پیشینه و مفهوم آموزه معصومیت در کلیسای کاتولیک (معصومیت کلیسا)
فارسی 7611 نمایش |تبیین الهیاتی معصومیت کلیسا و پاپ
کلیسای کاتولیک در تبیین «معصومیت کلیسا» می گوید: «زمینه الهیاتی این آموزه به مفهوم کلیسا به عنوان دریافت کننده و واسطه وحی برمی گردد; بدین معنا که کلیسا بر اساس این ویژگی، که راوی وحی است، خطاناپذیر است.» در این زمینه است که الهیات بعد کلیسایی می یابد و معصومیت کلیسا نیز به یک عنصر فوق بشری در الهیات تبدیل می گردد. در تعامل معصومیت با الهیات است که آموزه های کلیسایی مصون از خطا می شوند و الهیات ضامن به روز کردن عقاید کلیسایی می گردد. اما باید توجه داشت که بازتاب آموزه «معصومیت پاپ» با نظام نامه جزمی در باب وحی الهی شورای واتیکانی دوم آغاز شد; بدین صورت که این نظام نامه، که درباره وحی است، مجموع کلیسا را به عنوان «کلیسای شنیداری» در نظر می گیرد. ویژگی چنین کلیسایی «شنیداری بودن» است که وحی را در قالب کلمات و وقایع عطا شده می پذیرد. همین ویژگی هنوز هم در کلیسا وجود دارد. از سوی دیگر، حقیقت کلیسا در کلمه «خدا» و در وحی آخرت شناسی، که از کلیسا جدا نیست، ریشه دارد. دلیل آن هم این است که خدا بین مؤمنان است. علاوه بر آن، کلیسا غیر از فعالیت «شنیداری» دارای فعالیت «تبلیغی» نیز هست. نتیجه این مقدمات این سؤال را مطرح می کند که پس چه کسی یا چه کسانی موضوع «معصومیت» قرار می گیرند؟
طرح سنتی شخصیت کاتولیکی شیبن
در این طرح، شیبن می گوید معصومیت تنها به روح القدسی تعلق دارد که در کل مجموعه کلیسا، شوق ایجاد می کند. این معصومیت، که از روح القدس ناشی می گردد، هم در هیأت تعلیمی و هم در هیأت مؤمنان مستقر می شود. روح القدس در کل کلیسا، هم زندگی می کند و هم عمل. وقتی از «معصومیت» سخن گفته می شود، کل کلیسا منظور است. به دلیل آنکه نظام خاصی در کلیسا هست، معصومیت با ساختار کلیسا هماهنگ است. کل کلیسا با وحدت نهادی اجزایش، موضوع معصومیت است. این کلیسا چون بر پایه روحانیت عام تعمید یافته، شکل گرفته و یک کلیسای شنیداری و تعلیمی است، شامل تمام افراد و ادارات تا سر حد مجمع اسقفان و پاپ می شود.
پس موضوع معصومیت کل کلیساست; یعنی کل کلیسا به عنوان کل، خطاناپذیر است. اما اینکه خود کلیسا به عنوان کل خطاناپذیر است، ممکن است این سؤال را ایجاد کند که آیا اجزای آن منفردا می توانند هر کدام خطاناپذیر باشند؟ برای مثال، یک جزء کلیسا شورای اسقفی یا پاپ است. آیا اینها می توانند بدون اینکه کل کلیسا لحاظ شوند خطاناپذیر باشند؟ جواب می تواند مثبت باشد; زیرا برای نمونه، «معصومیت» (مستقل یا وابسته) اسقفی به عنوان یک کل، ممکن است چنان ضروری به نظر نرسد، اما با مراجعه به ساختار کلیسایی و نهادهای خاص تعلیمات مقتدرانه آن، به این نتیجه می رسیم که کلیسا (همان اسقفان به علاوه پاپ) یک کل هستند. توضیح آن چنین است: وقتی نهادهای کلیسا تعلیم می دهند، کلیسا نشان می دهد که این تعلیم در بین آنها تجلی یافته است. در واقع، نهادی همانند شورای اسقفی، تجلی وحدت کلیسای شنیداری و تعلیمی است که بیانگر دارا بودن هدیه معصومیت است. چطور نهادی می تواند تجلی کلیسا باشد و خطاناپذیر نباشد.
علاوه بر آن، شورای اسقفی به عنوان تجلی کل کلیسا و هر یک از کلیساهای محلی، بیانگر این است که قلمروهای اسقفی در اسقفان تجلی یافته و اسقفان صرفا نمایندگان قلمرو اسقفی خود نیستند، بلکه خود به عنوان خطاناپذیر بودن، موضوعیت و تشخص یافته اند. پس شورای اسقفی به ضمیمه پاپ، در مقام تعلیمی خود، خطاناپذیر است. اما درباره خود پاپ، باز ممکن است سؤال شود که آیا مستقل از شورای اسقفی، خطاناپذیر است؟ در جواب این سؤال نیز باید متذکر شد که از زمان ترتولیان، که شوراها تجلی کلیسا تلقی شدند، همین امر راه را برای فهم معصومیت پاپ هموار کرد. در این زمینه، تلاش های فراوانی انجام گرفت که فراز و نشیب هایی به همراه داشت که از آن جمله می توان به کار جی. اس. دری (J.S. Drey) اشاره کرد. وی در اوایل قرن نوزدهم، مدعی شد تنها تجلی کلیسا شخص پاپ است و اگر قرار باشد کسی یا کسانی موضوع معصومیت قرار گیرند، این شخص پاپ است که به عنوان پاپ بودن و به عنوان اینکه تجلی کل کلیساست، خطاناپذیر است. در واقع، این زمزمه های افراطی زمینه را برای شورای واتیکانی اول هموار کرد تا معصومیت پاپ را منحصر کند به آنجا که به عنوان یک نهاد کلیسایی سخن می گوید. به عنوان نتیجه گیری، چند نکته ذکر می گردد:
معصومیت مطلق مختص خداست و معصومیت کلیسا هدیه الهی است.
مرجعیت تعلیمی در خدمت کلمه خداست و شأنی بالاتر از آن را ندارد. بالطبع معصومیت مرجعیت تعلیمی نیز در خدمت کلمه خداست.
معصومیت به کلیسا کمک می کند تا بتواند صادقانه انجیل را تبلیغ نماید.
«معصومیت کلیسا» به معنای خدمت برادرانه اعضای کلیسا در یافتن حقیقت است.
زمینه های آموزه «معصومیت پاپ»
گرچه می توان برای آموزه «معصومیت پاپ» زمینه هایی را برشمرد، اما از جمله مهمترین زمینه های معصومیت پاپ، تفوق و اقتدار در کلیساست. در واقع، از جمله مسائل مهمی که در کلیسا بسیار مورد توجه مقامات آن بوده، مسئله قدرت و اقتدار کلیسا و پاپ است که از قدیم، به صورت یک سنت در آمده; مسئله ای که پاپ ها در هر دوره ای تلاش کرده اند تا به تثبیت آن بپردازند. اما باید توجه داشت که آنچه برای پاپ ها از اهمیت بالایی برخوردار است مسئله «اقتدار پاپی» است، گرچه نسبت به اقتدار کلیسایی نیز بی تفاوت نیستند.
اقتدار کلیسایی و پاپی
در این بحث، ابتدا باید گفت از چه زمانی این اصطلاح وارد کلیسای کاتولیک شد. سپس به تحول این آموزه پرداخت. در ادامه، نشان داده خواهد شد که این آموزه زمینه ساز آموزه های دیگری شد که همانا اقتدار پاپی باشد. از سوی دیگر، اقتدار پاپی نیز محرکی قوی برای پاپ ها بود تا بتوانند زمینه را برای مسئله «معصومیت پاپ» هموار کنند. برای آموزه «اقتدار کلیسایی» تعاریف گوناگونی ذکر شده است که از آن میان، می توان به این معانی اشاره کرد گاهی «اقتدار کلیسایی» را به معنای اقتدار حضرت عیسی (ع) می دانند; یعنی حضرت عیسی (ع) دارای اقتدار یگانه ای است که کلیسا از آن بهره مند شده است. شاهد این ادعا وجود چندین آیه در عهد جدید است که این مطلب را تداعی می کند; آنجا که می خوانیم رؤسای کهنه و کاتبان و مشایخ در مقابل کارهای حضرت عیسی (ع) به او می گویند: «به چه قدرت، این کارها را می کنی و کیست که این قدرت را به تو داده است تا این اعمال را به جای آری؟»
این سؤال حکایت از آن می کند که حضرت عیسی (ع) دارای قدرتی بوده که برای کهنه و مشایخ بسیار مورد توجه بوده و می خواستند از آن جویا شوند. اتفاقا نویسندگان عهد جدید نیز عموما این اقتدار را محور مقام روحانی حضرت عیسی (ع) تلقی می کنند و پس از مرگ و رستاخیز حضرت عیسی (ع)، اقتدار او را از دیدگاه عظیم تری می نگرند. بدین روی، او در سمت راست خدا بر تخت نشسته، همچون پرودگار با اقتدار، فرمان می راند; چنان که می خوانیم: «هم در آسمان و هم در زمین به او اقتدار کامل داده شده است.» طبق این معنا، وقتی سخن از اقتدار کلیسایی به میان می آید، اقتدار کلیسایی یعنی همان اقتدار حضرت عیسی (ع). اما تعریف دیگری نیز برای «اقتدار کلیسایی» گفته شده; همان اقتداری که به وسیله روح القدس به کلیسا هدیه شده است; اقتداری که به وسیله آن کلیسا راه حقیقت و راستی را یافته و در آن مسیر قرار گرفته است. در این زمینه، می توان شواهدی آورد که حکایت از این دارند که اقتدار کلیسایی امری است که از همان آغاز ظهور مسیحیت، وجود داشته است. اینکه کلیسای اورشلیم از همان آغاز، از دستگاه نظارتی برخوردار بود که به دست پیران و خادمان کلیسا اداره می گردید و از عادات یهودی الگو می گرفت; یا اینکه در بین گروه های پولسی، روح القدس دارای نقش محوری بود; یا اینکه از نظر شخصیتی مانند ریموند براوندر گروه های یوحنایی، تنها اقتدار فارقلیط یا همان شفیع و میانجی یا روح القدس مطرح بود; یا اینکه درباره متی، برخی از متألهان ادعا می کنند که انجیل وی به یک دستگاه سامان یافته از رسولان و تعلیم دهندگان اشاره دارد; یا برهانی که مفسری مانند رودلف اشناکن بورگ ارائه می کند که جماعت مسیحی به وجود یک نظام نهادینه شده با هدف رستگاری اشاره دارد (متی 18:1ـ20) این نهاد با قدرت پطرس تحکیم می یابد. (متی 16:18ـ20) این همه حکایت از این دارد که در کلیسا اقتداری وجود داشته که توسط خدا اعطا شده است.
عوامل ظهور اسقف و پاپ و «قدرت پاپ»
گرچه برای مقام اسقفی یا پاپی ادله خاصی از سوی کلیسای کاتولیک اقامه گردیده است، اما شاید بتوان گفت یکی از عوامل مؤثر در مسئله ادعای پاپ یا اسقف، همین آموزه «اقتدار کلیسایی» است; چنان که نقش کتاب مقدس را نیز نباید نادیده گرفت. در رساله های پولسی می بینیم، در رأس هرم اقتدار، پولس رسول قرار دارد که مستقیما از سوی خداوند به عنوان منادی و معلم منصوب شده است و پایین تر از وی، نایبان او، تیموتائوس و تیطس، قرار دارند، تا آنجا که در همین رساله ها، الگوی کاملا ساختاریافته نظم کلیسایی، که مشخصه کاتولیسم رمی است، نمود یافته; همانند رساله های پولس به تیموتائوس که در آنها مراتب متمایز اقتدار و مسئولیت مرتبط به آن آشکار می شوند. مجموعه عوامل یاد شده سبب ظهور اسقف وپاپ و به دنبال آن، مسئله «قدرت پاپ» گردید. باز نباید فراموش کرد که اگرچه تداعی مقام روحانی پطرسی منحصر به اسقف رم، نتیجه تحولی تدریجی و پیچیده بود، اما اساسا از یک دیدگاه ساده نشأت گرفت که طبق انجیل متی (16:17ـ19) یا لوقا (23:32) و یا یوحنا (21:15ـ17)، خود حضرت عیسی (ع) برتری و تقدم در کلیسا را به پطرس واگذار کرد و پطرس نیز آن را به اسقف رم به عنوان جانشین خویش منتقل نمود.
اقتدار و معصومیت
پس از بیان چگونگی تثبیت مقام اسقفی و پاپی در کلیسا، حال باید دید که آیا در همان زمان، بحث «تفوق و اقتدار پاپ» نیز مطرح شده است یا نه؟ با مراجعه به اسناد موجود، کلیسا مدعی است: از اواخر قرن اول میلادی، این بحث مطرح شده; یا دست کم در مکتوبات کلیسایی، رد پایی از آن دیده می شود. اولین متن مکتوبی که بدان استناد می شود نامه قدیس کلمنت اول خطاب به قرنتیان است که بین سال های (90ـ99) ارسال گردیده و محتوای آن بیانگر اقتدار پاپ رم است. اما قبل از این تاریخ، مطلبی که نشان دهد در کنار بحث عنوان پاپی و یا اسقفی، از تفوق و اقتدار اسقف و یا پاپ ذکری شده باشد، کتابتی دیده نمی شود، تا اینکه با گذشت زمان، به خصوص در طول قرن های چهارم و پنجم، مقام پاپی در پیشبرد ادعاهای خود نسبت به تفوق بر کل کلیسا، به پیشرفت مستمری دست یافت. قدیس ژولیوس اول (337ـ352) در سال 341 رساله ای به «انطاکیان» نوشت که باز محتوای آن نشانگر اقتدار پاپ رم بود. یا دیده می شود که در شورای «سردیکا» (343ـ344) مسئله «اقتدار پاپ رم» خود را نمایان ساخت. پاپ داماسوس (366ـ384) در شورایی در سال 382 ادعا کرد که برتری پاپ بر کل کلیسا، تنها به اعتبار وعده پروردگار به پطرس است، نه به اعتبار تصمیمات شورای جهانی. در 10 فوریه سال 385، قدیس سیریکیوس (384ـ398) رساله ای با عنوان «Directa adDecessorem» به هیمریوس، اسقف ترسینا نوشت که باز دربردارنده اقتدار پاپی بود. وی گامی دورتر رفت و نه تنها خود را شنونده و پاسخگوی توسل و التجا به کلیسا دانست، بلکه حتی ابتکار عمل را به دست گرفت، بدین صورت که وی در رساله هایش همانند رساله مذکور، که برای اولین بار نام «فرمان»را به کار برد، به طور ضمنی، حق تصمیم گیری همه جانبه، هم در امور تعلیمی و هم در امور انضباطی را برای خود ادعا و مطالبه نمود.
وی اولین کسی بود که خود را «پاپ» نامید. قدیس اینوسنت اول (401ـ417) نیز گفت: «هر موضوع مهمی که در شوراها بررسی شود، باید به رأی و در نظر اسقف رم برسد.» وی در یکی از رساله هایش، از لحنی استفاده کرده که ادعای پاپی به شکل نارس در آن نمایان است. وی در بخشی از یکی از رساله هایش می گوید: «همه قبول می کنند که من در رأس کلیسا هستم; زیرا پاپ بودن من به تأیید الهی است.» گرچه وی تلویحا به مسئله شورایی اشاره دارد و اینکه مسیحیان او را به عنوان پاپ می پذیرند، اما با بیان این مسئله، که این امر به تأیید الهی است، می خواهد مشروعیت خود را وحیانی نشان دهد و بگوید که پذیرش دیگران شرط لازم نیست، بلکه شرط کافی است; یعنی پذیرش دیگران حاکی از تأیید الهی است.
البته آنچه از رساله لئوی اول بیشتر نمایان است مقدمه سازی برای بحث اقتدار پاپ و تثبیت ادعای پاپ گرایی است. همچنین در رساله قدیس هورمیداس به اسقفان اسپانیا دیده می شود که وی بیش از دیگران در جهت «معصومیت پاپ» تلاش می کند; آن گونه که گویی مسئله «اقتدار پاپ» نهادینه شده است. در واقع، از قرن ششم به بعد، که تا حدی مسئله «تفوق و اقتدار پاپ» نهادینه شده، به مسئله معصومیت پرداخته شده است و بر وجود آن تأکید می شود. اما باید توجه داشت که اقتدار پاپی که تازه نهادینه شده بود در چند قرن، به خاطر عوامل گوناگونی از جمله خطاهای پاپ ها رو به افول گذاشت. تقریبا می توان گفت از قرن ششم تا قرن هشتم هر چه جلوتر می رویم از اقتدار پاپی کاسته می شود. اما نباید فراموش کرد که در طول قرون بعدی، تمام تلاش پاپ ها معطوف به این بود که به بازسازی تفوق و اقتدار خود بپردازند. پاپ گریگوری هفتم (1073ـ1085) اظهار می دارد که پاپ حاکم منحصر به فرد و بدون قید و شرط کلیساست و بر همه مؤمنان و روحانیان، اسقفان، کلیساها و شوراها، اقتدار دارد. در سندی که از او به جای مانده و دارای 27 بنداست، برخی از بندهای آن عبارتند از:
1. کلیسای رم را فقط خدا تأسیس کرده است.
2. فقط پاپ رم می تواند رهبر جهان مسیحیت باشد.
3. فقط او می تواند اسقفان را خلع کند یا مجددا به این مقام منصوب نماید.
4. نماینده او در شورا، حتی اگر از نظر رتبه هم پاپین تر باشد، از همه اسقفان بالاتر است و می تواند حکم خلع آنان را صادر نماید.
5. پاپ می تواند شخص غایب را از مقام خود برکنار سازد.
6. مسیحیان مجاز نیستند با اشخاصی که پاپ تکفیر کرده است در یک خانه اقامت کنند.
7. فقط او می تواند از علامت و نشانه امپراتوری استفاده نماید.
8. همه شاهزادگان تنها بر پاهای پاپ بوسه می زنند.
9. فقط باید نام او در کلیساها برده شود.
10. فقط این نام پاپ است که در دنیا برده می شود.
11. او مجاز به خلع امپراتوران است.
12. او در صورت ضرورت می تواند اسقفان را جا به جا کند.
13. هیچ رساله ای و هیچ کتابی بدون تأیید او قانونی نیست.
14. هیچ کس نمی تواند از حکمی که او صادر کرده است عدول نماید و تنها خود او می تواند حکم را لغو سازد.
15. تنها اوست که کسی نمی تواند درباره اش قضاوت نماید.
16. هیچ کس نباید به خود جرئت دهد تا کسی را محکوم کند که به کرسی رسولی پاپ متوسل شده است.
17. لازم است به قضیه چنین شخصی در مقایسه با همه کلیساها با اهمیت بیشتری رسیدگی شود.
18. کلیسای رم هرگز مرتکب خطا نشده است و در تمام دوره ها نیز بری از خطا خواهد بود، کتاب مقدس گواه این موضوع است.
19. پاپ رم در صورت انتصاب بر اساس شریعت، بی تردید، کسی است که با الطاف پطرس مقدس به مراتب قداست دست یافته است.
20. پاپ بدون فراخوانی شورا، می تواند اسقفان را معزول یا مجددا منصوب نماید.
21. هر کس با کلیسای رم سر صلح و دوستی ندارد، نباید کاتولیک شمرده شود.
22. پاپ مجاز است پیروان کلیسا را از بیعتشان با مردان شریر آزاد سازد.
منـابـع
تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- صفحه 255، 482ـ484- تهران 1380
لیلى مصطفوى کاشانى- شوراى واتیکان دو معیادگاه کلیساى کاتولیک با تجدّدگرایى- صفحه 114ـ117- تهران- مرکز مطالعات فرهنگى- بین المللى- 1378
اشپیل فوگِل جکسن- تمدّن مغرب زمین- ترجمه محمّدحسین آریا- صفحه 271، 365
ویل دورانت- تاریخ تمدّن- جلد 4 ص 1019ـ1020 و 1094، جلد 6 ص 114ـ115-
مرتضى صانعى- مقاله آموزه معصومیت در کلیساى کاتولیک- مجله معرفت، شماره 113
مرى جو ویور- درآمدى به مسیحیت- ترجمه حسن قنبرى- صفحه 449- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381
جورج برنتل- آیین کاتولیک- ترجمه حسن قنبرى- صفحه 315ـ316- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 690ـ691- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى- 1370
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها