ایرادات مربوط به جاودانگی عذاب
فارسی 2695 نمایش |در مورد مجازات ابدی برای گروه خاصی از مجرمان، سوالات مختلفی مطرح شده که بحث درباره آنها در اینجا ضروری به نظر می رسد:
1- ماده فناپذیر است
ماده نمی تواند جاودان باشد تا پاداش ابدی یا کیفر ابدی را پذیرا گردد، و به تعبیر دیگر جاودانی پاداش و عذاب با فانی بودن ماه جسمانی سازگار نیست.
پاسخ این سوال پیچیده نیست، هیچ چیز در عالم جز ذات پاک خدا ابدی با لذات نمی باشد، بلکه همه در ذات خود (جز خداوند سبحان) فانیند، و بقاء تنها سزاوار ذات پاک او است، ولی این مانع از آن نخواهد بود که موجودات امکانی، ابدی بالغیر باشند، یعنی خداوند دائما به آنها امداد هستی برساند و هر زمان فرسودگی یابند آنها را بازسازی و نوسازی کند، و به تعبیر فلسفی «امکان بالذات» منافاتی با «وجوب بالغیر» ندارد (دقت کنید).
بنابراین همانگونه که خداوند به بهشت و دوزخ مرتبا امداد وجود می رساند و آنها را باقی و برقرار می دارد، جسم بهشتیان و دوزخیان نیز مشمول این قانون است، آنها نیز به قدرت امدادهای الهی همیشه باقی می مانند تا پاداش و کیفر ابدی خود را ببینند، خلاصه فنا در صورتی است که امدادی از برون نرسد و نوسازی نشود.
2- آیا امور عرضی می تواند دائم باشد؟
در کلمات بعضی از فلاسفه دیده می شود که: «اصول شناخته شده در فلسفه دلالت بر این دارد که امور قسری (اموری که برخلاف طبیعت چیزی است) نمی تواند دوام داشته باشد، و هر موجودی از موجودات طبیعتی، غایت و هدفی داد که خیر او در آن است و باید به آن منتهی شود از طرفی خداوند متعال همه موجودات را آنچنان آفریده است که به طبیعت ذات خود خیر موجود خود را حفظ کرده و کمال مفقود خود را طلب کنند، مگر اینکه مانعی از آن جلوگیری نماید، این را نیز می دانیم که موانع همیشگی نیست، والا نظام آفرینش در هم می ریخت، از مجموع این مقدمات روشن می شود که همه اشیاء ذاتا طالب و مشتاق لقای او هستند، و مخالفت با حق جنبه عارضی دارد، و هر کس لقاءالله را ذاتا دوست دارد، خداوند لقای او را دوست می دارد، و هر کس لقاءالله را بالعرض به خاطر مرضی کراهت دارد خدا نیز لقای او را موقتا کراهت دارد، و لذا مدتی او را مجازات می کند تا از بیماریش بهبودی یابد و به قطرت نخستین بازگردد.
پاسخ این گفتار نیز چندان مشکل نیست، زیرا گاه خطاها و انحرافها آنچنان در وجود انسان نفوذ می کند که به صورت طبیعت ثانوی درمی آید، همانگونه که در این دنیا گروهی از جنایتکاران به مرحله ای از انحراف می رسند که حتی از جنایات خود لذت می برند، و اموری که انسان به حسب فطرت و طبیعت از آن متنفر است مورد علاقه آنها قرار می گیرد، همان گونه که در حالات بعضی از افراد معتاد به اعمال زشت و شنیع و تنفر آمیز دیده می شود.
هرگاه انسان به چنین مرحله ای از طبیعت ثانوی برسد بازگشتی برای او نیست، این همان چیزی است که در آیات گذشته از آن تعبیر «احاطه خطیئه» (فراگیری گناه) شده است که موجب انقلاب طبیعت می گردد.
3- آیا دوزخیان با عذاب سازش پیدا نمی کنند؟!
گاه گفته شده: که دوزخیان بعد از ورود در آتش دوزخ به اندازه مدتی که در شرک در دنیا گذراندند معذب می شوند، اما بعد از پایان این مدت عذابهای دوزخ برای آنها به صورت نعمت در می آید! چرا که با طبیعت آنان هماهنگ می شود، به گونه ای که اگر آنها را وارد بهشت کنند ناراحت می شوند! چرا که با طبیعت آن سازگار نیست!
آنان از آتش دوزخ و نیش مارها و عقربها چنان لذتی می برند که بهشتیان از سایه درختان بهشتی و حور و قصور و طوبی و کوثر متلذذ می شوند، در این دنیا نیز می بینیم اگر بلبل از بوی گل مست می شود بعضی از حشرات کثیف از بوی گند زباله ها سرمست می گردند.
این پندار که نقطه مقابل پندار سابق و کاملا متضاد با آن نیز با هیچ یک از آیات خلود و جاودانگی عذب سازگار نیست، مخصوصا در بعضی از آنها تصریح شده است که هر زمان پوستهای تن آنها از میان برود خداوند آن را به پست نوینی تبدیل می کند تا عذاب الهی را بچشند! و اصولا تهدید به خلود در آتش، تهدید به عذاب دائم است. و اگر مبدل به نعمت جاودانی گردد تهدیدآمیز نیست.
این گونه تفسیرها درباره خلود دلیل بر این است که گویندگانش بررسی دقیق و حتی بررسی اجمالی روی آیات قرآن نداشته اند، و اگر آیات گذشته را بار دیگر بخوانیم تضاد آنها با اینگونه سخنان زشت و زننده و بی ماخذ روشن می شود.
به علاوه باید توجه داشت که عادت کردن انسان به ناراحتیها حدود مرزی دارد، پاره ای از ناراحتیها ناراحتیهای جزئی است که انسان با گذشت زمان به آن خو می گیرد، ولی مثلا هر گاه آب بدن انسان کم شود از تشنگی رنج می برد و محال است کسی چنان عادت کند که بدن او نیاز به آب نداشته باشد و هرگز تشنه نشود.
4- آیا خلود نوعی است یا شخصی؟
در پاره ای از تعبیرات نیز دیده می شود که بعضی خلود را «خلود نوعی» دانسته اند نه شخصی، به این معنی که نوع «انسان کافر» تا ابد در دوزخ می ماند، ولی اشخاص عوض می شوند، به این ترتیب که هر یک از آنها مدت معینی در دوزخ می ماند اما چون جای خود را به دیگری می دهند بقای نوع انسان در دوزخ ابدی خواهد بود!
مفهوم این سخن آن است که در آینده نیز خلق دیگری در دنیا می آید، بازهم گروهی مسیر انحراف را می پیمایند، و باز هم طعمه آتش دوزخ می شوند، و دخول آنها در دوزخ هنگامی خواهد بود که خلق پیشین از آن نجات می یابند!
این سخن نیز با آیات خلود و جاودانگی عذاب کفار سازگار نیست و مختصر دقتی در آیات گذشته برای پی بردن به این ناسازگاری کافی می باشد، چرا که ظهور یا صریح این آیات خلود شخصی است، و این گونه توجیهات به خاطر همان است که قبلا اشاره شد، یعنی چون نتوانسته اند مشکلات بحث خلود را حل کنند، پناه به این گونه توجیهات برده اند (چون ندیدند حقیقت راه افسانه زدند).
5- آیا خلود با عدل الهی سازگار است؟!
مهم ترین اشکالی که در مساله خلود مطرح می شود (و در حقیقت اشکال اصلی است) مساله عدم تناسب «گناه» و «کیفر» است، گفته می شود چگونه می توان پذیرفت که انسانی تمام عمر خود را که حداکثر صد سال بوده است، کار بد کرده، و در کفر و گناه غوطه ور بوده، ولی در برابر یکصد سال گناه هزاران میلیون سال کیفر ببیند؟!.
البته این مساله در مورد نعمتهای جاودان بهشتی مشکلی ایجاد نمی کند، چرا که تفضل و پاداش بیشتر از بخشنده مهربانی که رحمتش عالم هستی را فرا گرفته جای تعجب نیست، ولی در مجازات و کیفر، تناسب جرم و جنایت حتما لازم است، و اگر این تعادل به هم خورد، با عدل الهی سازگار نخواهد بود، خلاصه یکصد سال کفر و گناه در خور یک صد سال مجازات است، نه بیشتر.
پیچیدگی این اشکال سبب شده که گروههایی به فکر توجیه آیات خلود بیفتند و آن را به معنی مدت طولانی یا خلود نوعی و نه شخصی، یا پیدا شدن نوعی سازش با محیط، و امثال آن که در بالا گذشت توجیه کنند، ولی همان گونه که گفته شد این توجیهات بسیار ضعیف و غیرقابل قبول است، و هرگز با آیات خلود سازگار نیست.
پاسخ: آنها که این ایراد را مطرح می کنند از یک نکته اساسی غافلند و آن فرق میان مجازاتهای قراردادی و مجازاتهای تکوینی است که نتیجه طبیعتی اعمال و یا زندگی کردن در کنار خود اعمال است.
توضیح اینکه گاهی قانونگذار قانونی وضع می کند که هر کس مرتکب فلان خلاف شود باید فلان مقدار جریمه مالی بدهد، تا فلان مدت در زندان بماند، مسلما در چنین جائی باید تناسب «جرم» و «جریمه» در نظر گرفته شود، هرگز برای یک کار کوچک مجازات اعدام یا حبس ابد نمی توان قرار داد، و به عکس برای کار مهمی همچون قتل نفس یک روز زندان بی معنی است، حکمت و عدالت ایجاب می کند که این دو با هم کاملا متناسب باشد.
ولی کیفرهایی که در حقیقت اثر طبیعی عمل است و خاصیت تکوینی آن محسوب می شود، و یا نتیجه حضور خود عمل در برابر انسان است این گفتگوها را نمی پذیرد، خواه در مورد آثار عمل در این جهان باشد یا در جهان دیگر.
مثلا اگر گفته شود کسی که از مقررات رانندگی تخلف کند و با سرعت غیر مجاز و سبقت بی دلیل و عبور از مناطق ممنوع رانندگی کند ممکن است به خاطر همین چند لحظه تخلف چنان تصادفی کند که دست و پای او بشکند و یک عمر زمینگیر شود، در اینجا کسی نمی گوید، این نتیجه تلخ برای آن تخلف کوچک عادلانه نیست، زیرا مسلم است که این از قبیل جریمه های قراردادی اداره راهنمایی نیست که در آن مساله تناسب و هماهنگی جرم و جریمه در نظر گرفته شود، این اثر طبیعی عمل است که انسان آگاهانه به سراغ آن رفته، و خود را گرفتار آن کرده است.
همچنین اگر گفته شود سراغ مشروبات الکلی یا مواد مخدر نروید، چرا که در مدت کوتاهی قلب و معده و مغز و اعصار شما را تباه می کند، حال اگر کسی رفت و گرفتار ضعف شدید اعصاب، و بیماری قلب و عروق و زخم معده شد، در برابر چند روز هوسبازی تا پایان عمرش در عذاب الیم و رنج شدید بود، هیچکس ایراد عدم تناسب جرم و جریمه را در اینجا مطرح نمی کند.
حال فرض کنید چنین انسانی به جای یکصد سال، هزار سال عمر کند و یا یک میلیون سال در دنیا بماند، مسلما باید تحمل آن رنج و عذاب را در این مدت طولانی به خاطر مثلا چند روز هوسبازی بنماید.
در مورد عذابها و کیفرهای اخروی مساله از این فراتر است، آثار تکوینی اعمال و نتائج مرگبار آن ممکن است برای همیشه دامان انسان را بگیرد، بلکه خود اعمال (چنانکه در بحث تجسم عمل) گفتیم، در برابر انسان مجسم می شود، و چون آن جهان جاویدان است اعمال نیک و بد جاودانه با انسان خواهند بود، و او را نوازش یا کیفر می دهد.
سابقا گفتیم که مجازاتها و کیفرهای رستاخیز بیشتر جنبه اثر تکوینی و خاصیت عمل دارد، همان گونه که قرآن مجید می گوید: «و بذا لهم سیئات ما علموا و حاق بهم ما کانوا به یستهزون؛ اعمال بدشان در برابر آنان آشکار می شود و آنچه را به باد مسخره می گرفتند بر آنها وارد می گردد.» (جاثیه/ 33)
و در آیه 54 سوره یس می خوانیم «و لا تجزون الا ما کنتم تعملون؛ جز اعمال خود شما جزائی برای شما نیست.» همین مضمون با تفاوت مختصری در آیات متعدد دیگر نیز آمده است. با این حال، جایی برای این سوال باقی نمی ماند که چرا تناسب میان «جریمه» و «جرم» در نظر گرفته نشده است؟
انسان باید با دو بال «ایمان» و «عمل صالح»، بر فراز آسمان سعادت پرواز کند و از نعمتهای ابدی بهشت و لذت قرب خدا بهره مند شود، حال اگر بر اثر هوسبازی در یک لحظه یا یک عمر صد ساله دو بال خود را در هم بشکند باید برای همیشه در ذلت و بدبختی بماند، اینجا مساله زمان و مکان و مقدار جرم مطرح نیست، بلکه مساله علت و معلول و آثار کوتاه مدت و دراز مدت آن مطرح است، یک کبریت کوچک ممکن است شهری را به آتش بکشد، و یک گرم بذر خار مغیلان ممکن است بعد از مدتی یک صحرای وسیع خار به وجود آورد که دائما مزاحم انسان باشد، هماهنگونه که چند گرم بذر گل ممکن است با گذشتن چند سال، صحرائی از زیباترین و معطرترین گلها به وجود آورد که عطر آن مشام جان را معط و دیده و دل را نوازش دهد.
حال اگر کسی بگوید یک کبریت چه تناسبی با آتش گرفتن یک شهر دارد و چند بذر کوچک چه تناسبی با یک صحرای خار یا گل می تواند داشته باشد؟ آیا این سوال منطقی است؟ مسلما نه. اعمال نیک و بد ما نیز همین گونه هستند و ممکن است آثار جاودانی بسیار گسترده ای از خود به یادگار بگذارند (دقت کنید).
مساله مهم اینجا است که رهبران الهی و پیامبران بزرگ و اوصیای آنها این هشدار را پی در پی به ما دادند که نتیجه چنان گناهانی، عذاب جاودان است، و نتیجه چنین اعمال صالحی، نعمت مخلد و ابدی است،، درست مثل اینکه باغبان آگاه و بیداری اثر وسیع آن بذر خار و گل را برای ما قبلا بیان کرده باشد، و ما آگاهانه راه خودمان را در این مسیر انتخاب کنیم.
در اینجا به چه کسی می توانیم ایراد کنیم، و بر چه چیز خرده بگیریم و به کدام قانون اعتراض نمائیم، جز به خودمان!
منـابـع
ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 496
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها