مقایسه تقریرات حکمای اسلامی از برهان صدیقین (حکیم سبزواری)

فارسی 5335 نمایش |

در ادامه تقریرات حکیم سبزواری و علامه طباطبایی آمده و سپس به خلاصه تقریرات حکما و مقایسه آنها پرداخته می شود.

برهان صدیقین به تقریر حکیم سبزواری

حکیم سبزواری به دو شیوه، برهان صدیقین را در شرح منظومه تقریر کرده است: طریق قیاس خلف و طریقه قیاس مستقیم. ابتدا تقریر حکیم سبزواری به شیوه خلف را بیان می کنیم و سپس به طریقه مستقیم می پرازیم: اما طریقه قیاس خلف چنین است:
اگر وجود که مراد از آن حقیقت وجود اصیل تحقق بخش هر دارای حقیقتی است، واجب لذاته باشد، [مقدم] و چگونه واجب نباشد و حال آنکه بر حقیقت مرسله وجود، عدم ممتنع است که راه یابد. [صغری] و حقیقتی که راه یافتن عدم بر آن امتناع داشته باشد، واجب الوجود است. [کبری] اما درستی صغری، به جهت این است که: یک شیء مقابل خود یعنی عدم را نمی پذیرد زیرا قابل واجب است با مقبول اجتماع پیدا کند، و حال آنکه وجود، طرد عدم می کند و عدم رفع وجود است و اما درستی کبرای استدلال آشکار و روشن است.
پس آن وجود واجب، مطلوب یعنی واجب الوجود لذاته خواهد بود. [تالی] و الا با ممکن بودن، و واجب نبودن، و امکان در اینجا به معنی فقر و تعلق به غیر است نه به معنی سلب ضرورت وجود و عدم است، زیرا ثبوت وجود برای خود ضروری است و امکان در اینجا نه به معنی تساوی نسبت وجود و عدم است. زیرا نسبت شیء به خودش مانند نسبت نقیض شیء به شیء نیست. زیرا نسبت شیء به خودش حمل شود دارای کیفیت وجوب است و دومی یعنی نسبت شیء به نقیض خود، وقتی نقیض شیء بر شیء حمل شود دارای کیفیت امتناع کرد.
از آنچه گفته شد، تحقیقا، وجود واجب لذاته و حق تعالی را لازم می آورد، زیرا آن حقیقت، دومی برایش نیست تا تعلق به آن بیابد و نیازمند به آن گردد، بلکه هر آنچه را دومی برایش فرض کنی، آن دومی همان حقیقت خواهد بود و نه غیر آن. عدم و ماهیت نیز که حالشان معلوم است یعنی شیء یا وجود است و یا عدم است و یا ماهیت، و وجود (حقیقتی از سنخ وجود) دومی برایش نیست تا به آن تعلق گیرد، چون در صرف شیء میزی نیست و شیء به نفس خود قبول دوگانگی و تکرار نمی کند. و عدم، نفی محض و باطل صرف است و ماهیت، خودش نه موجود است و نه معدوم، پس صلاحیت برای پذیرش نفس الامری را ندارد، پس پذیرش تعلق صدوری از حقیقت وجود به خودش را داراست. در نتیجه این دلیل ما را از وجود به وجوب، هدایت می کند. همچنانکه به ثبوت او ارشاد می کند به توحید او نیز ارشاد می کند.
لکن وجود حقیق اصیل تحقیق بخش هر دارای حقیقتی، واجب است. (وضع مقدم یا استثناء) پس واجب لذاته یا حق تعالی موجود است. (نتیجه، یا وضع تالی) (رک بشرح غررالفرائد، المقصد الثالث، الفریده الاولی) و خلاصه اینکه: حقیقت وجود، عدم بر او راه ندارد (صغری) و هرچه که عدم بر او راه نداشته باشد واجب الوجود بالذات است (کبری) پس: حقیقت وجود، واجب الوجود بالذات است. (نتیجه). در حاشیه بر اسفار نیز خلاصه این تقریر را آورده است. (اسفار، 6/17- 16)

صورت منطقی برهان صدیقین به طریق مقیاس خلف

قیاس خلف از دو قیاس مرکب است: یکی قیاس اقترانی مولف از متصله و حملی، و دیگر قیاس استثنایی که با استثناء نقیض تالی، نقیض مقدم را نتیجه دهد. (اساس الاقتباس، ص 320).
استدلال بر وجود خداوند چنین است:
اگر حقیقت وجود اصیل، واجب باشد، آنگاه واجب الوجود [حق تعالی] موجود است. لکن حقیقت وجود اصیل، واجب است. [وگرنه حقیقت وجود نیست]
پس: واجب الوجود لذتته [حق تعالی] موجود است. این مدعا است. و قیاس خلف برای اثبات آن چنین است:
قیاس اقترانی مولف ازمتصله و حملی:
اگر «واجب الوجود لذاته [حق تعالی] موجود است» صادق نباشد (مقدم)، آنگاه نقیض آن یعنی «واجب الوجود لذاته [حق تعالی] موجود نیست» صادق خواهد بود. (تالی) و لکن موجود نبودن واجب الوجود لذاته مستلزم خلف است. پس اگر «واجب الوجود لذاته [حق تعالی] موجود است» صادق نباشد، آنگاه مستلزم خلف است.

قیاس استثنایی

اگر واجب الوجود لذاته وجود است صادق نباشد، آنگاه مستلزم خلف است.
لکن خلف محال و باطل است. (استثناء، رفع تالی)
پس: چنین نیست که «واجب الوجود لذاته [حق تعالی] موجود است» صادق نباشد. (نتیجه)
تقریر برهان صدیقین به طریق قیاس مستقیم:
اما به طریق مستقیم اگر برهان صدیقین تقریر شود، مراد از «وجود» مرتبه ای از حقیقت وجود است و چون این مرتبه از حقیقت وجود، نیازمند به غیر است، با دفع دور و تسلسل مستلزم غنی بالذات خواهد بود. (شرح المنظومه، شرح غررالفرائد، ص 146)
قیاس مستقیم قیاسی است که قیاس کننده در آن در اول امر با مقدمات صادق اثبات مطلوب را قصد می کند. ولی در قیاس خلف قیاس کننده ابتدا انتاج شی ء غیر مطلوب را که بین الکذب است قصد می کند که از کذب آن صدق نقیض آن لازم می آید. (علامه حلی، الاسرار الخفیه، صص 190- 189)
این قیاس مستقیم از سه قیاس مرکب است: دو قیاس ذوحدین مثبت و یک مقیاس استثنایی انفصالی، به ترتیب زیر:
قیاس ذوحدین اول: اگر موجودی که هست، واجب باشد، آنگاه مطلوب ثابت است.
و اگر موجودی که هست، ممکن باشد، آنگاه نیاز به مؤثر دارد.
و لکن موجودی که هست یا واجب است یا موجودی که هست ممکن است.
و نتیجه اینکه یا مطلوب ثابت است یا ممکن نیاز به مؤثر دارد. پس ممکن نیاز به مؤثر دارد.
و اگر ممکن نیازمند به مؤثر، مؤثرش واجب است، آنگاه مطلوب ثابت است.
و اگر ممکن نیازمند به مؤثر، مؤثرش ممکن است، آنگاه دور یا تسلسل لازم می آید. لکن یا ممکن نیازمند به مؤثر، مؤثرش واجب است یا ممکن است.
نتیجه: یا مطلوب ثابت است یا دور و تسلسل لازم می آید.
یا مطلوب [یعنی واجب الوجود بالذات] ثابت است، یا دور یا تسلسل لازم می آید.
لکن دور یا تسلسل باطل است. پس مطلوب [یعن واجب الوجود بالذات] ثابت است.
اوثق و اخصر و اشرف بودن قیاس خلف نسبت به قیاس مستقیم
حکیم سبزواری طریق قیاس خلف را اوثق و اشرف و اخصر از قیاس مستقیم می داند و قائل است چون به طریق خلف، بخواهیم برهان صدیقین را تقریر کنیم، به استلزام دور و تسلسل تمسک نکرده ایم و نیز موانعی که در ابطال تسلسل، با برهان تطبیق و تضایف و غیر آنها صورت می گیرد، راه نمی یابد و در نتیجه بیان اثبات واجب الوجود به طول نمی انجامد و چون در طریق خلف برهان صدیقین، به مرتبه ای از وجود تمسک نشده، بنابراین برهان صدیقین، با اثبات تشکیک در وجود، نیز طولانی نمی گردد و لذا در برهان صدیقین به روش خلف، نقض و قدح و ابرام و احکام راه پیدا نمی کند.
و اما اشرف بودن طریقه خلف در برهان صدیقین به این است که در این طریقه، به حقیقت وجودی که خیر محض و معدن هر اشراف است بر وجود حق تعالی، استدلال و استشهاد می شود. بخلاف طریقه مستقیم برهان صدیقین که مرتبه ای از وجود، که مرکب از وجدان و فقدان است، به وجود واجب الوجود استدلال می شود. و چون این مرتبه نیازمند به غیر است و با دفع دور و تسلسل، غنی بالذات را لازم می آورد، لذا طریقه مستقیم در شرف به طریقه خلف نمی رسد. (شرح المنظومه، شرح غرر الفوائد، ص 146)

مقدمات برهان حکیم سبزواری

همچنانکه در برهان حکیم سبزواری دیده شد، مقدماتی در برهان صدیقین حاجی به کار گرفته شده، مانند، اصل اصالت وجود، و غیر آن، بنابراین هرچند مقدمات حاجی از مقدمات صدرالمتألهین در برهان مذکور کمتر است ولی معهذا نمی توان گفت صرفا در این برهان از وجود حق، به او استشهاد شده است. مرحوم میرزا مهدی آشتیانی که تقریرات نوزده گانه برهان صدیقین را در تعلیقه خود بر شرح منظومه حکمت ذکر کرده در تقریر سوم از آن تقریرات، به تقریر برهان صدیقین حکیم سبزواری پرداخته و آن را محتاج به مقدماتی می داند به قرار ذیل:
1- وجود اصیل است.
2- برای وجود حقیقتی است که هر دارای حقیقتی، حقیقتش به آن می رسد.
3- برای حقیقت وجود، افراد متباین بالذات نمی باشد، بلکه تفاوت افرادش به مراتب و ظهورات و اطوار و درجات است. (آشتیانی، تعلیقه، ص 491)

برهان صدیقین به تقریر علامه طباطبایی

در نظر علامه طباطبایی، اصل وجود الوجوب بالذات نزد انسان ضروری است و براهینی که در اثبات واجب بالذات می آورند در حقیقت تنبیهاتی بیش نیستند. (اسفار، 6/15، حاشیه طباطبایی)
و توضیح مطلب در نظر معظم له چنین است: این اصل که وجود و هستی، حقیقت عینی است، این یک واقعیت است که سفسطه را به وسیله آن دفع می کنیم و هر صاحب شعوری در اثبات آن ناچار و مضطر است و این واقعت چیزی است که در ذات خود بطلان و رفع را نمی پذیرد، حتی فرض بطلان و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است.
در نتیجه اگر بطلان هر واقعیتی را در وقتی خاص یا به طور مطلق فرض کنیم در آن صورت، کل واقعیت، واقعا باطل خواهند بود (یعنی واقعیت ثابت می شود) و همچنین سوفسطایی اگر اشیاء را موهوم خواهد بود و واقعیت واقعا مشکوک خواهد بود. (یعنی واقعیت از حیثی که رفع شده ثابت خواهد بود)
چون اصل واقعیت ذاتا قبول عدم و بطلان نمی کند، پس بالذات واجب است. پس در آنجا واقعیتی است که واجب بالذات است و اشیائی که دارای واقعیتند در واقعیتشان به آن واقعت واجب بالذات مفتقرند و در وجود خود قائم به آن واقعیتند. و از آنجا برای شخص متأمل، روشن می شود که: اصل وجود واجب بالذات نزد انسان ضروری و بدیهی است و براهین اثبات کننده وجود واجب بالذات در حقیقت تنبیهاتند. (اسفار، 6/15- 14، حاشیه طباطبایی)
با بررسی این برهان معلوم می شود که در طرح آن نیازی به اثبات مسئله اصاله وجود یا ماهیت نیست و همچنین به دیگر مقدمات و اصولی که ابن سینا و صدرالمتألهین و حکیم سبزواری در تقریرات خود به کار برده اند احتیاجی نیست. بنابراین مسئله خداشناسی را می توان اولین مطلب عقلی قرار داد بدون آنکه بر هیچ یک از اصول فلسفی تکیه کند و یا از آنها استمداد نماید زیرا با بررسی اصل واقعیت به ثبوت ازلی آن پی برده شد. (جوادی آملی، ده مقاله، مقاله برهان صدیقین، ص 135)
از مزایای دیگر برهان علامه این است که توحید ذاتی حق تعالی نیز با آن اثبات می شود، «چون اصل واقعیت بدون هیچ گونه قید و شرطی به ثبوت ازلی رسید و قابل تکرار و تعدد نیست، زیرا در هیچ صرفی تکرار راه ندارد بویژه آن صرفی که از تمام جهت از هر قیدی آراسته و از هر لحاظ بی پیرایه است، بنابراین توحید و وحدت مطلقه آن واجب ازلی نیز ثابت خواهد شد.» (همان، ص 135)

خلاصه تقریرات حکما و مقایسه آنها

تقریر ابن سینا: در وجود وجود ما شکی نیست. حال اگر این موجود ما، واجب باشد، آنگاه مطلوب یا واجب الوجود ثابت است و اگر ممکن باشد محتاج به مؤثر است و مؤثر آن نیز اگر واجب نباشد باید ممکن دیگری باشد و این ممکن دیگر اگر همان ممکن اولی باشد این دور است و اگر ممکن دیگری در طول باشد و همینطور ادامه یابد تسلسل است. و چون دور و تسلسل باطلند پس ناچار مؤثر ممکنات، واجب الوجود است. به عبارت دیگر: اگر واجب الوجود موجود نباشد آنگاه دور و تسلسل پیش می آید لکن دور و تسلسل باطل است. پس چنین نیست که واجب الوجود موجود نباشد.
تقریر ملاصدرا: وجود که حقیقت اصیل واحد بسیط است، بین افرادش اختلاف کمال و نقص و شدت ضعف است. غایت کمال مراتب وجود، مرتبه ای است که اتم از او نیست و هر ناقصی نیازمند و وابسته به مرتبه تمام است. و تمام قبل از نقص و فعل قبل از قوه است. و تمام شی ء آن شیء است و آنچه که افزون بر آن است. پس وجود یا مستغنی از غیر خود است. اولی واجب الوجود و صرف الوجودی است که اتم از او نیست و نقصی در او نیست و دومی که ماسوای اوست، افعال و آثار اوست که قوامی جز به واجب ندارند.
تقریر حکیم سبزواری: حقیقت وجود که عین اعیان و حاق واقع است، حقیقت مرسله و بی قیدی است که راه یافتن عدم بر آن ممتنع است. (صغری) و هرچه که عدم بر آن ممتنع باشد، واجب الوجود بالذات است. (کبری) وگرنه موجب خلف است. پس چنین حقیقت وجود، واجب الوجود بالذات است. (نتیجه)
تقریر دیگر حکیم سبزواری در واقع خلاصه ای از تقریر ملاصدرا است.
تقریر علامه طباطبایی: اصل «وجود یا هستی، حقیقت عینی است» یک واقعیت است که هر صاحب شعوری در اثبات آن ناچار است. و این واقعیت در ذات خود بطلان و رفع را نمی پذیرد، حتی فرض بطلان و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. پس اصل واقعیت واجب بالذات است. و این ضروری و بدیهی است. و براهین اثبات وجود خدا در حقیقت تنبیهاتند.
در تقریر ابن سینا، به یقینی بودن موجود ما و دفع دور و تسلسل تکیه شده است اما در تقریر ملاصدرا، به اصالت وجود و حدت وجود و تشکیک وجود توسل شده است، معلوم است که اصالت وجود و وحدت وجود از ابتکارات ملاصدرا است و در عصر ابن سینا مطرح نبوده است. در تقریر سبزواری، بر اصالت وجود و اینکه هر حقیقتی به واسطه وجود دارای حقیقت است، و اینکه برای وجود افراد متباین بالذات نیست بلکه تفاوت افراد وجود به مراتب و ظهورات و اطوار و درجات است. و اینکه هر مقابل، غیر قابل مقابل خود است، تکیه شده است. پس سبزواری نیز در برخی مقدمات برهان خود، مانند اصالت وجود با ملاصدرا مشترک است. البته در تقریر سبزواری به طریق قیاس مستقیم تقریبا پیرو ملاصدرا می باشد. اما در تقریر علامه طباطبایی، نیازی به اثبات اصالت وجود و تشکیک وجود و غیر آنها که در تقریرات دیگران به کار رفته نیست و بلکه با تأمل در اصل واقعیتی هست که انسان از پذیرفتن آن مضطر است و اینکه آن واقعیت هیچ قید و شرط ندارد به ثبوت ازلی و توحید او پی برده می شود. البته با تقریر سبزواری نیز توحید حق تعالی قابل اثبات است.

منـابـع

احمد بهشتی و فاطمه فقیه ایمانی- فصلنامه دانشگاه تهران- شماره 4 و 5- صفحه 187- 194

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد