شکیبایی در راه خدا
فارسی 2874 نمایش |قرآن مجید گروهی را به عنوان دارندگان خرد ناب: "أولوا الألباب" معرفی کرده که از جمله آنان بردباران و شکیبایان راه خدایند. برخی از آیاتی که موارد پایمردی و شکیبایی آنان را بیان می کند چنین است: «و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصلوة و أنفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة و یدرؤن بالحسنة السیئة أولئک لهم عقبی الدار* جنات عدن یدخلونها و من صلح من ابائهم و أزواجهم و ذریاتهم و الملـئکة یدخلون علیهم من کل باب* سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار؛ دارندگان خرد ناب در طلب رضای خدا راه شکیبایی پیش می گیرند، نماز برپا می دارند، از آنچه نصیبشان کردیم به تهی دستان در پنهان و آشکار انفاق می کنند و در عوض بدی های مردم نیکی می کنند به طوری که با نیکی، بدی را برطرف می کنند. اینان هستند که عاقبت جایگاه نیکو یافتند، که آن جایگاه، بهشت های عدن است که در آن خود آنها و همه ی پدران، زنان و فرزندان شایسته ی خویش داخل می شوند، در حالی که فرشتگان بر آنان از هر در وارد می گردند و می گویند: سلام و تحیت بر شما که صبر پیشه کردید تا عاقبت، منزلگاهی نیکو یافتید.» (رعد/ 22 ـ 24) بنابراین، بردباری در برابر سختی هایی که در راه خدا پدید می آید یکی از، اسباب بهشت به شمار می رود.
تعبیر به "وجه ربهم" یکى از دو معنى را می رساند: نخست اینکه وجه در این گونه موارد به معنى "عظمت" است، همانگونه که به "نظر" و "رأى" مهم گفته مى شود "هذا وجه الرأى: یعنى این رأى مهمى است." و این شاید به خاطر آن است که "وجه" در اصل به معنى صورت است و صورت انسان مهمترین قسمت ظاهرى بدن او است، زیرا اعضاى مهم گویایى و بینایى و شنوایى در آن قرار گرفته است.دیگر اینکه "وجه رب" در اینجا به معنى "رضایت و خشنودى پروردگار" است، یعنى آنها به خاطر جلب رضاى حق در برابر همه مشکلات صبر و استقامت بخرج مى دهند، استعمال وجه در این معنى، به خاطر آن است که انسان هنگامى که مى خواهد جلب رضایت کسى را کند صورت او را به خود متوجه مى سازد. (بنابراین وجه در اینجا جنبه کنایى دارد)
در هر صورت این جمله دلیل روشنى است بر اینکه صبر و شکیبایى و به طور کلى هرگونه عمل خیر در صورتى ارزش دارد که "ابتغاء وجه الله" و براى خدا باشد، و اگر انگیزه هاى دیگرى از قبیل ریاکارى و جلب توجه مردم که او آدم با استقامت و نیکوکارى است، و یا حتى براى ارضاى غرور خود، کارى را انجام دهد بى ارزش است.
به گفته بعضى از مفسران گاهى انسان در برابر حوادث ناگوار صبر مى کند تا مردم بگویند چقدر با استقامت است؟ و گاهى از ترس اینکه نگویند چه آدم کم ظرفیتى است؟ و گاهى به خاطر اینکه دشمنان شماتتش نکنند، و گاهى به خاطر اینکه مى داند بیتابى و جزع بیهوده است، و گاهى به خاطر اینکه چهره مظلومیت به خود بگیرد، و به یارى او برخیزند، هیچ یک از این امور دلیل بر کمال نفس انسانى نیست. اما هنگامى که به خاطر اطاعت فرمان خدا و اینکه هر حادثه اى در زندگى رخ مى دهد دلیل و حکمتى دارد صبر و استقامت به خرج مى دهد آن چنان که عظمت حادثه را در هم مى شکند، و از گشودن زبان به کفران و آنچه دلیل به جزع است خوددارى مى کند، این همان صبرى است که در آیه فوق به آن اشاره شده و "ابتغاء وجه الله" محسوب مى شود.
«جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذریاتهم؛ سرانجام کار آنها باغهاى جاویدان بهشت است که هم خودشان وارد آن مى شوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها.» و چیزى که این نعمتهاى بزرگ و بى پایان را تکمیل مى سازد، این است که «و الملائکة یدخلون علیهم من کل باب؛ فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند.» (رعد/ 23) و به آنها مى گویند: «سلام علیکم بما صبرتم؛ سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان.» آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسئولیتها و تحمل شدائد و مصائب بود که این سلامت را به وجود آورد، در اینجا در نهایت امنیت و آرامش خواهید بود، نه جنگ و نزاعى، و نه خشونت و دعوایى، همه جا امن و امان است، و همه چیز به روى شما لبخند مى زند و آرامش خالى از هر گونه پریشانى خاطر اینجاست! و در پایان مى فرماید: «فنعم عقبى الدار؛ چه پایان نیک و چه عاقبت خوبى.» (رعد/ 24)
چرا تنها صبر ذکر شده است؟
جمله ی "سلام علیکم بما صبرتم" مى گوید درود فرشتگان به بهشتیان به این گونه است که مى گویند سلام بر شما باد به خاطر صبر و استقامتتان، در حالى که در آیات فوق به هشت قسمت از کارهاى نیک و برنامه هاى مهم آنها اشاره شده ولى در این جمله تنها انگشت روى یکى از آن هشت برنامه گذارده و آن صبر است. نکته این موضوع را از بیان زنده و پر مغز على (ع) مى توان دریافت: «ان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فى جسد لا رأس معه و لا فى ایمان لا صبر معه؛ صبر نسبت به ایمان مانند سر است در مقابل تن، تن بى سر بقایى ندارد و ایمان بدون صبر نیز، ارزشى نخواهد داشت.» در حقیقت پشتوانه همه برنامه هاى سازنده فردى و اجتماعى، همان شکیبایى و استقامت است و اگر آن نباشد هیچکدام از آنها به سامانى نمى رسد، چرا که در مسیر هر کار مثبتى مشکلات و موانعى است که جز با نیروى استقامت نمى توان بر آنها پیروز شد، نه وفاى عهد بدون استقامت و صبر میسر است، و نه حفظ پیوندهاى الهى، و نه ترس از خدا و دادگاه قیامت، و نه اقامه صلاة و انفاق از مواهب الهى، و نه جبران خطاها به وسیله حسنات!
روایتى درباره صبر و اقسام آن
امیرمؤمنان (ع) می فرماید: بار خدایا می دانم که همه ی علم و دانش حق بر چیده نمی شود و مایه ی آن منقطع نمی گردد و می دانم که تو زمین را از حجت بر خلق خود خالی نمی سازی. آن حجت یا ظاهر است و فرمانش نمی برند یا نهان و بیمناک است. برای آن که حجت تو باطل نگردد و دوستانت پس از آن که راه را به آنان نمودی گمراه نشوند، اکنون باید گفت آنان کجایند و چه اندازه اند؟ آنان دارای کمترین عددند و بزرگترین مقام را نزد خداوند دارند. آنان که پیروان پیشوایان بر حق دینند. آنان که به آداب پیشوایان دین پرورش یابند و به راه آنان می روند. در این جاست که علم و دانش، آنان را به حقیقت ایمان کشاند و جانشان پذیرای پیشوایان دین پژوه گردد.
در کافى به سند خود از عمرو بن شمر یمانى، و بدون ذکر بقیه رجال سند، از على (ع) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: صبر بر سه قسم است: صبر در مصیبت، و صبر در طاعت، و صبر در معصیت، هر کس بر مصیبتى صبر کند تا با خوشى و تحمل آن را بگذراند خداوند برایش سیصد درجه مى نویسد، که مابین هر درجه تا درجه دیگر به قدر ما بین آسمان و زمین باشد. و کسى که بر اطاعت خدا صبر کند، خداوند برایش ششصد درجه مى نویسد، که میان هر درجه با درجه دیگر به قدر ما بین مغز زمین تا عرش فاصله باشد. و کسى که بر معصیتى صبر کند خداوند نهصد درجه برایش مى نویسد، که میان یک درجه تا درجه دیگر به قدر میان مغز زمین تا منتهاى عرش فاصله باشد.
حدیث امامان بر حق که بر دیگران ناگوار است برای آنان دلنشین است و به آنچه تکذیب کنندگان حق از آن وحشت دارند و اسراف کنندگان نمی خواهند، الفت دارند. آنان پیروان دانشمندانند و با دنیاداران همسایه اند، ولی در طاعت خدای متعال و دوستان او زندگی می کنند و نسبت به دین خود از ترس دشمن در تقیه به سر می برند. جانشان به مقام برتری آویخته است پس دانشمندانشان و پیروانشان بی زبانند و خموش، در دولت باطل سرکش، و در انتظار دولت حقند و محققا خداوند با کلمات خود حق را بر کرسی می نشاند و باطل را نابود می سازد. های، های، خوشا به حالشان که در حال آرامش بر دینداری خود صبر کنند و خوشا به دیدارشان در حال ظهور دولتشان و محققا خداوند ما را با آنان در بهشت عدن گرد آورد: «فی جنات عدن و من صلح من ابائهم و أزواجهم و ذریاتهم.»
اینکه صبر را مطلق آورده مى رساند که اشخاص مورد نظر آیه همه اقسام صبر را دارند، یعنى هم صبر در موقع برخورد به مصیبت، و هم صبر بر اطاعت حق، و هم صبر در برابر معصیت را. ولیکن مع ذلک صبرشان را مقید به قید "ابتغاء وجه ربهم" نموده، یعنى اگر صبر مى کنند فقط و فقط به منظور رضاى پروردگارشان است. پس اگر خداوند مدحشان کرده نه از این نظر است که صفات ممدوحى دارند، بلکه مدحشان از این جهت است که این صفت ممدوح یعنى صبرشان به خاطر خداست، چون کلام در آن صفاتشان است که از استجابتشان نسبت به دعوت خدا نشو و نما نموده، و از آنجا سرچشمه گرفته که به حقیقت آنچه از ناحیه پروردگارشان نازل شده علم به هم رسانده اند و باور کرده اند که همه آنها حق است، نه هر صفتى که مردم آن را در میان خود ممدوح و پسندیده مى دانند، هر چند که ارتباطى به عبودیت و ایمان به پروردگار نداشته باشند. آرى، صبرى از نظر قرآن ممدوح است که به خاطر خدا باشد، نه به خاطر جلوگیرى از عجز، و یا عجب به نفس، و یا تعریف این و آن، و یا غیر آن، زیرا بسیارى از خویشتن داران، خویشتن داریشان به خاطر جلب افکار عمومى است. و در بعضى اخبار رسیده که: شکایت، آن است که: بگوید بر من شبى گذشت که احدى را نگذشت. یا مبتلا شدم به آنچه کسى مبتلا به آن نشده است. و اما گفتن اینکه: دیشب بیدار بودم، یا امروز تب دارم، داخل شکایت نیست.
از آنچه گفتیم روشن شد که: کراهت مصائب، منافاتى ندارد با صبر. بلکه از براى بنده مرتبه اى بالاتر از آنچه مذکور شد هست و آن این است که: از آنچه بر او وارد شود لذت یابد. و در هر حالتى شاد و مسرور باشد، زیرا آدمى بعد از آنکه به مرتبه انس به خدا فائز گردید و انوار محبت او بر سراچه دل او پرتو افکند و از جام محبت، شراب صفوت نوشید، از آنچه از محبت او به او مى رسد راضى و شاکر، و مطلوب او رضاى دوست اوست. و هر چه از جانب او مى رسد به آن خشنود و فرحناک است. و از التفات او لذت مى یابد.
گر قصد جفا دارى اینک من و اینک سر *** در راه وفادارى جان در قدمت ریزم
گوید:
اگر روزى دهى ور جان ستانى *** تو دانى هر چه خواهى کن تو دانى
آرى! هر که کسى را دوست دارد جمیع منسوبان و افعال او را نیز دوست دارد. و محنت و خوارى را در راه او بهتر از عزت و راحت در راه دیگران مى شمارد. و شکستگى در کوى او را خوشتر از درستى در کوى دیگران دارد. اگر شکر کند به جهت رضاى اوست. و اگر بنالد، سبب اطاعت امر اوست. و پیوسته به زبان حال مى گوید:
ما بها و خونبها را یافتیم *** جانب جان باختن بشتافتیم
اى جفاى تو ز دولت خوب تر *** انتقام تو ز جان محبوب تر
نالم آرى ناله ها خوش آیدش *** از دو عالم ناله و غم بایدش
نالم و ترسم که او باور کند *** و ز ترحم جور را کمتر کند
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 صفحه 228
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 صفحه 470 و 141 و 480
عبدالله جوادی آملی- تفسیرموضوعی- صفحه 260-261
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 219
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 10 صفحه 189 و 193
سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 9 صفحه 210
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها