن میمون. از این رو بحث ابرونئل در مورد سه حوزه عمده مورد توجه وی (یعنی خلقت جهان، نبوت و اصول یهودیت) عمیقا تحت تأثیر نظریه های ابن میمون بود، گرچه در جاهای متعدد تفاسیر متفاوتی به میان می آورد.
خلقت جهان
به نظر ابرونئل، نظریه خلق از عدم تنها نظریه ممکن و کارآمد در مورد خلقت است، گرچه به طور قطعی با دلیل عقلی قابل اثبات نیست. ابرونئل بر خلاف بن گرشوم اظهار می دارد که مفهوم ماده ازلی و بی شکل به خاطر رابطه ضروری میان ماده و صورت، غیر قابل پذیرش است. او، به رغم نظر کرسکاس، می گوید نظریه وجود یک اراده ضروری از جانب خدا، بنیان اصل مفهوم اراده را سست می کند. ابرونئل در مورد مسئله تعیین دقیق لحظه ای که فرض می شود خلقت در آن لحظه محقق شده است بیان می دارد که این مسئله تنها با توسل به این نظریه ریشه کن می شود که بگوییم خدا عوالم بی شماری را ایجاد می کند و پس از یک دوره مشخص از زمان آنها را نابود می کند.
نبوت
ابرونئل در مورد نبوت اولین نظریه ای را که ابن میمون در کتاب دلالة الحائرین توضیح می دهد، مورد تأیید قرار می دهد. خدا از میان انسان ها هر آن که را بخواهد برمی گزیند تا او را پیامبر خویش قرار دهد، البته مادامی که آن فرد قلبی خالص و پرهیزگار داشته باشد. لذا نبوت علمی الهی است که خدا با واسطه یا بی واسطه بر پیامبر نازل می کند. اگر دریافت کننده چنین علمی عقل پیامبر باشد، کلمات او دقیق و واضح خواهد بود؛ اما اگر این علم بر قوه خیال نازل شود، این ارتباط الهی در قالب تصاویر و تمثیل ها ظاهر می گردد. از این رو، تفاوت میان یک حکیم و یک پیامبر در تجلی و واردات قلبی متفاوتی است که هر یک دریافت می کند. پیامبر تجلی غنی تر و شاخص تری دریافت می کند. لذا کثرت و وفور تجلی الهی این امکان را به انسان می دهد که میان رؤیای پیامبرانه و رؤیای آشفته فرق بگذارد.
تجلیات و اشراق های پیامبرانه به واسطه نیرو و قدرتشان خود را به قوه خیال تحمیل می کنند. ابرونئل در ادامه بحث می گوید نبوت همچون پدیده ای فوق طبیعی که می تواند ضعف ذاتی عقل و قوه خیال پیامبر را برطرف کند، تنها در وجود فردی قرار می گیرد که دلش پیوسته متمایل به سوی خداست. او معتقد است که این امر تنها در میان یک ملت آزاد که در سرزمین خودش زندگی می کند واقع می شود. از نظر مردم یهود، مصداق این کلام اسرائیل است. اگر یک یهودی گرفتار بخت بد شود و محتاج خیرخواهی پادشاهان غیر یهودی گردد، هرگز نبوت واقع نمی شود.
اصول اعتقادی یهود
ابرونئل در موضوع اصول اعتقادی یهود در کتاب اصول دین به حمایت از اصول سیزده گانه ابن میمون استدلال می کند. ابرونئل در بیست و دو فصل اول کتابش به دفاع از نظریه ابن میمون در مورد عقاید سیزده گانه اساسی یهودیت می پردازد. اما در فصول آخر کتاب اظهار می دارد از آنجایی که شریعت موسی خصیصه ای فوق طبیعی دارد، در واقع هیچ اصلی نمی تواند مهم تر از اصل دیگر باشد. هرآنچه در تورات وجود دارد ارزش یکسانی دارد و باید توسط فرد مؤمن پذیرفته شود. به نظر ابرونئل، ابن میمون به دنبال جدا کردن اصول محوری یهودیت بود، زیرا می خواست به جاهلان کمک کند تا داده های زیربنایی دین یهود را درک کنند. او در این ارتباط اظهار می دارد که این اصول سیزده گانه از جنس مطالب میشنه تورا هستند که برای کسانی که گرایش فلسفی دارند تدوین نشده اند.
سیاست و تاریخ
جنبه مهم دیگر نوشته های ابرونئل به سیاست و تاریخ مربوط می شود. به نظر ابن میمون، موسی نزدیک ترین فرد به عقل فعال است و بنابراین می تواند به عنوان یک پیامبر- فیلسوف، قانونی الهی عرضه دارد. از سوی دیگر، ابرونئل معتقد است که نبوت خصیصه ای فوق طبیعی دارد؛ از این رو شریعت الهی مستقیما با پدیده های طبیعی و تاریخ بشریت ربط می یابد. از نظر او نقطه تلاقی قلمرو انسانی و قلمرو طبیعی، تاریخ مطرح در کتاب مقدس است که در آنجا تجلی و مداخله الهی واقع شده است. از این منظر مسیحای موعود را نباید مطابق طرح ابن میمون همچون یک پادشاه فاتح دانست که می تواند تبعیدشدگان را به سرزمین موعود بازگرداند، بلکه بر عکس او فردی است الهام گرفته از خدا که در تغییر و تحولات شدیدی که نشانه پایان جهان است به صورت معجزه آسا عمل می کند.
ابرونئل در ادامه این موضوع می گوید آنچه ظاهرا تاریخ طبیعی به نظر می رسد، در واقع غیر طبیعی و ساختگی است. به عنوان مثال، زندگی ملت یهود در صحرا شبیه زندگی آدم قبل از هبوط اوست. نافرمانی آدم این وضعیت طبیعی را برهم زد؛ زندگی متمدن بعدی در واقع شورش و سرکشی بر ضد خدا است. تنها زندگی واقعا طبیعی زندگی افراد آزاد و هم ترازی است که شیوه زندگی ساده و روستایی دارند. به همین ترتیب افزایش و ازدیاد زبان ها و ملل مختلف نتیجه سرکشی انسان است. در واقع ابرونئل در محدوده این زندگی غلط بهترین شکل حکومت را جستجو می کند. آنچه مورد نظر است آن نوع حکومتی است که کمترین بدی را داشته باشد، زیرا تنها ماشیح می تواند آنچه را ابرونئل وضعیت طبیعی بشریت می انگارد احیا کند.
به رغم این ملاحظات نظری، ابرونئل زندگی یک سیاستمدار را داشت و نسبت به واقعیات سیاسی روزگارش علاقه مند بود. او بر اساس تحلیلی از تثنیه، 17:14 و اول سموئیل، 8:6 برهان های فلسفی در تأیید حکومت سلطنتی را مورد انتقاد قرار می دهد. وی با رد اصل سلسله مراتب بیان می دارد که پادشاه باید به مردمش خدمت کند. نسبت پادشاه به جامعه همچون رابطه قلب به بدن است. او بر خلاف کسانی که می گویند تنها حکومت سلطنتی می تواند شرایط عملکرد مناسب جامعه را فراهم آورد اظهار می دارد که یک ملت می تواند با دیگر انواع حکومت ها نیز پابرجا بماند و به زندگی ادامه دهد. وحدت از طریق رضایت و توافق جمعی افراد مختلف به دست می آید نه از طریق اراده غیر مسئولانه یک نفر. بر این اساس استمرار و دوام از طریق حکومت یک سلسله رهبران تضمین می شود، مشروط به اینکه آنها بدانند باید در مورد اعمال خویش پاسخگو باشند. ابرونئل قدرت مطلق را یک امر ضروری نمی داند.
علاوه بر این، تورات طرفدار تصمیم گیری جمعی است. او در مورد دولت های موجود اظهار می دارد که حکومت کاردانان منتخب، آن گونه که در ونیز، فلورانس و جنوا وجود دارد، بسیار برتر از حکومت پادشاهی است. ابرونئل در مورد اسرائیل می گوید رهبر حقیقی آن باید خدای ملت یهود باشد. اسرائیل نیازی به پادشاه ندارد و تجربه ثابت کرده که حکومت پادشاهی یک نهاد مصیبت بار است. اما داوران بندگان مؤمن خدا بودند. لذا بهترین شکل حکومت، حکومت یک گروه نخبه از داوران است که در تصمیم هایشان با اراده خدا هدایت می شوند. او در ادامه می گوید ماشیح یک پادشاه نخواهد بود، بلکه یک داور و پیامبر است. از این جهت، ابرونئل با آنکه در اندیشه های فلسفی و الاهیاتی اش شبیه دیگر متفکران قرون وسطا است، اما از انقلابی که در دوره دوران رنسانس در تفکر سیاسی رخ داد، گوی سبقت را ربود.
زندگی و اندیشه های الهیاتی ایلیا بن موسی أبا دلمدیگو
ایلیا دلمدیگو، متولد دهه 1460، یکی از مهم ترین شخصیت های یهودی رنسانس بود. او به عنوان مدرس فلسفه در پادوآ و دیگر شهرهای ایتالیا، تعدادی از شاگردان مسیحی همچون پیکو دلا میراندولا را جذب کرد. آثار او بیشتر شامل شرح دوباره شروح ابن رشد بر نوشته های ارسطو است. علاوه بر این، او آثار ابن رشد را به لاتینی ترجمه کرد. مهمترین اثر ایلیا بحینت هدت (تحقیق و بررسی دین)، در شهر کاندیا در سال 1490 نوشته شد. در این متن، که مبتنی بر رساله فصل المقال ابن رشد است، او به بررسی رابطه میان فلسفه و دین می پردازد.
حقانیت تورات
ایلیا می گوید علم تجربی معرفت اثبات پذیر ارائه می دهد، در حالی که تورات مبتنی بر اصولی با نظام متفاوت است. فیلسوفی که معتقد به حقانیت تورات است، باید اصول خاص و مشخصی، همچون اعتقاد به نبوت، ثواب و عقاب، و وجود معجزات را که از طریق فلسفه قابل اثبات نیست، بپذیرد. او می گوید فلاسفه باید با روحیه ای کنجکاوانه تورات را مورد مطالعه قرار دهند، ولی انجام چنین کاری توسط مؤمنان عادی کاری اشتباه و نادرست است. او در این رابطه تأکید می کند اگر فلاسفه با این افراد وارد منازعه شوند، بر بیراهه رفته اند.
انسان انگاری خداوند
ایلیا در مورد انسان انگاری می گوید اعتقاد به اینکه خدا جسم دارد، در تعارض با کتاب مقدس نیست؛ این نظر گرچه در تضاد با فلسفه است. اما توسط اکثر مؤمنان پذیرفته شده است. اینکه فلاسفه با پرسشگری های خود مزاحم مؤمنان عادی شوند و آنان را آشفته سازند خطا و اشتباه است، چون که نیازی نیست آنها چنین پیچیدگی ها و دشواری های فلسفی را درک کنند. از این رو، بر خلاف نظر متفکرانی همچون ابن میمون، فلسفه و دین هیچ رابطه ای با هم ندارند. وی در ادامه می گوید هدف تورات هدایت انسان ها بر اساس استعداد و توانایی های هر فرد به سوی حقیقت است، اما از آنجایی که تمام افراد نمی توانند به خیر عقلانی دست یابند، لذا مهمترین هدف تورات ارائه زیربنایی برای یک جامعه خوب است.
انتقاد از قبالائیان
ایلیا در نوشته هایش از قبالائیانی که مدعی بودند سنت آنها با شمعون بر یوحای که در قرن دوم می زیست آغاز شده است، بسیار انتقاد می کرد. به نظر او در واقع زوهر بر خلاف ادعای عارفان یهودی، تنها سه قرن پیش نوشته شده بود. بر خلاف تفسیر قبالائیان (و نیز فلاسفه) آیات کتاب مقدس را باید بر اساس معنای تحت لفظی آن فهمید، مگر در آن مواردی که میان آیات تعارض وجود دارد؛ اما حتی در این موارد نیز تفسیر درست را باید از درون ساختار کتاب مقدس گرفت، بدون اینکه به هیچ نظام فکری بیرونی همچون نظام ارسطویی متوسل شویم. به نظر ایلیا، هرچه در مورد فرمان های الهی در منابع حاخامی یافت می شود باید بدون چون و چرا پذیرفته شود. اما در مورد آگاداها بحث کردن مجاز است.
ایلیا در مورد این سؤال که آیا می توان تبیینی عقلانی برای میصواها ارائه داد، بیان می دارد که تمام میصواها مبنایی عقلانی دارند. اما بر خلاف قبالائیان اظهار می دارد که هنگامی که فردی یک فرمان الهی را انجام می دهد، این به هیچوجه هماهنگی جهان را تحت تأثیر قرار نمی دهد. فرمان های الهی صرفا بر وضعیت نظام اجتماعی تأثیر می گذارند. ایلیا در سراسر نوشته هایش همواره تأکید می کند که تورات را باید بر اساس اصطلاحات خودش و بدون مراجعه به اندیشه های متافیزیکی فهمیدن؛ چنان که در رساله هایی در باب عقل می گوید: «گمان نمی کنم واژگان تورات از طریق روش فلسفی تبیین شوند، بلکه (تورات) نیازی نیز به آن (فلسفه) ندارد. به نظر من کسی چنین فکر نمی کند، مگر فردی که نه پیرو تورات است و نه یک فیلسوف.»
زندگی و اندیشه های الهیاتی یهودا بن اسحاق ابرونئل
یهودا بن اسحاق ابرونئل مشهور به لئو هبرئوس، در شهر لیسبون در حدود 1460 متولد شد؛ او که پسر اسحاق ابرونئل بود، تربیتی علمی و فلسفی داشت. در سال 1483 در لیسبون به کار طبابت پرداخت، اما مدت کوتاهی بعد، همراه پدرش از شهر گریخت. در سال 1492 پدر برای اطمینان از اینکه فرزندش اسحاق غسل تعمید داده نشود، او را به همراه یک پرستار به پرتغال فرستاد؛ اما به رغم چنین کوششی، پادشاه ژان دوم او را وادار به غسل تعمید کرد.
یهودا پس از اخراج از اسپانیا در ناپل سکنا گزید، و سپس به جنوا رفت، اما بعدا باز به ناپل برگشت. مهمترین اثر یهودا گفتگو بر سر عشق به احتمال زیاد به زبان ایتالیایی نوشته شده بود. این کتاب در فاصله سال های 1535 تا 1607 بیست و پنج بار منتشر شد، و از سال 1551 تا 1660 به فرانسه، لاتین، اسپانیایی و عبری ترجمه شد. در این اثر موضوع عشق در گفتگوهای میان فیلو و سوفیا مورد بررسی قرار می گیرد.
عشق زیربنای رابطه میان خدا و عالم
وی در این کتاب با تکیه بر نظریات نوافلاطونی، بیشتر به موضوع عشق ساری در کل عالم می پردازد، یعنی عشق را زیربنای رابطه میان خدا و عالم، و عالم و خدا می داند: از آنجایی که آغاز و انجام این چرخه، خالق متعال است. قوس اول، نزول از او به پایین ترین و دورترین نقطه از کمال متعالی اوست. در سلسله نزول، اولین مرحله، ذوات فرشتگانند که در مرتبه های منظم از بزرگ تر به کوچک تر قرار دارند؛ سپس عوالم عرش قرار دارند که از آسمان اعلا که رفیع ترین است، تا آسمان ماه را، که فروترین است در برمی گیرد؛ و سرانجام این سلسله به فلک ما، که پایین ترین است می رسد، یعنی به ماده اولی که نسبت به جواهر ازلی ناقص ترین است و از کمال متعالی خالق فاصله زیادی دارد؛ زیرا همان گونه که خالق فعلیت محض است، ماده اولی نیز قوه محض می باشد.
این نقطه پایان قوس اول دایره وجود است که از خالق از طریق سلسله مراتب متوالی، از عالی به دانی، به سوی ماده اولی، پست ترین موجود، تنزل می یابد... سراسر حلقه قوس اول هستی عبارت است از عشق موجود برتر به موجود پایین تری که زیباییش کمتر از اوست، و عشق به تولید مثل متوالی و پی در پی. باری پدیدآورنده از پدید آمده زیباتر است، و این عشق است که موجب می شود او چیزی به وجود آورد و زیباییش را منتقل کند. از بالاترین مخلوق تا ماده اولی، پست ترین مخلوقات، وضع بر همین منوال است؛ زیرا عشق عالی به دانی وسیله و علت ایجاد است. بر عکس، در نیمه دیگر این حلقه از ماده اولی تا والاترین خیر، از آنجایی که سیر کمال از موجود دانی به طرف عالی بالا می رود، عشق باید از جانب موجود کمتر زیبا به موجود زیباتر متوجه باشد، تا او زیبایی بیشتری به دست آورده، به وحدت با آن نایل شود.
منـابـع
انجمن کلیمیان ایران- تعلیمات دینی و فرهنگ قوم یهود
دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- نشر ققنوس 1383
ویکیپدیا- دانشنامه آزاد
نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 257-250
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها