مقام فارابی در تفکر عقلی جهان اسلام
فارسی 3035 نمایش |الف. عظمت مقام فارابی در میان حکمای اسلامی
من (دکتر داوری اردکانی) از حدود چهل سال پیش که شروع به مطالعه آثار فارابی کرده ام، هرچه بیشتر خوانده ام عظمت مقام او در نظرم بیشتر شده است. البته اگر بگویم فارابی از ابن سینا و ملاصدرا بزرگتر است استادان فلسفه سخنم را نمی پذیرند و حتی ممکن است آن را بر جهل حمل کنند. داعیه دانایی ندارم، ولی اگر کسی بخواهد بطلان گفته ام را اثبات کند چه می گوید؟ می گوید که ابن سینا و سهروردی فلسفه را بسط و تفصیل داده و در طرح و حل بسیاری از مسائل فلسفه موفق بوده اند؟ این سخن را هر کس که مختصر آشنایی با فلسفه دارد می پذیرد، اما عظمت و عمق تفکر غیر از بسط و تفصیل و طرح و حل مسائل است شاید در تتمیم سخن بگویند که ابن سینا و ملاصدرا علاوه بر اینکه فلسفه اسلامی را تفصیل داده و مسائل نو و بدیعی طرح کرده اند در جمع فلسفه و علم کلام و عرفان نیز کاری بزرگ انجام داده اند. این سخن را نیز ناچار باید تصدیق کرد.
ب. مقام فارابی در تفکر سیاسی- مدنی
مع هذا نباید پنداشت که فلسفه فارابی صورت مجمل و ابتدایی و ناپخته فلسفه ابن سینا و ملاصدراست. اگر در آثار بزرگ ابن سینا و ملاصدرا مسائل و مباحثی هست که در مقالات و رسالات فارابی جایی ندارد، بعضی مسائل بسیار با اهمیت (که شاید قرن ها اهمیت آنها درک نمی شد) در فلسفه فارابی عنوان شده است که در آثار اخلاف او یافت نمی شود، چنان که فی المثل توجهی که فارابی به سیاست و زندگی مدنی داشت کم کم از نظر فلاسفه افتاد و اگر سخنی در سیاست گفته شد تکرار اقوال و آرای فارابی یا گزیده ای از آن سخنان بود. ابن سینا و سهروردی کوشیدند تا سیاست را به مسیری دیگر و مناسبت تر با عالم اسلامی بیندازند، اما سعیشان در این راه ناتمام ماند و نصیرالدین طوسی و ملاصدرای شیرازی، دو خلف بزرگ ابن سینا و سهروردی، در سیاست به فارابی بازگشتند و به بیان خلاصه اقوال او اکتفا کردند.
ج. تبادل فرهنگی و اندیشه تاریخی در نزد فارابی
مسئله بسیار مهم انتقال علم وتفکر از یک عالم و حوزه فرهنگی و تمدنی به حوزه دیگر و امکان ترجمه آثار فلسفی و ادبی از یک زبان به زبان دیگر نیز که در بعضی از آثار فارابی طرح شده بود تقریبا به کلی فراموش شد و تلقی از فلسفه به صورتی درآمد که اگر کسی از اهل فلسفه به این قبیل مسائل می پرداخت چه بسا ملامتش می کردند که اینها ربطی به فلسفه ندارد زیرا در زمره عوارضی ذاتی وجود نیست. و بالاخره، مطلب مهم نسبت فلسفه با دین که در آثار فارابی با جد فکری و به قصد تفحص و تحقیق طرح شده بود کم کم یک پاسخ رسمی پیدا کرد و فلاسفه و حتی متکلمان آن پاسخ را پاسخ تمام دانستند. فارابی همچنین با «احصاء علوم»، برنامه درسی مدارس جهان اسلام یا لااقل حوزه های درسی منطقه ای را که در فاصله میان چهار رود سند و جیحون و دجله و نیل قرار دارد معین کرد و حتی به طرح اندیشه تاریخی که زمان ظهور و پیدایش صریح آن قرن هجدهم است نزدیک شد.
د. لزوم همزبانی با تفکر حکما
ما نیاز داریم آثار بزرگان فلسفه دوره اسلامی و مخصوصا فارابی را که مقام موسس دارد، نه فقط به عنوان پژوهشگر، بلکه به قصد همزبانی با او بخوانیم. آثار فلسفی را به طور کلی به دو نحو می توان خواند: یکی خواندن رایج و شایع است که از آن نمی توان صرف نظر کرد و اگر از آن صرف نظر شود آموزش فلسفه منتفی می شود. این خواندن، خواندن الفاظ و عبارات است. یک نحوه دیگر خواندن نیز هرچند که از عهده همه دانشجویان و مدرسان فلسفه برنمی آید و صرفا برای بعضی از محققان و صاحب نظران ممکن و میسر می شود، فهم اشارات فلاسفه است. اینان می توانند نه فقط الفاظ و عبارت سطور آثار فلاسفه را بخوانند، بلکه لا به لای سطور را هم می خوانند. آنچه در لا به لای سطور آثار فلاسفه و متفکران یافت می شود محدودیت ندارد و به این جهت است که آثار فلسفی در زمان کهنه نمی شود و آنها را همیشه و همواره می توان خواند.
و. فارابی و سلسله استاد- شاگردی
گاهی این پرسش برای من مطرح می شود که چرا مردی مثل فارابی که عمر نسبتا دراز داشته و عمر خود را وقف مطالعه و تحقیق کرده شاگردانی نداشته است که تعلیمات او را تدوین کنند و از طریق تعلیم انتشار دهند. در فاصله میان فارابی و ابن سینا محققان و صاحب نظرانی مانند ابوسلیمان سجستانی، یحیی بن عدی، ابوحیان توحیدی، ابوالحسن عامری و... بوده اند که از تعلیمات فارابی بهره برده اند، اما اصولا نباید توقع داشت که موسسان فلسفه شاگردپرور باشند و مگر سنت اوگوستن و دکارت حوزه درس و شاگرد داشته اند؟ می گویند سقراط شاگردی مانند افلاطون داشته و در آکادمی افلاطون فیلسوفی چون ارسطو بار آمده است. افلاطون و ارسطو هر یک مسلما از استاد خود بسیار چیزها آموخته اند، اما این هر سه بنیانگذارند، نه اینکه سقراط بنیانگذار باشد و آن دو، شاگرد باشند. فلسفه را سقراط و افلاطون و ارسطو بنیاد گذاشته اند و برحسب اتفاق است که این سه به سه نسل پی در پی تعلق دارند. البته ارسطو شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط بوده است، اما در حقیقت این سه، سه دوست بودند. هرچند که به معنی مشهور و متداول لفظ و بر طبق شرایطی که ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماک» ذکر کرده است نمی توانستند با هم دوست باشند، ولی آنها هر سه فلسفه و دوستی دانایی به معنایی تازه را بنیاد کردند.
موسسان معمولا شاگردپرور نیستند، زیرا آنچه می گویند وقتی قابل تدریس در مدرسه است که کم و بیش صورت رسمی پذیرفته باشد؛ یا درست بگوییم، موسسان تفکر از آنجا که سخنشان خلاف عادت است یافت های خود را به دشواری می توانند به معاصران بیاموزند. فلسفه در ابتدای هر دورانی از تاریخ خود رشد و بسط طبیعی دارد و در این رشد طبیعی بسیاری کتاب «اخلاق نیکوماک» ذکر کرده است نمی توانستند با هم دوست باشند، ولی آنها هر سه فلسفه و دوستی دانایی به معنایی تازه را بنیاد کردند.
موسسان معمولا شاگردپرور نیستند، زیرا آنچه می گویند وقتی قابل تدریس در مدرسه است که کم و بیش صورت رسمی پذیرفته باشد؛ یا درست بگوییم، موسسان تفکر از آنجا که سخنشان خلاف عادت است یافت های خود را به دشواری می توانند به معاصران بیاموزند. فلسفه در ابتدای هر دورانی از تاریخ خود رشد و بسط طبیعی دارد و در این رشد طبیعی بسیاری مطالب که در آغاز بوده از نظرها می افتد. در حدود چهل سال قبل که در یک مجلس محدود اهل فلسفه گزارش اقوال و آرای فارابی را می گفتم، بعضی همکارانم از اینکه فارابی درباره نبوت و زبان و فرهنگ و نسبت فلسفه با دین نظر خاص داشته است تعجب کردند. من هم ابتدا از تعجب آنها متعجب شدم، اما به زودی دریافتم که نه فقط همکاران من بلکه شاگردان فارابی از صدها سال پیش از این مطلب چشم پوشیده اند.
ه. مسکومات ماندن آراء فارابی در مسیر تفکر فلسفی اسلام
فلسفه اسلامی بعد از فارابی راه رشد طبیعی را پیمود و وقتی به ابن سینا رسید، تا حدی جا افتاده و آموختنی شده بود و البته عظمت و نبوغ ابن سینا آن را بیشتر مستعد تعلیم و انتقال کرد. ابن سینا از بابت چیزهایی که از فارابی آموخته بود از او تجلیل کرد، اما درباره مطالبی که مسکوت عنه گذاشته شده بود چیزی نگفت و با آنها مخالفت نکرد. وقتی با یک رای و نظر مخالفت می شود معنیش این است که طرح آن نظر ناروا و بیجا نیست، ولی بی اعتنایی به سخن و مسکوت گذاشتن آن، بیرون راندش از دایره بحث و نظر است، چنان که بعضی از آرای فارابی از دایره فلسفه اسلامی خارج شد. شاید بهتر باشد بگوییم که این آرا در گفتار غالب فلسفه دوران اسلامی جایی پیدا نکرد.
ی. لزوم بازگشت به اندیشه فارابی در مصر گفتگوی فرهنگ ها
ولی اکنون در زمان ما که مسائلی مثل نسبت عقل و ایمان (فلسفه و دین) و ارتباط فرهنگ ها اهمیت دارد می توانیم به فلسفه فارابی بازگردیم و بپرسیم چرا پس از فارابی این مسائل در نظر صاحب نظران جلوه نکرد و کسی به آنها نپرداخت. شاید پاسخش این باشد که وقتی عمده آثار و آرای فلسفه یونانی به عالم اسلام منتقل شد و فارابی تفسیری از آن را که مناسبت با جهان اسلام داشت فراهم آورد، دیگر نیازی به بحث در شرایط امکان ارتباط فرهنگ ها و مشکل ترجمه و نسبت زبان و تفکر نبود. برنامه درسی و ترتیب کار مدارس نیز به تدریج صورت تحقق پیدا کرد و مسئله دین و فلسفه هم گرچه چندان شدید نمی نمود و در شمار مسائل اختلافی بین علمای دین درآمده بود. یعنی از میان علمای دین کسانی- شاید به پیروی از فارابی- فلسفه را مایه استحکام مبادی و احکام دین می دانستند و البته بسیاری هم با آن مخالف بودند، ولی به هر حال فلسفه در عالم اسلام وارد شده و جایی برای خود باز کرده بود.
امروز ما دوباره در عصر انتقال قرار گرفته ایم و باید به امر انتقال علم و تفکر و شرایط همسخنی فرهنگ ها بیندیشیم. در این تامل، فارابی می تواند پیشرو و آموزگار ما باشد.
منـابـع
رضا داوری اردکانی- فارابی، فیلسوف فرهنگ- نشر ساقی- تهران- 1382- صفحه 5-1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها