مقایسه نظریات غزالی و سوئین در باب جاودانگی (تمثیل)
فارسی 3599 نمایش |استفاده سوئین برن از تمثیل
با پذیرش این امور، سوئین برن نظریه ای را ارائه می کند، هرچند که معتقد است به دلیل ناشناخته بودن بسیاری از قوانین جهان، نظریه اش را نباید نظریه ای یقینی در باب نحوه زندگی بعد از مرگ تلقی کرد. سوئین برن معتقد است که زندگی پس از مرگ، از طریق ارتباط نفس با بدنهای کاملا جدید حاصل می شود. او برای توضیح نظریه خود از تمثیلی سود می جوید. او نفس را به لامپ و بدن را به پریز تشبیه می کند؛ با اتصال لامپ به پریز و وصل جریان برق، لامپ روشن می شود و در صورت آسیب دیدن پریز یا قطع برق، لامپ نیز خاموش می شود. نفس نیز هنگامی که با مغز همراه شود، شروع به فعالیت می کند و تنها در صورتی که مغز، دچار آسیب جدی شود یا جریان خون آن قطع شود، فعالیت نفس نیز متوقف می شود. اما قطع فعالیت نفس، به معنای نابود شدن آن نیست، کما اینکه خاموش شدن لامپ نیز به معنای نابود شدن لامپ نیست. آنچه رخ داده صرفا توقف کارکرد لامپ است. در صورتی که پریز خراب شود، می توان آن را تعمیر کرد، اما در صورت خراب شدن مغز یا نابود شدن بدن و پراکنده شدن اجزاء آن، نمی توان به تعمیر مغز پرداخت.
در اینجا به ظاهر تشبیه لامپ و نفس از یکسو و پریز و بدن از سوی دیگر به هم می ریزد اما مسئله چنین نیست. همانگونه که می توان لامپ را از طریقی غیر از پریز روشن کرد (مثلا سیمهای لخت را به آن وصل کرد) نفس نیز می تواند توسط خداوند از طریقی غیر از تعلق به بدن دنیوی خود فعال شود. شاید خداوند با استفاده از روشی که حتی مغز در آن مدخلیتی نداشته باشد، فعالیت مجدد نفس را به آن باز گرداند.
تأثیر پذیری سوئین برن از متون مسیحی و اسلامی
دیدگاه سوئین برن محتملا متأثر از حکایتی از حضرت عیسی است که در انجیل لوقا (8: 49ـ53) و انجیل متی (9: 23ـ26) آمده است: «عیسی به ایشان فرمود: «گریه نکنید! دختر نمرده، فقط خوابیده است!» همه او را مسخره کردند، چون می دانستند که دختر مرده است.» همچنین نظریه او در باب تعلق نفس به بدنهای جدید، محتملا متأثر از نامة نخست پولس به قرنتیان است. (52: 15) «زمانی که شیپور آخر از آسمان به صدا درآید، در یک لحظه، در یک چشم بر هم زدن، همه ایماندارانی که مرده اند با بدنی فناناپذیر زنده خواهند شد.»
در متون اسلامی نیز با مواردی مواجه می شویم که به ظاهر نشاندهنده عدم فعالیت نفس برخی انسانها بعد از مرگ است و اینکه بعد از زندگی مجدد است که ادراک و فعالیت نفس، مجددا حاصل می شود. یک مورد مشهور، داستان اصحاب کهف است که توسط خداوند میرانده شدند و به مدت 309 سال در غاری به سر بردند و بعد از زنده شدن مجدد، بر این پندار بودند که یک روز یا یک نیمه روز در خواب بوده اند. مورد دیگر، روایات مربوط به سؤال قبر است که عده ای پس از پاسخگویی به سؤالات اعتقادی، تا قیامت به خواب می روند و ادراکی ندارند. آنچه در اینجا شایان ذکر است آن است که نفس در این دیدگاه، به دلیل عدم کارکرد در فاصله مرگ و زندگی مجدد، از زمان بی اطلاع است و به همین دلیل پس از حیات مجدد، فاصله مرگ و زندگی مجدد خود را فاصله ای بسیار اندک می پندارد. به عبارت دیگر، در این دیدگاه، مرگ همچون خواب بسیار کوتاهی است و کارکرد مجدد نفس، بیدار شدن از این خواب کوتاه خواهد بود.
مقایسه دو دیدگاه
هر دو نظریه، بر وجود نفس مجرد تأکید دارند، در حالی که غزالی نفس مجرد را بدون بدن، دارای فعالیت ادراکی می داند، اما سوئین برن نفس تنها را واجد فعالیت ادراکی نمی داند. از دیدگاه او نفس در دنیا همراه با بدن و در ارتباط با مغز، ادراک می کند و اعمال انسان را تدبیر می کند و در قیامت نیز از طریقی دیگر، بدون ارتباط با بدن قبلی، فعال می شود. هر دو نظریه، بدن سابق را در زندگی پس از مرگ لازم نمی دانند و معتقدند که نفس هر شخص با بدنی جدید نیز می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. این وجه تشابه، وجه تشابه دیگر را برای ما نمایان می سازد. هر دو نظریه، ملاک اینهمانی شخصیت را نفس می دانند. از سوی دیگر، با توجه به توانایی ادراکی نفس مجزا از بدن در دیدگاه غزالی و عدم این توانایی در دیدگاه سوئین برن، شخص از زمان مرگ تا هنگام قیامت از نظر غزالی دارای ادراک و از نظر سوئین برن، فاقد ادراک است.
در پایان سخن، باید به این نکته توجه نمود که هر دو نظریه از حیث سازگاری با متون دینی، گرفتار اشکال هستند. نخست آنکه در آیین مسیحیت، متونی وجود دارد که نشان می دهد حداقل برخی از انسانها در فاصله مرگ تا قیامت، دارای ادراک و فعالیت ذهنی هستند؛ به عنوان نمونه، به این مورد دقت کنید: «سرانجام آن مرد فقیر مرد و فرشته ها او را نزد حضرت ابراهیم (ع) بردند، جایی که نیکان به سر می برند. آن ثروتمند هم مرد و او را دفن کردند. اما روحش به دنیای مردگان رفت. در آنجا در حالی که عذاب می کشید، به بالا نگاه کرد.» (انجیل لوقا، 16: 22ـ24)
همچنین بسیاری از متون دینی، تأیید کننده برانگیختگی خود بدن دنیوی در قیامت هستند، حال آنکه نظریه غزالی و سوئین برن، معتقد به وجود بدن جدیدی در قیامت است که نفس به آن تعلق می گیرد. به عنوان نمونه، می توان به آیات 3 و 4 سوره انفطار، آیه 6 سوره تکویر، آیات 11 تا 23، 27 تا 34، 52 تا 54 سوره واقعه و نیز اصحاح پانزدهم از نامه نخست پولس به اهالی شهر قرنتس اشاره کرد. در هر حال، تلاش هر دو اندیشمند در ارائه تصویری منسجم از زندگی پس از مرگ، تلاشی تحسین برانگیز است و نباید تلاش فکری این دو اندیشمند را در این حیطه فراموش کرد.
منـابـع
رضا اکبری- جاودانگی- انتشارات بوستان کتاب قم- قم- 1382
رضا اکبری- مقاله بررسی مقایسهای نظریات غزالی و سوئینبرن در باب جاودانگی- بنیاد حکمت ملاصدرا
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها