مقایسه وحی در سنت مسیحیت و اسلام (علوم اسلامی)
فارسی 3592 نمایش |وحی در کلام اسلامی
اگرچه متکلمان مسلمان از ابعاد مختلفی درباره وحی بحث کرده و به موضوعاتی از قبیل: کلام نفسی، خلق قرآن و انواع نزول وحی بیش از حد پرداخته اند، اما تلاش چندانی در ارائه نظریاتی پیرامون تفسیر و تحلیل وحی از خود نشان نداده اند. با این حال، می توان سه دیدگاه متفاوت را از لا به لای سخنان متکلمان استخراج کرد:
1- وحی صوتی:
عقیده عموم اهل حدیث و دیدگاه مشهور امامیه و معتزله و بسیار دیگری از فرق کلامی بر آن است که کلام خدا به صورت ایجاد اصوات و حروف طبیعی است که پیامبر آنها را می شنود. البته، تفاوتهای بسیاری در دیدگاه هر یک از گروههای فوق الذکر وجود دارد، که بیشتر به مسئله قدم یا حدوث کلام مربوط می شود. اما همگی در این مسئله اتفاق نظر دارند که آنچه پیامبر می شنید، از مقوله امواج صوتی طبیعی بود که خداوند آنها را می آفرید. مهمترین اشکال به این دیدگاه آن است که در این صورت، اطرافیان پیامبر نیز باید از امکان شنیدن وحی برخوردار می بودند. در صورتی که گزارشهای تاریخی و روایی، خلاف آن را ثابت می کند. از سوی دیگر، حالت خفا از عناصر سازنده معنا و مفهوم وحی می باشد، که در تفسیر مذکور به آن توجه نشده است.
2- وحی معنایی:
برخی از متکلمان اسلامی با تفکیک دو جنبه لفظ و معنا در کلام الهی، به وحی معنایی گراییده و الفاظ را لباس بشری وحی شمرده اند، که از سوی پیامبر بر وحی پوشانده می شد. ابن کلاب، از مشهورترین متکلمانی است که گرایش به این قول، از برخی سخنانش برداشت می شود، شاگرد وی، ابوالحسن اشعری، در گزارش دیدگاه ابن کلاب چنین می نویسد: «کلام خدا بسان علم و قدرت او، از صفات ذات و به تبع آن قدیم شمرده می شود. کلام خدا از جنس حروف و اصوات نیست؛ نه تقسیم پذیر است و نه قابل تجزیه و نه بخشی دارد و نه تفاوت و تغایری در آن است. کلام خدا، معنایی واحد قائم به خدا است، و غیر از رسم و قرائت قرآن است که از حروف متغایر پدید آمده اند... تعبیرات مختلف از کلام خدا پدید می آید، ولی کلام او از تفاوت تغایر به دور است؛ همان گونه که ما خدا را به شیوه ها و تعابیر مختلف یاد می کنیم، ولی او هرگز تفاوت و تغایر نمی پذیرد. کلام خدا تنها از جهت رسم الخط و قرائت که نشانه ای بر آن است. عربی خوانده می شود و به همین سان گاه عبرانی و... خوانده می شود. پس آنچه قاریان می خوانند، تعبیری از کلام خدا است. و اینکه در آیه 6 توبه گفته می شود: "پناهش ده تا گفتار خدا را بشنود" منظور آن است که سخن خدا را بفهمد.»
بر همین اساس، ابن کلاب در بحث از ماهیت کلام، به این نظر متمایل می شود که کلام فقط بر معنا اطلاق می شود، استعمال آن در مورد لفظ، از روی مجاز است؛ زیرا لفظ بر معنا دلالت می کند. به نظر می رسد سخن ابن کلاب با وجود شباهت فراوان با نظریه اشاعره در کلام نفسی، به سخنی فراتر از آن اشاره دارد. وی علاوه بر آن که کلام را همچون اشاعره بر علم قدیم الهی حمل می کند، صورت ملفوظ آن را پوششی کاملا بشری می شمرد که از سوی نبی هنگام مواجهه با علم الهی، به اقتضای فرهنگ و زبان زمانه بر آن معنای وحیانی پوشانده می شود.
3- وحی الفاظ ذهنی:
علامه طباطبایی با توجه به تفاوت ماهوی موجودات مجرد مادی، به بررسی کیفیت گفتار هر یک می پردازد. انسان در میان موجودات مادی در اثر برخورداری از دستگاههای صوتی و نظام اجتماعی که اقتصادی تفهیم و تفاهم طرفینی را دارد، نظام نمادین زبان را به طور قراردادی وضع می کند. اما خداوند نه از دستگاه صوتی برخوردار است و نه زندگی اجتماعی در مورد او معنا دارد. بنابراین، کلام خدا مقوله ای متفاوت از کلام بشر است. با این حال، صفت تکلم به صورت حقیقی و نه مجازی، بر او نیز قابل اطلاق است؛ زیر حوزه معنایی کلام بر هر گونه تفهیم و تفاهم اطلاق می شود، و در این میان ابزار این فرایند در اصل تحقق آن نقشی ندارد. با اینهمه، علامه طباطبایی این احتمال مشهور متکلمان را نفی نمی کند که خداوند، کلام خود را در موجودات مادی به صورت امواج صوتی بیافریند. اما اطلاق کلام الهی بر القای علم در ذهن مخاطب را نیز یکی از وجوه احتمالی بر می شمرد، که در این صورت با توجه به ادغام تفکیک ناپذیر مفاهیم و زبان در اذهان بشر، نظریه سومی پدید می آید که همان وحی به الفاظ ذهنی است بر همین اساس، آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیات دیدار موسی با خداوند، تصریح می کند که سخن خداوند را کسی جز موسی نمی شنید و آن صدای قدسی نه تنها از درخت شعله ور، بلکه از همه جهات با موسی سخن می گفت؛ چرا که آن گفتار پاک، از مقوله صدای فیزیکی مادی نبود.
البته، این تفسیر عرفانی از گفتار خداوند، امری فراتر از القای الفاظ ذهنی بوده، و از مقوله آگاهیهای حضوری است. اما با این حال، این گونه مواجهه حضوری با خداوند، می توانست انعکاس زبانی در اذهان پیامبران داشته باشد. نظریه وحی الفاظ ذهنی، از سخنان خواجه طوسی و علامه حلی، از متکلمان عقلگرای شیعه، برداشت می شود.
وحی در فلسفه اسلامی
فلاسفه اسلامی بر مبنای برخی اصول فلسفه ارسطویی و فلکیات بطلمیوسی، سعی در ارائه تحلیلی عقلانی از پدیده وحی داشته اند، فارابی در نقش معلم ثانی فلسفه اسلامی، در برخورد با تشکیکات دهری مسلکان مبنی بر انکار وحی و نبوت، به اندیشه تحلیل عقلانی آن برآمد. نظریه او به نحوی در آرا و اندیشه های فیلسوفان بعدی، برخی متکلمان و گروه باطنیه دنبال شده و حتی تاثیرات آن در فلسفه های غیر اسلامی از قبیل فلسفه ابن میمون یهودی و فلاسفه اسکولاستیک اروپا نیز مشهود است.
زیربناهای فلسفی نظریه مزبور
1- فلسفه مشاء بر مبنای اصل وحدت واجب الوجود از جمیع جهات، و قاعده سنخیت میان علت و معلول، بر این باور بودند که صدور بیش از یک معلول، از خداوند محال است. قاعده مشهور «الواحد» به این مطلب اشاره دارد: «الواحد لایصدر منه الاالواحد» آنان نام نخستین آفریده را، عقل اول می نامیدند. سپس، از آنجا که در عقل اول به دلیل حالت امکانی آن، دو حیثیت (حیثیت ذاتی و حیثیت انتساب به علت) متصور بود، برای او دو معلول فرض می کردند که نام معلول برخاسته از حیث انتساب به علت را، عقل دوم و نام معلول برخاسته از حیثیت ذاتی عقل اول را، فلک اول می دانستند. بر همین اساس، سلسله دهگانه عقول و سلسله نه گانه افلاک پدید می آمد. عقل دهم از دیدگاه آنان، علت نهایی دیگر پدیده های جهان آفرینش و مامور تدبیر امور آنها به شمار می رفت. از این رو، به آن عقل فعال نیز می گفتند؛ زیرا همه استعدادهای وجودی، به وسیله او به فعلیت و تحقق می رسند.
2- جهان هستی از نگاه فلاسفه اسلامی، شامل سه طبقه یا لایه اساسی می شد: عالم عقل، عالم خیال و عالم ماده. هر یک از این عوالم، بر جهان پسین خود اشراف، و آن را در احاطه و تدبیر خویش دارد.
3- انسان به عنوان نمونه ای کوچک از تمام جهان هستی در خود، عوالم سه گانه وجود را دارد. قوه تعقل، قوه تخیل و قوه حس، هر یک نماینده طبقات سه گانه جهان هستی به شمار می روند.
فارابی بر اساس نظریات مذکور، پدیده وحی را چنین تفسیر می کند: «حکیم کسی است که از طریق نظر و تامل و طی مراحل مختلف، به عقل فعال متصل گردد. و اتصال به عقل فعال از طریق قوه مخیله نیز، طریقی است که پیغمبران پیموده اند و جهان غیب را در قالب وحی منزل، به مردم متصل ساخته اند.» بوعلی نیز در آغاز فصل «مبدا و معاد» از الهیات شفا، بر مبنای مراتب سه گانه هستی و نقش عقل فعال و لایه های سه گانه وجود انسان، به تفسیر پدیده وحی پرداخته است.
ملاصدرا نیز در مسئله تفسیر وحی، همان مسیر فلاسفه مشاء را پیموده است؛ جز آنکه تعارض میان این نظریه فلسفی با آموزه های قرآنی و روایی، در تقریر او کمتر به چشم می خورد. او در این باره چنین می نویسد: «گوهر نبوت، همان گنجینه انوار عقلی و نفسی و حسی است. پس، پیامبر در مقام عقل و روح خود، فرشته ای مقرب و در مقام نفس و ذهن خویش، فلکی پاک و متعالی از آلودگیهای حیوانی و لوحی محفوظ از دسترس اهریمنان و در مقام قوای حسی، پادشاهی از بزرگان سلاطین است.» وی در جای دیگر، مراتب کمال قوای سه گانه بشری را چنین ذکر می کند: «کمال قوه نظری، که نفس چنان جلا و صفا یابد که مشابهتش به عقل فعال بدون توسیط تفکر و تامل بسیار حاصل می شود، و علوم و معارف بدون تعلیم بشر از عقل فعال بر او فیضان و جریان می یابد. کمال قوه متخیله، که چنان نیرومند می شود که عالم غیب را در بیداری مشاهده نموده و نقشهای زیبا و آوازهای نیکو را به طور جزئی شهود می کند. کمال نفس در جهت عملی نیز آن است که در هیولای عالم تاثیر گذارد.»
ملا عبدالرزاق لاهیجی در کتاب فارسی گوهر مراد، این نظریه را با تعبیری روشن تر بیان کرده است: «جبرئیل که عبارت از عقل فعال باشد، نزد حکما، اول بر نفس ناطقه نبی که حقیقت قابل است، نازل شود و بعد از آن، به خیال آید و بعد از آتش، به حس درآید. و همچنین، کلام الهی را اول دل نبی شنود، و بعد از آن به خیال درآید و بعد از آن مسموع سمع ظاهر گردد.»
نقد دیدگاه فلاسفه
در نقد دیدگاه فلاسفه صرف نظر از بطلان برخی پیشفرضهای آنان در خصوص قاعده الواحد، سلسله عقول عشره و افلاک تسعه باید گفت که تحلیل آنان از وحی، فقط فرضیه ای حدسی و بدون مستند می باشد. رابطه وحیانی بشر و خدا که دور از دسترس ماست، در قالب این گونه تحلیلهای بسته و ریاضی گونه قابل درج نیست، و این شیوه خیال بافانه اساسا روشی علمی در تحلیل پدیده های هستی نمی باشد. غزالی با توجه به این نکته، در نقد دیدگاه فلاسفه چنین می نویسد: «بدان که رسالت، نقشی آسمانی و کمالی ربانی و هدیه ای الهی است که با تلاش و کوشش انسان به طور اکتسابی، به دست نمی آید... همان گونه که انسانیت برای نوع انسان و فرشته بودن برای نوع فرشتگان، امری اکتسابی نیست، نبوت نیز برای پیامبران پدیده ای اکتسابی و انتخابی نمی باشد؛ اگرچه برخی آمادگیها و مقدمات، برا رسیدن به مقام نبوت لازم باشد.»
وحی در عرفان اسلامی
دانش عرفان با ابتنا بر شهود و مکاشفه در برابر دیگر راههای کسب معرفت، به پدیده وحی بیش از دیگر دانشهای دینی احساس نزدیکی می کند. عارفان مسلمان منبع شناخت خود را با پیامبران، یکی شمرده و مکاشفه و شهود را نیز از مقوله وحی دانسته اند. تفاوت نبی و عارف از نگاه آنان، فقط به نقش اعتباری پیامبر به عنوان مبلغ و صاحب شریعت باز می گردد. و مسئولیت تبلیغ یافته های خویش را ندارد. بنابراین، نبوت و رسالت با آمدن پیامبر اسلام (ص) پایان یافته است، اما رابطه وحیانی بشر با خدا هرگز منقطع نمی شود. کاربرد گسترده وحی در قرآن که شامل موارد گوناگونی از قبیل: آگاهی غریزی حیوانات و وسوسه های شیطانی می شود، تاییدی برای دیدگاه عارفان تلقی شده است شاید از همین روی، متکلمان و مفسران اسلامی سعی در تفکیک کاربردهای مختلف وحی در قرآن داشته، و وحی اصطلاحی را فقط به یکی از کاربردهای مذکور اختصاص داده اند.
محی الدین برای اشاره به معنای مورد نظر از وحی، اصطلاح «وحی مبشرات» را به کار برده، و آن را از اجزای باقیمانده نبوت شمرده است. وحی مبشرات بدون واسطه فرشته و در پیوندی مستقیم با خداوند، برقرار می شود این رویکرد، در برخی از روایات نیز که پدیده هایی همچون رویای صادقه را جزئی از نبوت شمرده اند، به چشم می خورد جالب آنکه غزالی، از متکلمان دارای گرایش شبه عرفانی، نیز بر اساس این گونه روایات، به اشتراک ماهوی وحی و رویای صادقه و امثال آن نظر داده است؛ اگرچه در جای دیگر، به اختصاص ماهیت وحی به پیامبران می گراید قیصری پدیده وحی را در قالب مفهوم مکاشفه، تحلیل و بررسی می کند مکاشفه در اصطلاح عرفانی، به معنای اطلاع یافتن بر معانی غیبی و امور حقیقی، از ورای حجاب مادی و دنیوی است که بر دو نوع: معنوی و صوری می باشد مکاشفه صوری به چهار گونه، قابل تحقق است:
1- مشاهده یا استماع امر الوهی در عالم مثال از طریق حواس پنجگانه، که برخی نمونه های وحی نبوی از این قسم شمرده شده است.
2- قرار گرفتن در معرض مستقیم الطاف ویژه الهی، که ممکن است برای عموم انسانها در طول زندگی رخ دهد.
3- تماس و برخورد با تجلی الهی در چهره مثالی و برزخی: که برخی از ملاقاتهای پیامبران با خداوند از این قبیل بوده است
4- مشاهده برخی امور نمادین، مانند این حدیث معروف پیامبر که یکی از مکاشفات خویش را گزارش می کند: «خود را در حال خوردن شیر دیدم تا آنجا که از ناخنهایم به جریان آمد... پس آن را به علم تاویل نمودم.»
مکاشفات صوری، همگی از قلب آدمی و در اثر هماهنگ حواس باطنی با حواس ظاهری، و در نتیجه رفع پرده و حجاب ماده از روی حواس ظاهری، تحقق می یابند. البته، این نوع از مکاشفات گاه ممکن است جنبه منفی داشته، و نوعی مکر و استدراج الهی باشند. کشف معنوی در اثر مواجهه با گوهر حقیقت و بدون پوشش مادی یا مثالی حاصل می شود، و از تجلیات اسم علیم و حکیم الهی به شمار می رود. در حالی که کشف صوری، از تجلیات اسم سمیع و بصیر و امثال آن، به اقتضای نوع ظاهری مکاشفه است. حدس به معنای کسب معارف بدون گذر از مقدمات منطقی ذهن، و الهام به معنای انکشاف قلبی حقایق، از انواع کشف معنوی هستند. قیصری در قالاب دو مفهوم وحی و الهام، به تفاوت مکاشفات نبوی و غیر نبوی توجه کرده است. وحی از خواص نبوت شمرده شده، و وظیفه تبلیغ از شروط آن دانسته شده است، اما الهام از خواص ولایت بوده و شرط تبلیغ در آن اخذ نشده است.
الهام بدون واسطه فرشته از جانب حق بر ولی افاضه می شود، ولی در وحی به وساطت فرشته نیاز است. بر این اساس و همچنین با توجه به اشرف بودن مقام ولایت نسبت به مقام نبوت و رابطه عموم و خصوص من وجه میان آنها، الهام در مرتبه ای بالاتر از وحی قرار می گیرد. به هر حال، مکاشفات از دیدگاه قیصری، مراتبی دارد که وحی یکی از آن مراتب است. مراتب مکاشفات بر اساس استعداد و قابلیت افراد، برای آنها تعبین می شود. در پایان، وی با توجه به امکان دخالت شیطان در مکاشفات، آنهار ابه دو دسته کلی تقسیم می کند: کشف روحانی و کشف شیطانی. آنگاه علایم و نشانه هایی را برای شناخت و تمییز این دو کشف از یکدیگر ارائه می کند؛ اگرچه معیار شناخت نهایی را در اختیار صاحب کشف می داند. سپس، صحیحترین و کاملترین نوع کشف را، از آن پیامبران و اولیای کامل الهی می شمرد که جانهایشان به حالت اعتدال تام نزدیکتر از دیگران است این نکته، پدیدآور نخستین ایراد و انتقاد به دیدگاه عارفان است، که در قالب چند پرسش به طرح آنها می پردازیم: آیا در قالب این تحلیل، می توان وحی انبیا را مصون از هرگونه خطا و اشتباه دانست؟ آیا خاصیت خطاپذیری از ماهیت مکاشفه به عنوان یکی از راههای شناخت و معرفت بشری برنمی خیزد: دراین صورت می توان مرتبه ای از آن را فاقد هرگونه احتمال خطا شمرد؟ آیا تعارض مکاشفات عرفا در سنتهای مذهبی مختلف، بر اصالت و اعتبار وحی اثر گذار نخواهد بود؟ اعتراض مهم دیگری که به دیدگاه عرفا وارد است، به تفاوتهای تعارضهای دیدگاه قرآنی در باب وحی، با نظریه آنان مربوط می شود. آیاتی که از چگونگی دریافت وحی به وسیله پیامبران حکایت می کنند، آیاتی که جایگاه پیامبر را در برابر وحی به عنوان پیام آوری فاقد هرگونه اختیار و نقش در فرایند تبلیغ پیام تعیین می کنند و مجموعه آیاتی که صفات ویژه ای برای قرآن بر می شمرند همگی موضعی معارض در برابر دیدگاه عارفان تشکیل می دهند.
نتیجه
از آنچه گذشت روشن می شود که مسیحیت و اسلام درباره مفهوم وحی اختلاف نظر دارند. در مسیحیت سخن از آشکار شدن خدا برای انسان است، و در اسلام سخن از پیام فرستادن خدا برای او، موسس مسیحیت خدا را آشکار می سازد و موسس اسلام پیام خداوند را می آورد.
منـابـع
على معمورى- مقاله دیدگاههاى گوناگون در تفسیر و تحلیل وحى- مجله رواق اندیشه- شماره 12
على معمورى- مقاله تفسیر و تحلیل وحى در اسلام و مسیحیت- مجله مسجد- شماره 64
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 158- 169
هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی
توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- چاپ اول 1377
و.م.میلر- تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران- ترجمه علی نخستین- تهران- انتشارات حیات ابدی- 1981
سعیدى روشن- تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت- مؤسسه فرهنگى اندیشه- صفحه 35- 39
جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالکى- انتشارات الهدى- تهران 1376- صفحه 131- 163
ولیام هودرن- راهنماى الهیات پروتستان- ترجمه میکائیلیان- انتشارات علمى و فرهنگى- 1368- صفحه 180
ولفسون- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- انتشارات هدى- تهران 1368- صفحه 300
جعفر سبحانى- مدخل مسائل جدید در علم کلام- مؤسسه امام صادق- قم 1379- جلد 2 صفحه 29-44
تقى صادقى- رویکرد خاورشناسان به قرآن- فرهنگ گستر- تهران- 1379- صفحه 158- 165
بازرگان- شناخت وحى- نشر پژوهشهاى اسلامى
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها