شبهات جاودانگی دوزخ (رحمت گسترده و عذاب جاودان)
فارسی 2825 نمایش |خدای ارحم الراحمین
عقل و نقل خداوند را "أرحم الراحمین" معرفی می کند. بنابر این، اگر رحمت خداوند سبحان نامحدود است، و هیچ عادل و رئوفی مانند او نیست چگونه عده ای را که گناهانی محدود دارند به عذاب نامحدود و جاودانه دوزخ گرفتار می سازد و هرگز مشمول رحمت گسترده و بی انتهای خود قرار نمی دهد؟ پاسخ این شبهه طی دو مقام بیان می شود:
مقام یکم: خداوند از یک سو دارای دو رحمت است، یکی گسترده و مطلق است و مقابل ندارد بلکه مقابل آن عدم است نه غضب و هر چیزی را زیر پوشش خود قرار می دهد. یعنی هر آن چیزی که بتوان واژه "شیء؛ چیز" را بر آن گذاشت شامل می شود و دیگری "رحمت خاص" نام گرفته که در برابر غضب است.
از سوی دیگر رحمت خداوند به نحو انفعال، عاطفه، و سوزش دل نیست. بنابراین، در مواردی که احتمال دارد انسان ها اعمال عاطفه کنند، خدای مهربان و رئوف دستور بی مهری می دهد. مانند: «و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین الله؛ هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هرگز درباره ی آنان در دین خدا رأفت و ترحم روا مدارید.» (نور/ 2) و باید تنبیه این بدکاران را گروهی از مؤمنان مشاهده کنند.
این نهى که از رأفت شده از قبیل نهى از مسبب است به نهى از سبب، چون رقت کردن به حال کسى که مستحق عذاب است باعث مى شود که در عذاب کردن او تساهل شود، و در نتیجه نسبت به او تخفیف دهند، و یا به کلى اجراى حدود را تعطیل کنند، و به همین جهت کلام را مقید کرد به قید "فی دین الله" تا جمله چنین معنا دهد که در حالتى که این سهل انگارى در دین خدا و شریعت او شده است.
تاکید بر این که در اجراى این حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى مورد نشوید، احساسات و محبتى که نتیجه اى جز فساد و آلودگى اجتماع ندارد منتها براى خنثى کردن انگیزه هاى این گونه احساسات مساله ایمان به خدا و روز جزا را پیش مى کشد چرا که نشانه ایمان به مبداء و معاد، تسلیم مطلق در برابر فرمان او است، ایمان به خداوند عالم حکیم سبب مى شود که انسان بداند هر حکمى فلسفه و حکمتى دارد و بى دلیل تشریع نشده، و ایمان به معاد سبب مى شود که انسان در برابر تخلفها احساس مسئولیت کند.
کلام پیامبر در مورد حدود احکام
در اینجا حدیث جالبى از پیامبر (ص) نقل شده که توجه به آن لازم است: «یؤتى بوال نقص من الحد سوطا فیقال له لم فعلت ذاک؟ فیقول: رحمة لعبادک، فیقال له انت ارحم بهم منى؟! فیؤمر به الى النار، و یؤتى بمن زاد سوطا، فیقال له لم فعلت ذلک؟ فیقول لینتهوا عن معاصیک! فیقول: انت احکم به منى؟! فیؤمر به الى النار!؛ روز قیامت بعضى از زمامداران را که یک تازیانه از حد الهى کم کرده اند در صحنه محشر مى آورند و به او گفته مى شود چرا چنین کردى؟ مى گوید: براى رحمت به بندگان تو! پروردگار به او مى گوید: آیا تو نسبت به آنها از من مهربانتر بودى؟! و دستور داده مى شود او را به آتش بیفکنید! دیگرى را مى آورند که یک تازیانه بر حد الهى افزوده، به او گفته مى شود: چرا چنین کردى؟ در پاسخ مى گوید: تا بندگانت از معصیت تو خوددارى کنند! خداوند مى فرماید: تو از من آگاهتر و حکیم تر بودى؟! سپس دستور داده مى شود او را هم به آتش دوزخ ببرند.»
پس در اجرای حدود الهی نه آبروریزی شده، نه ترحم در کار است و نه می توان نام آن را خشونت گذاشت و با هیچ قرائت جدید و دوباره خوانی نیز این حکم تغییر نمی یابد؛ زیرا خداوند حکیم، سراسر جهان هستی را بر اساس نقشه رحمت آفرید و همه عذاب ها، کیفرها، تلخی ها و نقص ها در جایگاه ویژه و زیر پوشش رحمت مطلق قرار می گیرد و طبق این نقشه ی عام جهان را اداره می کند؛ یک جا جای لطف و جای دیگر جای عذاب و خشونت است، یک جا مورد اعمال عذاب های مقطعی و مورد دیگر جای عذاب جاودان و همیشگی و یک جا مورد غضب است. بنابر این، رحمت عام و گسترده مقابل ندارد و حتی عذاب های جاودان زیر پوشش این رحمت مطلق قرار دارد، نه در مقابل آن. پس آنچه مقابل دارد رحمت خاص است.
رحمت الهی در آیات
در برخی آیات قرآن به صورت جامع سه مسأله ی مورد بحث به زیباترین وجه بیان شده است:
1- خداوند نقشه ی جهان هستی را بر اساس رحمت مطلق رقم می زند.
2ـ عذاب مخصوصی در کار است و گروه ویژه ای را به کام می کشد.
3ـ رحمت خاصی وجود دارد که ویژه عده ای مخصوص است.
از جمله خواسته های حضرت موسی (ع) این است: «و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنة و فی الاخرة إنا هدنا إلیک قال عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شیء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوة و الذین هم بـایاتنا یؤمنون؛ و براى ما در اين دنيا نيكى مقرر فرما و در آخرت [نيز] زيرا كه ما به سوى تو بازگشته ايم فرمود عذاب خود را به هر كس بخواهم مى رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند و زكات مى دهند و آنان كه به آيات ما ايمان مى آورند مقرر مى دارم.» (اعراف/ 156)
این دعای همه پیامبران است: «ربنا اتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة؛ پروردگارا در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن.» (بقره/ 201) آن گاه عرض می کند: «إنا هدنا إلیک؛ ما به سوی تو بازگشتیم.» (اعراف/ 156) و یهودیان راستین هستیم. موسى نخست از درگاه پروردگار خود مسئلت مى نماید که در زندگى دنیا یک نوع حسنه و در زندگى آخرتش حسنه دیگرى روزیش کند، آن گاه جمله مزبور را اضافه مى کند، و تعلیل بودن آن به این عنایت است که حسنه زندگى دنیا جز نیکویى عیش آن چیز دیگرى نمى تواند باشد، و رجوع به خدا که عبارت است از سلوک طریقه و پیروى راه فطرت او، آدمى را به نیکویى عیش و حیات طیب در دنیا و آخرت هدایت مى کند، و به عبارت دیگر حیات طیب از آثار بازگشت به سوى خدا است، و با اینکه موسى از قول خود و دیگران مى گوید: «ما به سوى تو بازگشت کردیم» جاى آن هست که خداوند در آینده حیات طیب را روزیشان فرماید، مناسب با کلمه "و اکتب" که به معناى قضاء و تقدیر است نیز همین روزى کردن در آینده است. و اما فصل اول از دعاى آن جناب یعنى جمله "فاغفر لنا و ارحمنا"، جملات سابق بر آن از قبیل "أنت ولینا" و همچنین "و أنت خیر الغافرین" کفایت تعلیل آن را مى کند، و ارتباطى با تعلیل "إنا هدنا إلیک" ندارد.
بیان اینکه رحمت خدا عام و عذاب او خاص است
خداوند در پاسخ این خواسته ها فرمود:
1ـ «قال عذابی أصیب به من أشاء؛ من عذابی دارم که بر پایه ی حکمت، هر کس را صلاح دانستم با آن معذب می کنم.» (اعراف/ 156)
2ـ «و رحمتی وسعت کل شیء؛ رحمت من شامل همه ی اشیا (هر چیز) و همه موجودات می شود.» و چیزی نیست که مصداق "شیء" نبوده و مشمول رحمت من نباشد.
«قال عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شیء» این جمله جواب خداى سبحان است به درخواست موسى، و به طورى که مى بینید خداوند این جواب را طورى بیان کرده که هم جواب درخواست موسى باشد و هم در مقابل کلامى که او قبل از درخواست خود گفته بود و به عرض رسانیده بود که «رب لو شئت أهلکتهم من قبل و إیای؛ پروردگارا اگر مى خواستى آنان را و مرا پيش از اين هلاك مى ساختى.» (اعراف/ 155) قرار بگیرد، و اگر رساندن عذابش را مقید به جمله "هر که را بخواهیم" کرده و در رحمت خود چنین تقییدى را به کار نبرده براى این بوده که عذاب از اقتضاى عمل گنهکاران ناشى مى شود نه از ناحیه خود او، از ناحیه او جز رحمت ناشى نمى شود هم چنان که فرموده: «ما یفعل الله بعذابکم إن شکرتم و آمنتم؛ اگر سپاس دارید و مؤمن باشید خدا را با عذاب شما چکار.» (نساء/ 147) و نیز فرموده: «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید؛ و اگر سپاس دارید افزونتان دهم، و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.» (ابراهیم/ 7)
از این دو آیه به خوبى بر مى آید که اگر خداوند گنهکاران را عذاب مى کند، این عذاب کردنش به اقتضاى ربوبیتش نیست، وگرنه جا داشت تمامى افراد را عذاب کند، و حال آنکه مشیتش به عذاب افراد معینى تعلق مى گیرد، و معلوم است که مشیتش تعلق نمى گیرد مگر به عذاب کردن آن افرادى که نعمتش را کفران کرده اند، پس باز عذاب او مستند به گنهکاران است نه مستند به خود او.
علاوه بر اینکه از آیات کریمه قرآن بر مى آید که اصولا عذاب همان فقدان رحمت است، هم چنان که نقمت عدم بذل نعمت است، و این نرسانیدن نعمت و رحمت جز در مورد افرادى که به خاطر کفر و گناه استعداد رحمت و نعمت را از دست داده اند تحقق پیدا نمى کند، پس در حقیقت سبب عذاب، همان نبودن سبب رحمت است.
اینکه گفتیم از ناحیه خود او جز رحمت و نعمت ناشى نمى شود دلیلش خیلى روشن است، براى اینکه سعه رحمت و افاضه نعمت از مقتضیات الوهیت و از لوازم صفت ربوبیت است، هیچ موجود مربوب و مخلوق نیست مگر اینکه وجودش براى خود او و براى بسیارى از موجودات دیگر نعمت است، چون موجودات همه به هم مربوطند و خیر و شرى که در یک موجود هست یا هم براى خودش و هم براى دیگران نعمت است مانند نیرومندى و ثروت و امثال آن دو که هم صاحبش از آن منتفع مى شود و هم دیگران و یا اگر براى خودش نقمت است حداقل براى دیگران نعمت است، مانند بلاها و امراض و آفاتى که براى صاحبش مایه ضرر است، ولیکن موجودات دیگر از بلاى او منتفع مى شوند، بنابراین مى توان گفت که رحمت الهى واسعه است، و اختصاص به مؤمن و یا صاحبان شعور نداشته و مخصوص به دنیا یا به آخرت نیز نیست، حتى شمول و عمومیتش فعلى است نه شانى، و مشیت او هم همواره ملازم با رحمت او است.
البته اگر عذاب را نسبت به خود معذب و رحمت و نعمت را نسبت به شخص متنعم در نظر بگیریم و عذاب آن و لذت این را مقیاس قرار دهیم رحمت الهى، واسعه نخواهد بود، بلکه رحمتش خاص و عذابش نیز خاص خواهد بود، الا اینکه این یک معنایى است قیاسى که از مقایسه حال افرادى نسبت به حال افراد دیگر تحقق مى یابد، وقتى مى بینیم افرادى از نعمت هایى که خداوند به دیگران ارزانى داشته محروم مانده اند و این حرمان را یک نوع عذاب و ناراحتى مى یابیم قهرا نعمتى را که آن دسته دیگر دارا هستند در مقابل این عذاب رحمت مى شود، و همچنین وقتى آفات و ناگواریها و عقاب دنیوى و اخروى عذاب باشد قهرا ایمنى از آنها خود یک نوع رحمت مى شود، ولیکن به آن معنایى که گذشت همه اینها رحمت است.
رحمت خاص خداوند برای مؤمنین
3ـ «فسأکتبها للذین یتقون ویؤتون الزکوة و الذین هم بایاتنا یؤمنون؛ من آن رحمت را ویژه پارسایان و پردازندگان زکات و مؤمنان به آیات خود قرار دادم.» (اعراف/ 156) ضمیر در "فسأکتبها" به عنوان استخدام به رحمت خاص بر می گردد. بنابر این؛ رحمت خاص و همچنین مقابل آن یعنی عذاب شامل گروه های خاص می شود. اما رحمت گسترده و مطلق خدا شامل همه موجودات اعم از بهشت و دوزخ و انسان و پری است.
بنابراین، نقشه ی عالم با هندسه ای دقیق به دست مهندس مطلق است. او نقشه رحمت و غضب را تنظیم می کند وگرنه این هماهنگی و انسجام در جهان نبود. از این رو قرآن درباره ی ریشه کن شدن گروه ستمکاران خدا را سپاس می گوید؛ زیرا نخست نعمت های الهی بر آنان گشوده شد، ولی آنان از ناسپاسی های خود مغرور و شادمان گشتند، غافل از آن که ناگاه به کیفر کردار زشت خویش گرفتار خواهند آمد.
«فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شی ی حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون* فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمد لله رب العالمین؛ پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند. پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد و ستايش براى خداوند پروردگار جهانيان است.» (انعام/ 44- 45) پس اگر حمد و سپاس در برابر شکر نعمت هاست، و در این آیه در برابر غضب و تعذیب الهی قرار گرفته معلوم می شود که این غضب الهی در ریشه کن کردن ستمگران نیز رحمت و نعمت است. پس خدا را شکر که ریشه ظلم برچیده شد.
بنابر این، عذاب جاوید با رحمت عام خدا منافات ندارد، بلکه عین رحمت مطلق است، گرچه با رحمت خاص نیز یک جا جمع نمی شود لیکن انسان معذب با اختیار خویش راه شقاوتمندان و کافران را عمدا انتخاب می کند و خود را شقی می سازد. بر این پایه خدای رحمان، عذاب هم دارد: «یا أبت إنی أخاف أن یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا؛ پدر جان من مى ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى.» (مریم/ 45)
وانگهی کسانی که معتقدند رحمت خدا با جاودانه زیستن در عذاب منافات دارد چه پاسخی دارند درباره ی روزی که به تصریح قرآن پنجاه هزار سال است: «تعرج الملائکة والروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة؛ فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند.»
عدل الهی
مقام دوم: پاسخ از این شبهه است که اصل عدل اقتضا می کند کیفر به اندازه جرم باشد، چنان که خداوند خود می فرماید: «و جزاؤ ا سیئة سیئة مثلها؛ و جزاى بدى مانند آن بدى است.» (شوری/ 40) و می فرماید: «جزاء وفاقا؛ كيفرى مناسب با جرم آنها.» (نباء/ 26) نه زیادتر از جرم. پس عذاب جاودان چرا؟
این شبهه ممکن است به عنوان تماثل و توافق بین جزا و عمل، یا به عنوان عینیت کردار با پاداش یا به عنوان عدل و برابری و... مطرح شود. به هر روی، پاسخ آن این است که گرچه اعمال جوارح محدود و موقت است، لیکن اعمال قلبی همیشگی و دایم است و امر دایم اثر جاودان در پی خواهد داشت. نمونه ی آن شیطان است، او با ارتکاب یک گناه بزرگ کافر شد ولی مستحق عذاب ابد شد؛ زیرا تا در دنیاست طبق آیه ی «و إن علیک اللعنة إلی یوم الدین؛ و تا روز جزا بر تو لعنت باشد.» (حجر/ 35) محکوم به طرد و لعن و رجم است و با تبدیل دنیا به آخرت وارد جهنم خواهد شد و برای ابد می ماند. غرض آن که گناه ابلیس که استکبار در برابر خداست غیر از گناهانی مانند غیبت، تهمت و ناسزاگویی و سایر گناهان جوارحی است. کسی که در برابر خدا بایستد و بگوید: «قال أنا خیر منه؛ نظر من این است که از آدم (ع) برترم.» (ص/ 76) نظر تو (خدا) یک رأی و نظر من هم یک رأی و نظر من برتر از نظر توست، چنین گستاخی بزرگ، عذابی همیشگی در پی دارد.
سایر کافرانی که در برابر پیامبران و سفیران خداوند ایستادند و با آنان مقابله کردند نیز از این برنامه جدا نیستند؛ فرعون چهار صد سال گفت: «أنا ربکم الأعلی؛ پروردگار بزرگتر شما منم.» (نازعات/ 24) اما چنین ادعایی چنان بزرگ است که دچار عذاب برزخی طولانی می شود و در آخرت و قیامت کبرا نیز عذاب جاودان خواهد داشت: «النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة أدخلوا ال فرعون أشد العذاب؛ هر بامداد و شامگاه آل فرعون بر آتش سوزان عرضه می شوند، و چون روز قیامت شود خطاب آید فرعونیان را به سخت ترین عذاب دوزخ وارد سازید.» (مؤمن/ 46) پس از سوختن طولانی در گودال گور و عذاب "شدید" کشیدن، وقتی وارد صحنه محشر گردند به "اشد العذاب" گرفتار می شوند.
سخن آنان که امروزه می گویند: "نظر ما این است که اندیشمندان بشری باید انسان را اداره کنند و نیازی به وحی و پیامبر و امام معصوم (ع) نیست" همان سخن مستکبران و فرعون ها در برابر خداست.
به معاویه گفته شد در ظرف طلا آب ننوش، زیرا از پیامبر (ص) شنیدیم اگر کسی از ظرف طلا و نقره استفاده کند آتش در شکم او شعله و صدا دارد، گفت: من هم از پیامبر (ص) شنیده ام، ولی به نظر من این کار اشکال ندارد: "إنى سمعته أیضا ولکن لا أری بذلک بأسا" بشر مستکبر و با این لجام گسیختگی خود را به وادی کفر می رساند.
آری اعتقاد و باور، محور و اساس کار است. کردار انسان از اعتقاد او سرچشمه می گیرد و از روح او بر می خیزد، و روح او تابع زمان و تاریخ نیست. آن که هشتاد یا صد سال زندگی می کند و در طی این مدت ثواب یا گناه می کند گرچه جسم او محدود است، لیکن روح او که پیری و جوانی و هشتاد و صد سال و ماه ندارد. روح مجرد اصلا نمی میرد، بلکه امری است "ثابت" و پیری و جوانی در حریم او راه ندارد. بنابر این، لازم است "عذاب ثابت" را بچشد و چون تمام حقیقت انسان عبارت از نفس است و نفس غیر از عقل مجرد است لذا انسان بدون بدن نخواهد بود، گرچه بدن هر نشئه ای مناسب همان نشئه است. از این رو انسانی که دارای روح و بدن است اگر عمدا کفر و نفاق ورزیده باشد گرفتار عذاب ابد می شود.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 355
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 114
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 492
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 359
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها