زندگی و اندیشه های دینی ابراهیم ابن دائود
فارسی 5322 نمایش |زندگی ابراهیم ابن دائود
ابراهیم بن دائود یا ابراهیم بن داوود ستاره شناس، تاریخ نویس، [فیلسوف] و دین شناس اسپانیایی یهودی بود. ابراهیم در سال ۱۱۱۰ در قرطبه اسپانیا زاده شد؛ و بر اساس گزارش ها در سال ۱۱۸۰ کشته شد. به هر حال وی از سال 1110 تا 1180 در اسپانیا زندگى کرد. او را گاه به اختصار رباد اول خوانده اند. وی ظاهرا در کوردوبا به تحصیلات دینی روی آورده است و در آن جا به زبان عربی و عبری تسلط یافته است. ابراهیم ابن دائود در آغاز تحصیلات دینى خود به فراگیرى عربى، شعر، ادبیات و فلسفه همت گماشت. پیش از پیروزى موحدان با گریختن از قرطبه در تولدو سکنا گزید و در آنجا در ترجمه متون از عربى به لاتین همکارى کرد این آثار متعاقبا با همکارى دانشمندان دیگر به زبان بومى آن دیار نیز ترجمه گردید. وی از مترجمان متون یهودی از عبری به عربی و از عبری به لاتین بود. کتاب سرچشمه حیات نوشته سلیمان بن گبیرول از جمله متونی بود که ابراهیم بن دائود ترجمه نمود.
ابن دائود همانند اغلب فلاسفه هم طبیب بود و هم ستاره شناس; علاوه بر این او یک مورخ نیز بود که کتاب سفر هقبالا (کتاب سنت) را تألیف کرد. ابراهیم ابن داود (متوفای نیمه دوم قرن دوازدهم) اولین فیلسوف ارسطوگرای اسپانیا محسوب می شود، بیشتر پیرو ابن سینا بود. بر اساس فرضی که بعید به نظر نمی رسد او ممکن است برخی آثار ابن سینا را به لاتین ترجمه کرده و یا به ترجمه آن کمک کرده باشد؛ زیرا ابن داود تحت لوای حکومتی مسیحی در «تولدو» که در قرن دوازدهم مرکزی بود برای مترجمان زندگی می کرد. رساله های تاریخی او که به زبان عبری نوشته شده است، تمایل او را برای آشنا کردن هم مذهبانش با سنت تاریخی جهان لاتین که در آن زمان، برای بیشتر آنان بیگانه بود، آشکار می سازد.
آثار و نوشته های ابن دائود
مشهورترین اثر فلسفى ابن دائود یعنى کتاب ایمان متعالى، (امونا راما) در سال 1160 به زبان عربی تألیف شد. نام دیگر این اثر «دین برین» Seferha – Emunah – Ramah است. این کتاب تأثیر اندکی (اگر نگوئیم هیچ) از مسیحیت را نشان می دهد. اگرچه متن اصلى موجود نیست، ولى ترجمه هاى عبرى این اثر متعلق به قرن چهاردهم توسط سموئیل بن موطوط و به پیشنهاد اسحاق بن شست انجام گرفت. کتاب ایمان متعالى تأثیر کمى بر فلاسفه قرون وسطا که به زبان عبرى آشنا نبودند، داشت و کتاب دلالة الحائرین ابن میمون که چند سال بعد نوشته شد آن را تحت الشعاع قرار داد.
راه حل تعارض ظاهرى کتاب مقدس با براهین فلسفى از نظر ابن دائود
ابن دائود در مقدمه این کتاب اظهار مى دارد که او این اثر را براى رفع مشکلات جبر و اختیار نگاشته است; به نظر او این موضوع را تنها در یک زمینه وسیع تر مى توان مورد بررسى قرار داد. از این رو کتاب در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول به بررسى طبیعیات مى پردازد که او آن را فلسفه مى نامد و برهان هاى وجود محرک نخستین را نیز شامل مى شود; بخش دوم اختصاص به دین الهى دارد. از نظر ابن دائود این موضوعات در واقع یک چیزند، زیرا حقایق علمى در همه متون مقدس یافت مى شوند. او بیان مى دارد که برهان فلسفى همیشه باید با نشان دادن این دلیل که کتاب مقدس به این برهان فلسفى اشاره کرده تکمیل گردد.
به خصوص هنگامى که متون تعارض ظاهرى با برهان فلسفى دارد یا با یکدیگر در تعارضند، باید آنها را بر اساس عقل تفسیر نمود; زیرا بسیارى از آیات متوجه عموم مردم است و معناى عمیق تر آنها با برداشت سطحى مکشوف نمى شود. هنگامى که فردى هنوز در ابتداى تحقیق و مطالعه علوم است، او در مورد آنچه از دیدگاه معرفت سنتى مى داند متحیر مى شود، زیرا هنوز در علم به مرتبه اى نرسیده که بتواند در پاسخ به سؤالات مهم حقیقت را بیان دارد. از این رو، این کتاب براى او بسیار مفید است، زیرا او را با نکات بسیارى از علم که ما آن را بر مبانى دین مبتنى ساخته ایم آشنا مى سازد. ابن دائود مانند موسى ابن میمون این رساله را به خاطر آن تألیف کرد که مبتدیان در فلسفه نمى توانستند بین کتاب مقدس و علم هماهنگى و سازگارى برقرار سازند; در نتیجه آنها مى خواستند یا تعلیمات مربوط به کتاب مقدس را نپذیرند یا با فلسفه ارسطو مخالفت کنند.
دلیل اول این است که تورات و فلسفه در تلاش براى توصیف ذات الهى تناقض آشکار دارند; از نظر فلاسفه خداى مجرد به هیچ وجه نمى تواند تغییرى ایجاد کند; در مقابل کتاب مقدس حرکات و احساسات الهى را نقل مى کند... با فرض تعارض فلسفه و تورات در این موضوع، ما در موقعیت فردى هستیم که دو ارباب دارد; یکى بزرگ و سرشناس است و دیگرى نیز فرد کوچک و کم اهمیتى نیست; او نمى تواند بدون مخالفت با نظر دومى اولى را راضى کند. ابن دائود براى رفع این مشکل مى گوید متن مربوط به کتاب مقدس را باید با مفاهیم عقلانى درک کرد. ابن دائود در بخش اول این اثر، هر فصل را با ارائه آراى فلسفى آغاز مى کند، سپس آیاتى از کتاب مقدس را که مؤید آن نظرات است مى آورد. فصل اول با بحثى پیرامون جوهر و عرض آغاز مى شود. سپس بحثى راجع به جوهر، طول و عرض نامحدود، حرکت، نفس و افلاک مى آید.
نظریه صدور ابن دائود
نظریه صدور که در کتاب دین برین مطرح شد به شیوه ابن سینا به توصیف صدور ده عقل مجرد می پردازد که اولین آنها از خداوند صادر شده است. این عقل، عقل دوم را به وجود آورده و همین طور تا آخر. ابن داود به شیوه ای نسبتا صریح، دیدگاه ابن سینا در مورد طریق صدور عقل دوم را مورد سؤال قرار می دهد؛ پیروی او به هیچ معنا دنباله روی کامل نبود. علم النفس ابن داود نیز (به نحوی مشخص تر) برگرفته از ابن سینا بود. در استدلالی که به برهانی بینجامد دال بر این که قوه عاقله مادی نیست سعی بر این است که ماهیت نفس را از واقعیت خودآگاهی بی واسطه، نتیجه بگیرد. ابن داود می خواست تا همانند ابن سینا علم النفس را بر نظریه ای در باب آگاهی بنیاد نهد. ابن داود درباره فلسفه «عملی»، یعنی اخلاقیات و نظریه سیاسی، عقیده داشت همه آن چه را که ارسطو در این حوزه تحقیق، یافته است می توان به شیوه ای کامل تر در تورات یافت.
اصول ایمان یهود از نظر ابن دائود
بخش دوم کتاب ایمان متعالى با ارائه آنچه ابن دائود آن را اصول ایمان یهود مى داند ادامه مى یابد. او با شروع بحث از مفهوم تعهد دینى سعى مى کند تا به این سؤال که «ایمان چیست؟» پاسخ دهد. ابن دائود اظهار مى دارد که ایمان توده مردم اهمیت ندارد، زیرا به زعم عامه مردم امور روحانى وجود ندارند; لذا به خدایى مجرد و غیر جسمانى اعتقاد ندارند. اما هنگامى که درک این افراد بالا مى رود به سنت و روایت فرزانگان معتقد مى شوند، ولى هنوز این خطر وجود دارد که ندانند چگونه شک و تردید را برطرف کنند.
مفهوم وحدانیت خدا از نظر ابن دائود
دین حاخام ها مبتنى بر شناخت افعال الهى است; تورات نیز عامه مردم را به سوى این اعتقاد دینى هدایت مى کند. اما این اعتقاد حقیقى که مبتنى است بر ادراک افعال خدا، مجرد بودن او را اثبات نمى کند; او مى تواند یک فلک یا یک ستاره باشد. خردمندان واقعى در میان فلاسفه، اعتقاد خود را بر پایه این برهان که خدا محرک نخستین است مبتنى مى سازند. ابن دائود در این مرحله از استدلال تلاش مى کند تا با اثبات یگانگى و غیر مادى بودن محرک نخستین وجود او را ثابت نماید. برهان دوم بر ضرورت وجود خدایى یگانه و غیر مادى مبتنى بر علت و معلول است. ابن دائود بیان مى دارد که تمام موجودات ممکن الوجودند; واجب الوجود مى تواند علت وجود یافتن آنها شود و آنها را از عدم خلق نماید. موجودات سرمدى، همچون فرشتگان، از عدم خلق نمى شوند، بلکه وجود آنها ناشى از موجود دیگرى غیر از آنهاست، و سرانجام از جانب خود خدا است.
صفات الهى از نظر ابن دائود
ابن دائود پس از بحث در مفهوم وحدانیت خدا به صفات الهى مى پردازد. از نظر او، فقط صفات سلبى صفات حقیقیند. به دنبال این بحث، او پیرامون ماهیت فرشتگان به بحث مى پردازد. او مى گوید وجود فرشتگان یقینى است، زیرا نفس انسان در ابتدا بالقوه است و سپس به فعلیت مى رسد. انتقال از یک حالت به حالتى دیگر مستلزم حرکت است; هر حرکتى توسط محرکى ایجاد مى شود، و عقل فعال قوه محرک این تغییر است. دلیل دیگر به جریان ستارگان مى پردازد. از نظر ابن دائود، این پدیده تنها از طریق واسطه هاى غیر مادى و خدایى یگانه قابل توجیه است; اوست که جهان مادى را ایجاد مى کند. کثرت مستقیما از خدا نشأت نمى گیرد، زیرا از واحد تنها واحد صادر مى شود، بلکه کثرت همراه اولین موجودى که مستقیما از خداوند صادر مى شود به وجود مى آید. این اولین موجود همان چیزى است که فلاسفه آن را عقل اول مى نامند و تورات از آن به عنوان فرشته یاد مى کند.
این موجود در مقایسه با خدا ناقص است، زیرا وجودش را مرهون ذاتى غیر از خودش است. بدین ترتیب منشأ دوگانگى پیدا مى شود. از عقل اول سه چیز به وجود مى آید: عقل دوم، که ناقص تر از عقل اول است، زیرا مستقیما از جانب خداوند صادر نمى شود، بلکه از جانب موجودى خارج از قلمرو الهى است; نفس فلک و ماده آن. ابن دائود در ادامه بیان مى دارد که نفس فلک ستارگان ثابت و ماده فلک ستارگان ثابت از عقل دوم متجلى مى شود. در نتیجه با حرکت از عقل به عقل دیگر، به عقل نهایى مى رسیم که حاکم بر عالم پایین تر است و صورت بخش تمام موجودات زمینى است.
علم خداوند از نظر ابن دائود
کتاب ایمان متعالی یا دین برین به گفته نویسنده اش، در پاسخ به سؤالی درباره جبر و اختیار نوشته شده است. آشکارا این مسئله با مسئله علم خداوند پیوندی تنگاتنگ دارد. بر اساس نظر ابن داود حوادث این جهان، بخشی به دلیل ضرورت، از پیش حتمیت یافته اند و بخشی، ممکن هستند. تا آن جا که ممکن هستند، وقوع و یا لاوقوع آنها ممکن است وابسته به اعمال انسان باشد. خداوند به حوادث ضروری و به ممکنات به عنوان ممکن علم دارد. در خصوص حوادث ممکن، خداوند هیچ علم قطعی از این که آیا آنها در آینده، اتفاق خواهند افتاد، ندارد. ابن داود غالبا بر توافقی که در دیدگاه او بین فلسفه و سنت دینی وجود دارد، اشاره می کند. آن گونه که او متذکر می شود مقصود او از «کتاب دین برین» نه یافتن خوانندگانی است که در ساده اندیشی خویش به آن چه از سنت دینی می دانند قانعند و نه کسانی که از فلسفه، شناختی کامل دارند. این کتاب فقط برای یک گروه از خوانندگان در نظر گرفته شده است؛ یعنی کسانی که از سویی با سنت دینی آشنایی دارند و از سویی دیگر با برخورداری از برخی اصول فلسفه، «متحیر» هستند. این کتاب برای آن سنخ افرادی است که ابن میمون «دلالة الحائرین» خود را برای آنها نوشت.
نبوت از نظر ابن دائود
این عقل نهایى است که موجب مى شود عقل ما از حالت قوه به فعلیت در آید، و همچون سرچشمه نبوت عمل مى کند. ابن دائود در مورد دریافت هاى نبوى اظهار مى دارد که سه نوع حالت و مرتبه پیامبرانه وجود دارد: 1. رؤیاهاى صادق; 2. مکاشفاتى که در حالت ناخودآگاه واقع مى شوند; 3. مکاشفاتى که در حالت بیدارى و خودآگاهى نبى اتفاق مى افتد.
او در توضیح بالاترین مرتبه نبوت مى نویسد عنایت خدا به مخلوقاتش همیشه براى کسانى که اهل تأمل و تفکرند روشن و آشکار است. اما چون تعداد این افراد کم است، لطف کامل الهى با قرار دادن این عنایت در انسان هایى که رفتارى کامل و اخلاقیاتى بى عیب و نقص دارند، باز روشن تر مى شود، به گونه اى که گویا در حقیقت اینها واسطه خداوند و مخلوقاتش مى شوند. خداوند این انسان ها را تا مرتبه اى تعالى مى دهد که نیرویى شبیه نیروى جواهر عالى که به هنگام نبوت کردن بدانها نزدیک مى شوند پیدا کنند. تنها نفوس کامل و پاک مى توانند به چنین مرتبه اى نایل شوند. این کمال و پاکى و خلوص و نیز کمال اخلاقى گاهى از آغاز ایجاد یک انسان در او وجود دارد، اما کسب علم و نیز زندگى در جامعه اى با انسان هاى پرهیزکار براى این امر بسیار مفید است. به نظر ابن دائود، گرچه نبوت پدیده اى طبیعى و عادى است، ولى تنها اسرائیل موهبت رسیدن به این والاترین حالت کمال را داراست.
از این رو متن کتاب مقدس را که ثمره نبوت است نباید به عنوان اینکه توصیف گر خدا در شکلى مادى است، فهمید. تفسیر بیانات انسان انگارانه کتاب مقدس به صورت تحت لفظى بدعت است. ابن دائود بر این اساس هم کیشان خود را (که بر خلاف مسیحیان و مسلمانانى که قرائتى صحیح از کتاب مقدس دارند، تفسیرى نادرست از متن کتاب مقدس ارائه داده اند) مورد انتقاد قرار مى دهد جوامع دینى دیگر، یعنى غیر یهودیان، نخواسته اند با نسبت دادن این صفات پست به خدا، که درخور و شایسته او نیست، او را تحقیر نمایند; از این رو مسیحیان آیاتى مثل خدا گفت، خدا نازل گشت، را به این صورت ترجمه کرده اند که خداوند گفت، خداوند ظاهر گشت; نیز از این روست که مسلمانان هرگز ادعا نکره اند که خدا با انبیا سخن گفته یا بر آنها پدیدار گشته است... در حالى که در میان هم کیشان ما برخى آن قدر درک پایینى دارند که حتى با نسبت دادن تغییر و حرکت به خدا راضى نمى شوند، و تا جایى پیش مى روند که دگرگونى و تغییراتى بیش از آنچه مخلوقاتش را به آن متصف مى کنند به او نسبت مى دهند.
مسئله اختیار از نظر ابن دائود
ابن دائود پیش از آنکه با بحث فرمان هاى الهى به این موضوع خاتمه دهد به مسئله اختیار باز مى گردد. او معتقد است که رعایت فرمان هاى الهى متضمن و مستلزم اختیار است. اگر این حق انتخاب وجود نداشت، مفهوم ثواب و عقابى که در تعالیم یهود آمده است جایگاهى نداشت. ابن دائود با نقل از اول سموئیل، باب 26، آیه 10 مى گوید وقایع بشرى سه علت اصلى دارد علل خدایى، طبیعى و اتفاقى. چهارمین علت (یعنى اختیار) با تمثیل فرار از شهر کیلا نشان داده مى شود. این واقعه از جمله رویدادهایى است که در ضمن اختلافات میان داود و شائول، در اول سموئیل، باب 23، ذکر شده است. بر اساس این مثال، وقایع بشرى با علل خدایى، طبیعى و اتفاقى تعین مى یابند; اما فرد خردمندى که کلام الهى را مى شنود، مى تواند وقایع آینده را پیش بینى کند و اقدامات احتیاطى را انجام دهد. لذا اختیار عبارت است از آزادى در پیروى از قانون الهى و تهذیب نفس. هنگامى که این امر واقع شود، عنایت الهى شامل مؤمنان خواهد شد.
منـابـع
دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383
نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 233-231
ویکیپدیا- دانشنامه آزاد
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها