پهنه و وسعت بهشت و جهنم
فارسی 5346 نمایش |«سابقوا إلی مغفرة من ربکم وجنة عرضها کعرض السماء والأرض أعدت للذین امنوا بالله ورسله؛ برای رسیدن به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که وسعتش چون پهناوری آسمان و زمین است و برای کسانی آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند بر یکدیگر سبقت گیرید» (حدید/ 21)
در ذکر عرض تنها بدون ذکر طول چند وجه گفته شده است:
1- اینکه بزرگى عرض دلالت می کند بر عظمت طول.
2- اینکه گاهى ممکن است که طول بدون عرض باشد، ولى هیچ عرضى نیست که بدون طول باشد.
3- اینکه مقصود به آن این است که عرضش مانند عرض آسمانها و زمین است ولى طول آن را جز خداى تعالى هیچکس نمیداند.
4- عرض اینجا به معنى بسط است مانند آیه «فذو دعاء عریض» و چون بهشت در آسمان هفتم است چنانچه در احادیث ثابت گشته، پس منافات نداشته باشد به آنکه عرض آن مانند عرض آسمان و زمین باشد.
مراد از اینکه عرض بهشت مانند عرض آسمان و زمین است
علامه طباطبائی ذیل این آیه آروده است که «کلمه ی "مسابقه" که مصدر فعل امر"سابقوا" است به معناى غلبه جویى در رسیدن به هدف است، به اینکه هر یک از دو طرف مسابقه حرکت خود را سریع تر از حرکت حریفش کند، پس در معناى مسابقه چیزى زیادتر از معناى مسارعت هست، چون مسارعت تنها به معناى کوشش در سرعت دادن به حرکت است، ولى مسابقه هم این معنا را مى رساند و هم این را مى فهماند که سرعت دادن باید طورى باشد که زیادتر از سرعت حریف شود. و بنا بر این، جمله ی "سابقوا إلى مغفرة ..." تکلیفى را مى رساند که زاید بر تکلیفى است که آیه شریفه «و سارعوا إلى مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الأرض أعدت للمتقین؛ و بشتابید به سوى آمرزش از پروردگارتان و بهشتى که عرض آن آسمانها و زمین است و آماده شده براى پرهیزکاران». (آل عمران/ 133)، افاده مى کند. و با این بیان، نادرستى این قول روشن مى شود که بعضى گفته اند: آیه آل عمران درباره سابقین مقربین است، (که در سوره واقعه درباره آنان مى فرمود: «و السابقون السابقون أولئک المقربون») و آیه مورد بحث درباره عموم مؤمنین است. و استدلال کرده اند به دو دلیل: اول به اینکه: در آیه مورد بحث تنها ایمان به خدا و رسولان او ذکر شده، به خلاف آیه آل عمران که آیات بعدش نشانه هاى ایمان را که همان اعمال صالح است بیان مى کند. و دوم به اینکه: در آنجا بهشت موعود را به این وصف توصیف مى کند که «عرضها السماوات و الأرض» ولى در آیه مورد بحث مى فرماید: «عرضها کعرض السماء و الأرض» آنجا پهناى بهشت را به پهناى همه آسمانها و زمین تشبیه مى کند، و اینجا به پهناى یک آسمان و زمین، پس معلوم مى شود بهشت سابقین مقربین پهناورتر از بهشت عموم مؤمنین است. وجه نادرستى این استدلال همان است که گفتیم، و توجه کردید که (درست مطلب به عکس است، یعنى مشمولین آیه مورد بحث از نظر رتبه و مقام بلندترند از مشمولین آیه آل عمران براى اینکه) سبقت معنایى زاید بر معناى سرعت را افاده مى کند، و کلمه ی "سماء" در این آیه به معناى یک آسمان نیست، تا بگویى پس بهشت مشمولین آیه آل عمران پهناورتر از بهشت مشمولین این آیه است، بلکه به معناى تمامى آسمانها است، چون الف و لام آن الف و لام جنس است، پس سماء در این آیه با سماوات در آن آیه منطبق است. و اگر در این آیه مغفرت را جلوتر از جنت ذکر کرده به خاطر (همان وجهى است که در جمله ی "و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان"، خاطرنشان کردیم، و گفتیم جلوتر آوردن مغفرت از رضوان براى) این است که زندگى در بهشت یک زندگى طیب و طاهر در عالمى طاهر است، و کسى موفق به آن مى شود که قبلا آلودگى ها و قذارتهاى گناهانش ریخته شده باشد. و مراد از کلمه ی "عرض" گشادى و وسعت بهشت است، نه عرض در مقابل طول و این استعمال استعمالى شایع است، و گویا خواسته است نهایت درجه وسعت را بفهماند. ولى بعضى گفته اند: مراد از عرض همان عرض مقابل طول است و اگر تنها عرض بهشت را ذکر کرد، و نامى از طول آن نبرد براى این بود که این کلمه به معناى خط کوتاهتر از دو خط امتداد است، و معلوم است که وقتى عرض بهشت مانند عرض آسمان و زمین باشد قهرا طول آن بیشتر از طول آسمان و زمین خواهد بود. لیکن این وجه خالى از تحکم و بدون دلیل سخن گفتن نیست، براى اینکه هیچ دلیلى نداریم که طول و عرض آسمان و زمین برابرند، و طول بهشت از عرض آن زیادتر است، تا لازمه اش این باشد که وقتى عرض بهشت برابر عرض آسمان و زمین بود طولش از طول آن دو بیشتر باشد، چون ممکن است گاهى طول و عرض برابر هم باشند، مانند طول و عرض در مربع و دائره و در سطح کره و غیره، گاهى هم مى شود که طول بیشتر از عرض باشد».
پس همانطوری که گفتیم مراد از عرض وسعت و پهنه ی بهشت است، و واینکه فرمود وسعت بهشت چون پهناوری آسمان و زمین است، کنایه از بزرگى بهشت است، مثل اینکه می فرماید: «إن تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم» (توبه/ 80)، معنى این نیست که اگر هفتاد و یک مرتبه باشد میآمرزد، کنایه از کثرت است هر چه استغفار کنى نمی آمرزد بهشت هم هر چه تصور کنى بزرگى آن را بزرگتر است. و اشکال به اینکه پس از آسمانها و زمین کجاست که بهشت باشد بسیار واهى است زیرا فضاى وسیع عالم بیش از این تصورات و تخیلات است، حتى بعضى توهم غیر متناهى کردند اگر چه آنهم غلط است چون که ممکن نمیشود غیر متناهى باشد و در قرآن میفرماید وسع کرسیه السماوات و الأرض و مسلما عرش الهى اعظم از کرسى است زیرا مثل کرسى مثل منبر و صندلیست و مثل عرش مثل تخت است که کرسى بر تخت گذارده شود و سلاطین و بزرگان از اساتید بر او جلوس نمایند. و ممکن است بهشت کره اى باشد که اعظم از مجموع کرات جویه باشد در زیر عرش چنانچه وسعت جهنم هم به مقداری است که هر چه خطاب شود به او «هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ آیا پر شدى؟ مى گوید: آیا زیادتر از این هم هست؟» (ق/ 30). و به نحوى باشد که اهل بهشت اهل اهل جهنم را مى بینند و بالعکس و با هم تکلم میکنند چنانچه مضمون آیات قرآنى است. و صفحه زمین که عبارت از صفحه محشر است هم طرف آن دو واقع میشود و معبر اهل بهشت از روى جهنم است که صراط است و الله العالم.
حسن [بصرى] گوید: که خدا بهشت را نابود مى کند سپس بر مى گرداند به کیفیتى که توصیف نمود و براى همین صحیح است که آن را توصیف کند به اینکه عرضش، چون پهناى آسمانها و زمین است، و غیر او گوید: خداوند فرمود پهنایش چون پهناى آسمان و زمین و حال آنکه بهشت آفریده شده در آسمان هفتم است پس منافاتى با آن ندارد. در خبر است که جبرئیل اراده نمود طول بهشت را بداند، سى هزار سال بپرید، ضعیف شد، از حق تعالى مدد قوت خواست، حق تعالى او را قوت داد، سى هزار مرتبه و هر مرتبه سى هزار سال بپرید پس عرض کرد: خدایا بیشتر طى کرده ام یا گذشته ام؟ حورى از خیمه خود آواز داد: اى روح الله، چرا زحمت خود مى دهى، به خدا در این مدت که مى پرى از ملک [مالک من] بیرون نرفته اى. جبرئیل گفت: تو کیستى؟ گفت: من حورى ام از حوریان که مخلوق شده ام براى مؤمنى از مؤمنان. از این روایت و نظائر آن از احادیث بسیار توان استفاده نمود که مقام و رتبه انسان کامل و لو اینکه از اصحاب یمین باشد که ظاهرا بالاترین رتبه و مقام آنان همان مقامات بهشتى و نعمتهاى جسمانى است، از ملائکه بالاتر است زیرا که ملائکه مخصوصا ملائکه مقربین از جهت روحانیت و تجرد افضل از انسانند، لکن چون خداوند در انسان قوه و استعدادى نهاده که هر قدر بر کمالات وى و قوت روحانى او افزوده گردد، باز قابل زیادتى است، وقتى چنین استعدادى در وى نهاده البته بحکم (العطیات بقدر القابلیات) بایستى بهشتى که جایگاه و آرامگاه همیشگى وى است، آن نیز از حیث سعة و تمامیت محدود بحدى نباشد، لکن ملائکه چنین نیستند هر قدر داراى مقامات و کمالات روحانى باشند باز محدودند، و از مرتبه و مقام خود ذره اى بالا نمیروند و قوله تعالى حکایة از قول ملائکه در سوره الصافات آیه 164 «و ما منا إلا له مقام معلوم» شاهد بر این است خلاصه از این آیه می توان استفاده نمود که ذکر عرض بهشت بدون طول آن، شاید اشاره باین باشد که چون مقام مؤمنین و نعمتهاى آنان فوق آن است که بتوان آن را محدود بحدى نمود این است که محل اقامتگاه آنها بهشتى است که محیط بر آسمانها و زمین است، زیرا نظر به این که عرض هر چیزى را مقابل طول آن آرند، وقتى عرض بهشت بقدر آسمانها و زمین باشد، در صورتى که مقدار آسمانها با کرات و اوضاع شمسى و کهکشانها را کسى به جز خدا نمی داند، طول بهشت چه خواهد بود البته غیر محدود می گردد. در حکایات الصالحین آورده که: «زاهدى بود که به شب برخواستى و نماز گذاردى و قرآن خواندى و چون بآیات وعید رسیدى باز مى خواندى و مى گریستى شبى از شبهاى باین آیه رسید که و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض مى خواند و مى گریست چون روز شد همسایه ها از او سؤال کردند که هر شب بآیه وعید مى گریستى چرا امشب بآیه وعد گریه مى کردى جواب داد که هر چند نگاه مى کردم در این بهشت با وجود این همه بزرگى این قدر جایى که قدم من بر آن قرار گیرد در آنجا نمى دیدم.»
آیه مزبور که نازل شد پیغمبر اکرم (ص) فرمود جبرئیل خبر داد مرا که یکى از بندگان خدا بالاى کوهى در وسط دریا پانصد سال عبادت میکرده خداى تعالى چشمه آب شیرین و درخت انارى در آنجا آفریده بود هر شب کنار درخت و چشمه آب مى رفت انارى تناول میکرد سپس وضو میگرفت و مشغول نماز مى شد از خداوند طلب نمود که در حال سجده روحش را قبض فرماید و بهمان حالت تا روز محشر باقى بماند و زمین جسدش را فاسد نکند و از بین نرود دعایش مستجاب شد هر وقت بآسمان عروج میکنم او را بحالت سجده مى بینم اى محمد (ص) مشاهده میکنم آن بنده را که روز قیامت در محضر عدل الهى حاضر شده پروردگار امر فرماید که این بنده را از رحمت من داخل بهشت کنید عابد گوید به پاداش عبادت خود وارد بهشت مى شوم خطاب رسد بفرشتگان او را به دوزخ برید چه مغرور بعبادت خویش شده و از نعمتهائیکه باو ارزانى داشتیم غافل است تمام نعمتهاى خود را باو بخشیدیم عبادتش را بجاى نعمت چشم که بوى دادیم محسوب بدارید حق و پاداشى ندارد که بآن واسطه وارد بهشت شود در آن هنگام عابد متوجه تقصیر خود شده و با عجز و زارى گوید پروردگارا بفضل و رحمت خود از تقصیر من در گذر و مرا وارد بهشت کن بفرشتگان خطاب شود باز گردانید او را حضور ما سپس فرماید اى بنده من که ترا از نیستى بوجود آورد و آفرید و انواع نعمتها داد و قوت و توانائى بتو بخشید که عبادت نمودى و که از برایت در جوار دریاى شور آب شیرین خلق کرد و درخت انار رویانید آیا این نعمتها بقدرت و توانائى تو بود یا از فضل و رحمت من است! عرض مى کند: پروردگارا تمام آنها از فضل و رحمت تو بوده که بر این بنده عنایت فرمودى خطاب رسد بلى تمام نعمتها را ما عطا کردیم اى فرشتگان الحال که اقرار و اعتراف نمود بفضل و رحمت ما او را از رحمت خود داخل بهشت گردانم.
سید رضى در خصایص ذیل آیه فوق از حضرت باقر (ع) روایت کرده فرمود بزرگ نصاراى نجران نزد عمر آمد گفت اراضى ما بسیار سرد است و تاب تحمل قشون را ندارد خود من ضامن خراج مى شوم و هر سال آنرا مى آورم یک سال با جمعى از اعوان خود آن پیر مرد نیکو منظر خراج را آورد عمر او را دعوت باسلام نمود و فضایل اسلام را برایش بیان کرد آن نصرانى گفت ای عمر مسائلى چند دارم جواب آنها را بیان کن.
1- در قرآن شما هست که عرض بهشت بمقدار آسمانها و زمین است پس جاى جهنم کجا است عمر از پاسخ او عاجز شد و از خجالت سر بزیر افکند امیر المؤمنین (ع) تشریف داشت عمر عرض کرد یا على جواب سؤال نصرانى را شما بفرمائید. فرمود چرا خودت پاسخ او را نمى دهى عرض کرد نمى دانم فرمود اى بزرگ نصرانى بگو ببینم هر وقت روز ظاهر مى شود شب بکجا مى رود نصرانى ملتفت شد گفت بخدا قسم تا بحال کسى جواب این سؤال مرا نداده بود سؤال کرد ای عمر این جوان کیست گفت على بن ابی طالب پسر عم پیغمبر و داماد و پدر حسنین فرزندان رسول خدا است.
2- نصرانى بعمر گفت خبر ده مرا از بقعه ای که یک ساعت بیش آفتاب در آن نتابید و دیگر هم نمى تابد عمر گفت یا على (ع) جواب او را بده امیر المؤمنین فرمود آن دریائى بود که شکافته شد براى بنى اسرائیل نصرانى گفت راست گفتى.
3- پس از آن سؤال نمود ای عمر آیا در دنیا چیزهائى وجود دارد که به میوه هاى بهشتى شباهت داشته باشد که هر چه از آن بردارند کم نشود عمر جواب داد نمى دانم از على سؤال کن امیر المؤمنین (ع) فرمود بلى آن چیز قرآن است اگر تمام اهل عالم جمع شوند و هر کس حاجات خود را از آن بردارد ابدا از قرآن چیزى کم نمى شود نصرانى گفت راست گفتى ای جوان.
4- مجددا از عمر سؤال کرد آیا براى آسمان درهائى هست و آیا براى آن درها قفلى وجود دارد؟ عمر گفت از على (ع) مطالب خود را سؤال کن امیر المؤمنین فرمود بلى آسمان در دارد و قفل درهاى آن شرک بخدا است و کلید درها شهادت ان لا اله الا الله میباشد و هیچ چیزى مانع آن نیست مگر عرش پروردگار.
5- نصرانى باز از عمر سؤال کرد اول خونى که در روى زمین ریخته شد چه خونى بود عمر جواب داد مگر من نگفتم مسائل خود را از على بپرس امیر المؤمنین (ع) فرمود اول خونى که ریخته شد خون رحم حوا بود در وقت زائیدن قابیل پسر آدم لکن مردم مى گویند خون هابیل بود که برادرش قابیل او را بقتل رسانید نصرانى گفت راست گفتى بعد از آن متوجه عمر شد و گفت ای عمر باید این مسئله را خودت جواب بدهى.
6- خبر بده مرا ای عمر خداوند کجاست عمر در غضب شد خواست نصرانى را بزند امیر المؤمنین (ع) فرمود اى نصرانى جواب سؤالت را از من بشنو: روزى حضور پیغمبر بودم فرشته اى وارد شد سلام کرد پیغمبر از او پرسید از کجا می آئى گفت از آسمان هفتم از نزد پروردگار فرشته دیگرى وارد شد سؤال نمود از کجا آمده اى عرض کرد از تخوم زمین از نزد پروردگار سومى رسید جواب داد از مشرق زمین از نزد پروردگار فرشته چهارم گفت من از مغرب زمین از نزد پروردگار مى آیم پس خداوند در همه جا هست در آسمان و زمین و او دانا و توانا است حضرت باقر (ع) فرمود معناى فرمایش امیر المؤمنین (ع) اینست که فرشتگان از هر طرف که بیایند از ملکوت پروردگار آمده اند و از علم خداوند چیزى پنهان نیست.
ذیل این آیه در حدیثی با اشاره به وسعت بهشت آمده: امام صادق (ع) می فرماید: «کمترین منزل های اهل بهشت به اندازه ای گسترده است که اگر جن و انس در آن گردآیند و از طعام و شراب آن استفاده کنند چیزی از آن کاسته نمی شود. پایین ترین درجه منزل های اهل بهشت آن است که برای آنها سه باغ در نظر گرفته شده. وقتی در پایین ترین آنها درآیند تا چشم می بیند پر از جویبارها، میوه ها و... است. در این حال چون شکر و سپاس خدا گوید...». بنابراین، به این نتیجه می رسیم که آیات یاد شده در مقام بیان ظرف و مظروف نبوده و تزاحم های فیزیکی و عنصری در آن جا نیست. از این رو بهشت، جنة المأوی، و جهنم را باید فوق نظام دنیوی دانست؛ زیرا لوازم نظام دنیوی را دارا نیست؛ مثلا تب، نمونه مناسبی از ترسیم جهنم است؛ انسان در حالی که از شدت تب می سوزد نمی تواند جای آن را مشخص و معین کند، تنها احساس حرارت است، بدون هیچ مایه و عنصری از آتش وبدون آن که در گوشه ای مشخص از بدن قرار گرفته باشد. از این رو پیامبر (ص) می فرماید: "الحمی برید الموت وسجن الله فی أرضه وفورها من جهنم".
منـابـع
محمد حسین طباطبایی- ترجمه المیزان ج19- ص: 290
امین نصرت بیگم- مخزن العرفان ج12- ص: 150
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین ج9- ص: 184
شیخ طبرسی- مجمع البیان ج24- ص:237
حسین شاه عبدالعظیمی- تفسیر اثنا عشری ج13- ص: 40
طیب سید عبد الحسین- أطیب البیان ج3- ص: 356
تفسیر جامع، ج7، ص: 69
روض الجنان و روح الجنان، ج19، ص: 36
تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی ج5 ص355
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها