حیات حقیقی زمین به دست آخرین حجت
فارسی 4151 نمایش |مرگ و حیات زمین
قرآن کریم در مواردی سخن از مرگ و حیات زمین دارد؛ مثلا می فرماید: «اعلموا أن الله یحی الأرض بعد موتها؛ بدانید که خدای سبحان، زمین را پس از مرگ زنده می سازد.» (حدید/ 17) ظاهر این گونه آیات، حکایت از شکوفایی طبیعت در بهار، پس از پاییز و زمستان دارد و بر همین اساس، در مواعظ اخلاقی مؤمنان را نصیحت می کنند و بهار را برای آنان به مثابه هشدار و یادآوری قیامت می انگارند که: إذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور. اما ذیل آیه هفدهم سوره «حدید»، روایاتی است که زندگی زمین را پس از مرگ، بر ظهور مقدس ولی عصر (ع) تطبیق می کند و آیه را بیانگر عدالتی می داند که به دست آن حجت آخرین حاکم می شود و زمین ستمزده را از عدل و داد، آکنده می سازد؛ بنابراین معنا، حقیقتی در ورای هستی، نهفته است که مرگ و زندگی را به گونه دیگری مطرح می کند و زمستان و بهار دیگری را رقم می زند. پس آن معنای اول، معنایی ظاهری است که از زمین و طبیعت متفاوت آن در فصل های مختلف سخن می گوید و معنای دوم، حقیقتی معنوی، باطنی و ملکوتی است که از زمینه زندگی در آفرینش آدمی گفت وگو می کند؛ زیرا مرگ و زندگی زمین، امری است طبیعی و ملکی، اما مرگ و زندگی زمینه، حقیقتی است انسانی و ملکوتی.
تذکر: الفاظ برای ارواح معانی و اهداف آنها وضع شده است و هر مصداقی که بتواند روح معنا و هدف آن را تأمین کند، تطبیق آن معنا و مفهوم بر مصداق مزبور حقیقت است؛ نه مجاز؛ از این رو، تطبیق مفاهیم موت، حیات و زمین بر مصادیق گوناگون عرضی و طولی می تواند حقیقت باشد؛ مگر آنکه شاهدی بر حصر در مصداق معین اقامه شده باشد. اگر در آیه هفدهم سوره «حدید»، زمین را به معنای زمینه بگیریم، ظهور امام عصر از مصادیق بارز آن خواهد بود و نیازی به توضیح و توجیه نیست؛ اما اگر زمین را به معنای ظاهری آن بگیریم و آیه را ناظر به طبیعت و حیات و مرگ زمین بدانیم، هرچند می توان ظهور حضرت مهدی (ع) را از مصادیق آیه دانست، ولی این تطبیق، نیازمند توضیح است.
شکی نیست که انسان، دارای دو گونه مرگ و زندگی است: یکی ظاهری و طبیعی و دیگری باطنی و حقیقی. زندگی و مرگ ظاهری انسان از مباحث زیست شناختی است و در فاصله ورود به دنیا و خروج از آن خلاصه می شود؛ ولی حیات و ممات حقیقی انسان به وجود و عدم ایمان، وابسته است. زمین نیز بی شک، دارای زندگی و مرگ طبیعی است و این مطلب را در هر بهار و زمستان به خوبی می توان دید و اکنون باید بررسی شود که آیا برای زمین، غیر از زندگی و مرگ طبیعی، مرگ و حیات باطنی و حقیقی نیز وجود دارد یا اگر بحثی در این باره به میان آید، یک سره حمل بر مجاز و تمثیل می شود؟ برای یافتن پاسخ، نخست باید سبب مرگ و حیات حقیقی انسان را تعیین کرد و سپس آن علت را درباره زمین جستجو نمود. اگر محوری که آدمی بر اساس آن حقیقتا زنده یا مرده است، در زمین هم وجود داشته باشد، می توان ورای زمستان و بهار طبیعی، مرگ و حیات دیگری نیز برای زمین ثابت دانست.
حیات و مرگ حقیقی در انسان
محور حیات و مرگ حقیقی در انسان، اندیشه و ادراک و شعور است که یا به ایمان خالصانه او منتهی می شود و او را زنده می دارد یا در اثر انحراف، به کفر و شرک و نفاق می انجامد و آدمی را به نابودی معنوی و حقیقی می کشاند؛ از این رو، هر موجودی که دارای ادراک و شعور باشد، حیات حقیقی برای او امکان دارد. زمین نیز چنین است؛ اگر بتوانیم ادراک را در مورد آن ثابت کنیم، حیات حقیقی او نیز اثبات خواهد شد. به دیگر سخن، سه مطلب در اینجا مطرح است:
1. زمین، دارای مرگ و حیات ظاهری است که در زمستان و بهار ظهور می کند.
2. زمین بسان انسان، می اندیشد و ادراک می کند و آگاه و شاعر است.
3. هر چیزی که دارای ادراک و شعور باشد، جدای از موت و حیات ظاهری دارای مرگ و زندگی معنوی است.
اگر بتوان مطلب دوم را ثابت کرد، سومین مطلب که مقصود کنونی است، اثبات خواهد شد. آیات قرآن کریم برای همه آفرینش، اموری را تثبیت می کند که تحقق هیچ یک بدون ادراک و شعور و اندیشه میسر نیست. از سویی همه هستی را تسبیح گوی ذات مقدس حق جل و علا می خواند؛ «و إن من شی ء إلآیسبح بحمده؛ چیزی در همه هستی یافت نمی شود که حامدانه به تسبیح خدا، مشغول نباشد.» (اسراء/ 44) این، بخش دوم آیه و تأکیدی است بر بخش نخستین آن، که تسبیح خداوند را به آسمان های هفت گانه و زمین و هر آنچه میان آنهاست، نسبت می دهد؛ «تسبح له السموت السبع و الأرض و من فیهن؛ آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مى گويند.» (اسراء/ 44)
تسبیح کننده پروردگار، باید هم خود را به مسبح بشناسد، هم به خدایی که تسبیح می کند، معرفت داشته باشد، هم حقیقت تسبیح و تنزیه را به میزان ظرفیت خود بفهمد و هم مجموعه صفات سلبی و نقص و عیب ها را که با تسبیح خود از خدای سبحان به دور می داند و خدا را از آن ها تنزیه می کند، بشناسد و روشن است که این همه دانایی و شناخت، هرگز بدون شعور و ادراک به دست آمدنی نیست؛ پس همه تسبیح کنندگان، یعنی زمین و زمان و عالم و آدم، بر پایه مراتب خویش از اندیشه و ادراک برخوردارند.
از سوی دیگر، قرآن کریم تسبیح آفرینش را بر اساس حمد خدا یا به همراه حمد او می داند و آن را حامدانه می خواند؛ «یسبح بحمده» (اسراء/ 44) پس هر حمد کننده ای، نه تنها خویش را که حامد است، باید بشناسد، بلکه به حمد و محمود و کمالات محمود نیز باید به میزان استعداد خود معرفت داشته باشد و این نیز بدون ادراک میسر نیست.
انقیاد هستی
از سوی دیگر در قرآن کریم به اسلام و انقیاد همه هستی در برابر رب العالمین، تصریح شده است؛ «و له أسلم من فی السموت و الأرض طوعا و کرها؛ هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است.» (آل عمران/ 83) و در بخش چهارم، سخن از اطاعت آگاهانه و نیز مشتاقانه زمین و آسمان و دیگر پدیده های هستی، نسبت به خدای سبحان است؛ «فقال لها و للارض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین؛ پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمان پذير آمديم.» (فصلت/ 11)
در پنجمین بخش از آیات قرآن کریم نیز به سجود نظام آفرینش در پیشگاه خدای سبحان اشاره شده است؛ مانند: «و لله یسجد ما فی السموت و ما فی الأرض من دابة و الملئکة و هم لایستکبرون؛ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى كنند و تكبر نمى ورزند.» (نحل/ 49) همه این موارد، به وضوح، دلالت بر شعور و ادراک پدیده های هستی دارد و زمین نیز یکی از این پدیده هاست.
در میان روایات نیز شواهد فراوانی همچون شهادت زمین، شکایت زمین، شفاعت زمین و موعظه و نصیحت زمین، وجود دارد که بر ادراک و اندیشه زمین تأکید می کند؛ مثلا از امام صادق (ع) نقل شده است: «إن للقبر کلاما فی کل یوم یقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحشة، أنا بیت الدود، أنا القبر، أنا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار؛ قبر، همه روزه هشدار می دهد و می گوید: من خانه غربت، آشیانه وحشت، لانه جانوران و گزندگان، قطعه ای از بهشت رضوان یا حفره ای از جهنم سوزانم.» و چون سراسر زمین صلاحیت قبرستان شدن بلکه معرضیت و تحقق فعلی آن را به همراه دارد، می توان مطلب پیش گفته را به تمام زمین اسناد داد.
دلایل عقلی و نقلی بر مثال قرآنی
آیا این همه تصریح قرآن و سنت را می توان حمل بر خلاف ظاهر و مجاز و تمثیل کرد؟ آیا دلیلی عقلی یا نقلی وجود دارد که بر مثال بودن این امور، دلالت کند و در تفسیر آن ها ما را بدین توجیه وا دارد که: گویا زمین و آسمان سجده و تسبیح می کنند و گویی با طوع و رغبت به سوی خدای سبحان می روند و گویا زمین به ساکنان خود خطاب می کند و با آنان سخن می گوید! این گونه توجیه و تأویل، به کار کسی می ماند که با اندام کوتاهش جامه انسان مستوی و معتدلی را پوشیده و چون دامن آن را فراتر از قامت کوتاه خود می بیند، دست به قیچی می برد؛ حال آنکه باید به رشد خویش بپردازد و خود به اندازه لباس شود یا لباسی در حد خود بپوشد. بر این اساس نیز کسانی که معنای عمیق آیات و روایات را درنمی یابند و به تفسیر و توجیه می پردازند، گویی قیچی به دست گرفته، دامنه بلند معارف را در حد فهم خود کوتاه می کنند وآن را پایین می آورند. باید آنان را نصیحت کرد که بکوشید بالا بیایید و مشکل خویش را حل کنید؛ نه اینکه به تنزل معرفت قرآنی اهتمام ورزید:
خویش را تأویل کن نی اخبار را *** مغز را بدگوی نی گلزار را
چگونه است که عارف بزرگواری چون شیخ بهایی در آستانه رحلت و هنگام عبور از قبرستان این هشدار را می شنود: «به فکر خود باش»! آیا اگر چیزی را نشنیدیم، آن چیز شنیدنی نیست یا شنوایی ما با مشکل روبروست؟! پس روشن شد که زمین، دارای شعور و ادراک و اندیشه است؛ از این رو، مانند انسان حیات و مرگ حقیقی و معنوی دارد و با توجه به آیاتی چون: «اعلموا أن الله یحی الأرض بعد موتها» (حدید/ 17) که از زنده ساختن زمین پس از مرگ آن سخن دارد، می توان مرگ زمین را دوران ستمزدگی و جهل و کفر و نفاق بشر در سطح بین المللی دانست و هنگامه پربرکت ظهور و قیام نورانی آخرین امام معصوم را حیات معنوی و بهار حقیقی زمین نامید که با آمدنش همه ستم ها و ظلمت ها از صفحه روزگار برچیده می شود و نفس مسیحایی او جهان خفته در کفر و شرک را بیدار و زمین لبریز از بیداد را از عدل و داد، سرشار می سازد.
امیر مؤمنان (ع) نیز در تعریف او به یازدهمین فرزند خویش، این حقیقت را چنین بیان می فرمایند: «هو المهدی الذی یملاء الأرض عدلا و قسطا بعد ما ملئت جورا و ظلما» و این همان بهار دل انگیزی است که هستی به دنبال یک زمستان طولانی، هماره به انتظارش نشسته است و اگر تاریخ تاریک بشر به مدار روشنایی باز گردد و این شب هجران به سرآید، همه پرچم ها و نشان های کفر که نماد مرگ معنوی زمین است، به زیر کشیده می شود و آیات نشاط و زندگی و جوانی چهره می نماید و چه پرشکوه است آن زمان که برق دولت خدایی و فجر صادق خلیفةاللهی، وحشت و ظلمت هجران را از حریم سرمستان باده حضور به هزیمت فرستد و تلخی پیرانه سر عاشقان را به شیرینی جوانی و از سرگیری زندگی، بدل سازد:
اگر آن طایر قدسی زدرم باز آید *** عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر *** برق دولت که برفت از نظرم باز آید
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود *** از خدا می طلبم تا به سرم باز آید
تذکر: زمان ها و مکان های فراوانی را می توان یاد کرد که بر اساس فرهنگ قرآن کریم به مرگ و زندگی، متصف می شود؛ مثلا عصر نزول وحی و زمان بعثت رسول گرامی (ص) زمان زنده و روشن است و عصر جاهلیت و زمان غارتگری و به گور سپاری دختران، زمان تاریک. همچنین سرزمین وحی که مهبط قرآن کریم قرار گرفت، زنده است و همان منطقه که سابقا مرکز بت پرستی بود، مکان تاریک و زمین مرده به شمار می رفت؛ ازاین روست که قرآن کریم برخی از عصرها و زمان ها را حرمت می نهد و به آن سوگند یاد می کند؛ «والعصر٭ إن الانسن لفی خسر؛ سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] كه واقعا انسان دستخوش زيان است.» (عصر/ 1- 2) و همچنین بعضی از زمین ها و سرزمین ها را محترم می شمارد و به آنها قسم یاد می کند؛ «لا أقسم بهذا البلد٭ و أنت حل بهذا البلد؛ سوگند به اين شهر و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى.» (بلد/ 1- 2) البته ظهور این گونه برکات و عنایات، مرهون رشد علمی و عملی جامعه است و امت اسلامی در پرتو ایمان و عمل صالح به این فیوضات الهی بار می یابد؛ لیکن اتصاف زمان و زمین به مواهبی چنین و نیز انتساب بسیاری از اوصاف محمود و ممدوح به اعصار و امصار، قابل توجیه و پذیرش است.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 15 صفحه 126
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها