تجسم اعمال (شهود حقایق)
فارسی 2904 نمایش |نهایت ظهور
در صحنه قیامت همه افراد بشر به نهایت ظهور و بروز می نمایند و ارتقاء مى یابند و پرده هاى قصور و غفلت و نسیان که لازمه ی نظام دنیوى است و با روح و روان آنان آمیخته بوده به کنار رفته به طور شهود حقایقى را مشاهده نموده و می یابند و خود سیرت و نهفته خود را مى بینند و مى یابند اعمال و کردار او تمثل و تجسم پیدا کرده و تعلق محض و ربط خود را به ساحت کبریائى به طور شهود می یابد که چگونه عظمت کبریائى او را فرا گرفته که محو و منمحى و نابودى خود را می فهمد. آن روز روز تلاقی است که ویژگیهای بسیاری دارد و هر کدام از دیگرى تکان دهنده تر است.
مى فرماید: «یوم هم بارزون؛ روز تلاقى روزى است که همه بارز و ظاهر مى شوند.» (غافر/ 16) در دنیا، انسان مى کوشد که نقاط منفى و تجاوزهاى خود را از حقوق دیگران بپوشاند و، مکتوم سازد، و حتى مى کوشد که خود را نیز بفریبد، و پنهان کردن بزهکاریهایش از ضمیر و و جدان خویش با توجیهات و بهانه هایى صورت مى گیرد، و مى تواند از چنگ عدالت بگریزد، اما آیا مى تواند در آخرت هم چنین کند؟ هرگز! زیرا اعتقادات و گفته ها و کارهاى انسان در آن روز به تمامى ظاهر مى شود و هرگز هیچ پنهان شده اى از آنها پنهان نمى ماند، چنان که خداى تعالى گوید: «یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خافیة؛ آن روز شما را پیش آورند و هیچ چیز شما نهان نماند.» (حاقة/ 18) بزرگ باشد یا کوچک، و چگونه ممکن است پنهان بماند، در حالى که خداوند بر هر کس فرشتگانى گماشته که هر حرکتى را که از او سرمى زند، به سود یا زیانش مى نویسند، و او خود از پشت سر آنان مراقب و مواظب است؟!
آن روز، روزى است که تمام پرده ها و حجابها کنار مى رود. از یک سو موانع مادى همچون کوه ها برچیده مى شود، و به گفته قرآن زمین به صورت «قاعا صفصفا؛ همواره و بدون پستى و بلندى در مى آید.» (طه/ 106) از سوى دیگر همه انسانها از درون قبرها سر برمى دارند و خارج مى شوند. از سوى سوم اسرار درون همگان آشکار مى گردد: «یوم تبلى السرائر» (طارق/ 9) و زمین آنچه را در درون دارد بیرون مى فرستد: «و أخرجت الأرض أثقالها» (زلزال/ 2)
از سوى چهارم نامه هاى اعمال گشوده مى شود و محتواى آن آشکار مى گردد: «و إذا الصحف نشرت» (تکویر/ 10) از سوى پنجم اعمالى که انسان از پیش فرستاده در برابر او مجسم مى شود: «یوم ینظر المرء ما قدمت یداه» (نبأ/ 40) و از سوى ششم مسائلى را که انسان اصرار در اخفاى آنها داشت ظاهر مى گردد: «بل بدا لهم ما کانوا یخفون من قبل» (انعام/ 28) از سوى هفتم اعضاى پیکر انسان و حتى زمینى که روى آن اعمالى انجام داده به افشاگرى برمى خیزند و حقایق را بازگو مى کنند: «یومئذ تحدث أخبارها» (زلزال/ 4) خلاصه انسانها با تمام وجود و تمام هستى و هویت خویش در آن صحنه عظیم ظاهر مى شوند، و هیچ چیزى مکتوم نمى ماند: «و برزوا لله جمیعا» (ابراهیم/ 21)
چه صحنه عجیب و وحشتناکى است! براى اینکه بدانیم در آنجا چه غوغایى برپا مى شود کافى است فکر کنیم که یک لحظه در این دنیا چنین صحنه اى برپا شود و درون و برون و خلوت و جلوت همه انسانها یکى گردد، چه ولوله اى در میان خلق ایجاد خواهد شد؟ و چگونه رشته هاى پیوند مردم از هم گسسته مى شود؟! آرى طبیعت آن جهان همین است و باید آن چنان بود که انسان از ظاهر شدن پنهانیها وحشتى نداشته باشد، اعمال و رفتارش را آن چنان انجام دهد که هم امروز اگر در ملاء عام نمایان گردد از آن نگران نباشد.
مشاهده تمام ساعات و لحظات زندگى
در دومین توصیف از آن روز مى افزاید: «لا یخفى على الله منهم شی ء؛ چیزى از مردم بر خدا مخفى نخواهد بود.» (غافر/ 16) آیه ی مزبور از قبیل آیات زیر است: «إن تبدوا شیئا أو تخفوه فإن الله کان بکل شیء علیما؛ اگر چیزی را آشکار یا پنهان کنید خدا بر آن [و بر همه چیز] کاملا آگاه است.» (احزاب/ 54) «قل إن تخفوا ما فی صدورکم أو تبدوه یعلمه الله؛ بگو؛ اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید، خدا آن را می داند.» (آل عمران/ 29) زیرا علم حق تعالی محیط بر همه اشیاست و خداوند از رگ گردن انسان به او نزدیک تر بلکه از خود انسان به انسان نزدیک تر و گاهی میان انسان و اندیشه و عقایدش حایل می شود «أن الله یحول بین المرء و قلبه؛ که خدا میان آدمی و دلش حایل می شود و چیزی از محضر او پنهان نیست.» (انفال/ 24)
در این جهان و امروز نیز چیزى بر خداوند عالم و قادر مخفى نیست، و اصولا کسى که وجودش بى پایان است و هیچگونه محدودیتى در ذات پاکش راه ندارد آشکار و مخفى و غیب و شهود براى او یکسان است. پس چرا قرآن جمله فوق را به عنوان توضیح و تفسیرى براى جمله ی "یوم هم بارزون" ذکر مى کند؟ دلیل آن روشن است زیرا ظهور اشیاء در آن روز از تاکید بیشترى برخوردار است، جایى که دیگران نیز از اسرار هم آگاه شوند در مورد خداوند مساله نیاز به بحث و گفتگو ندارد. آنگاه که به خود آمده و سیرت و نهفته خود را آشکار دیده و یافته به طور شهود مى فهمد که هرگز سریره و خطور و رازى بر ساحت کبریائى پنهان نبوده هم چنانکه صفحات و اوراق ساعات و لحظات زندگى خود را در خود مشاهده مینماید شراشر وجودى خود را نیز در حیطه و قبض قدرت لایزالى مى یابد که در اثر جذبه ربوبى همه حرکات و سیر و جوهر وجودى او تحقق یافته است. و ظاهر و باطن خود نسبت به احاطه شهودى پروردگار مفهوم ندارد و یکسان مورد احاطه قیومیه خواهد بود و هم چنین آنچه را که از اعمال و سیر وجودى داشته همه مشهود و سیرت آنها به ظهور رسیده است.
سؤالى گسترده دامن در افق
اکنون سؤالى گسترده دامن در افق ترسیم مى شود که بسا همه چیز سخن از آن مى گوید، زیرا سؤال پهنه اى است که وضع موجود و حال اقتضاى آن را دارد، و ندا کننده اى از جانب خدا آن را ندا مى دهد، و آن سؤال اشاره به سومین ویژگى آن روز (حاکمیت مطلقه پروردگار) می کند، چنان که در دنباله همین آیه مى فرماید: «لمن الملک الیوم؛ در آن روز گفته مى شود حکومت و ملک امروز براى کیست؟» و در پاسخ مى گویند: «لله الواحد القهار؛ از آن خداوند واحد قهار است.» (غافر/ 16) اینکه این سؤال را چه کسى مطرح مى کند؟ و آن جواب را چه کسانى مى گویند؟ در آیه سخنى از آن به میان نیامده است.
بعضى گفته اند سؤال از ناحیه پروردگار مطرح مى شود، و جواب را همه مؤمنان و کافران مى گویند. بعضى نیز گفته اند: سؤال و جواب هر دو از ناحیه خداست. و بعضى معتقدند منادى الهى این سؤال را آشکارا مطرح مى کند و خود او نیز پاسخ مى گوید. ولى ظاهر این است که این سؤال و جواب از سوى فرد خاصى عنوان نمى شود سؤالى است که از سوى خالق و مخلوق، فرشته و انسان، مؤمن و کافر و از تمام ذرات وجود و در و دیوار عالم هستى بدون استثنا مطرح است، و همگى نیز با زبان حال به آن پاسخ مى گویند، یعنى به هر جا بنگرى آثار حاکمیت او نمایان است و بر هر چه نگاه کنى نشانه هاى قاهریت او در آن ظاهر است. به زمزمه هر ذره اى گوش فرا دهى "لمن الملک" مى گوید، و در پاسخ "لله الواحد القهار" از آن مى شنوى.
نمونه بسیار کوچک آن را در همین دنیا مى بینیم که گاه به هنگام ورود در یک خانه یا یک شهر و یک کشور ظهور و حضور و قدرت فرد معینى را در همه جا احساس مى کنیم، گویى همه مى گویند مالک و حاکم در اینجا فلان شخص است، در و دیوار نیز به این امر گواهى مى دهد. البته امروز نیز مالکیت خداوند در سراسر عالم حاکم است، اما در قیامت ظهور و بروز تازه اى پیدا مى کند، در آنجا نه خبرى از حکومت جباران است، و نه از نعره هاى مستانه طاغوتیان. نه خبرى از نیروهاى اهریمنى به گوش مى رسد، و نه از قدرت نمایى ظاهرى شیطان و لشکریانش اثرى به چشم مى خورد.
در خبر از یعقوب الاحمر در تفسیر این آیه آمده است که گفت: «ما بر ابى عبدالله امام صادق (ع) وارد شدیم تا او را بر مرگ اسماعیل (فرزندش) تسلیت دهیم. آن حضرت بر او رحمت فرستاد و سپس گفت: همانا خداى عز و جل به پیامبر خود خبر مرگ او را چنین داد و گفت: "إنک میت و إنهم میتون؛ تو مى میرى و آنها نیز مى میرند." (زمر/ 20) و گفت: «کل نفس ذائقة الموت؛ همه کس مرگ را مى چشد.» (آل عمران/ 185) آن گاه وى به سخن پرداخت و گفت: خداوند اهل زمین را مى میراند تا آنجا که یک تن باقى نماند، سپس اهل آسمان را مى میراند تا آنجا که تنى جز ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل (ع) باقى نمى مانند، (حضرتش) گفت: آن گاه ملک الموت مى آید تا در برابر خداى عز و جل بایستد، به او گفته شود: کدام کس باقى مانده؟ و او خود داناتر است (عزرائیل) گوید: پروردگارا جز ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل کسى باقى نمانده. بدو گفته شود: به جبرئیل و میکائیل بگو: باید بمیرید. فرشتگان در این هنگام گویند: پروردگارا، دو فرستاده ات و دو امین تو؟ و خداوند گوید: من بر هر نفسى که در آن روح وجود دارد مرگ را مقرر و مقدر کرده ام، آن گاه ملک الموت مى آید تا در برابر خداى عز و جل بایستد، پس بدو گفته شود: چه کسى باقى مانده؟ و او خود داناتر است. پس وى گوید: پروردگارا! جز ملک الموت و حاملان عرش کسى نمانده است. بدو گفته شود: به حاملان عرش بگو: بمیرید! (امام) گفت: آن گاه ملک الموت افسرده و اندوهگین مى آید و حتى پلک خود را بالا نمى برد، بدو گفته شود: چه کسى باقى مانده؟ و او خود داناتر است. گوید: پروردگارا! جز ملک الموت کسى باقى نمانده، پس بدو گفته شود: اى ملک الموت! بمیر، و او هم مى میرد، سپس (خداوند) زمین و آسمانها را به دست راست خود مى گیرد و مى گوید: کجایند آنان که ادعا مى کردند مرا شریکى است؟ کجایند آنان که با من خدایى دیگر قرار داده و جعل کرده بودند؟»
ظهور اراده و خواسته ها
ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنان که در آیه بعد مى فرماید: «الیوم تجزى کل نفس بما کسبت؛ امروز هر کسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى شود.» (غافر/ 17) این آیه بیان آن است که عالم قیامت هنگام پاداش و جزاء و ظهور سیرت افراد و بروز کمون آنان خواهد بود. و استفاده می شود که هر عمل ارادى که به جا آورده از نظر اینکه ظهور اراده و خواسته فاعل است و نیز نیروى جوارحى خود را در آن به کار برده واجد آن عمل و نتیجه آن شده و نقص خود را تکمیل نموده لامحاله در روان خود آنرا ذخیره نموده رو بر شد خواهد گذارد و در عالم قیامت به صورت نعمت و یا به هیئت نقمت خواهد در آمد.
گریبانگیر عمل خویش
ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مى افزاید: «لا ظلم الیوم؛ امروز هیچ ظلم و ستمى بر هیچکس نخواهد بود.» (غافر/ 17) چنانچه عقیده و عمل قلبى و اعتقادى و هم چنین اعمال اختیارى و جوارحى ذخیره شده و رشد نماید و در عالم قیامت تجسم یافته به صورت نعمت و هم چنین گناه به هیئت نقمت و غضب در آمده عقوبت به فاعل مختار استناد خواهد داشت به این که گریبانگیر عمل خود شده است در این صورت ظلم مفهوم ندارد. علامه طباطبائی توضیحى در مورد "لا ظلم الیوم" داده و با تعلیل به جمله ی "إن الله سریع الحساب"، می گوید: «جمله ی "إن الله سریع الحساب" تعلیل نفى ظلم است که جمله ی "لا ظلم الیوم" از آن خبر مى داد، مى فرماید: اینکه گفتیم در امروز هیچ ظلمى نیست، بدین علت است که خداى تعالى در محاسبه سریع است، چنان نیست که رسیدگى به حساب یک نفر او را از حساب افراد دیگر باز بدارد، تا در نتیجه به اشتباه بیفتد و جزاى این را به آن و پاداش آن را به این بدهد، و در نتیجه ظلمى پیش بیاید. و این تعلیل ناظر به این است که ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى کند، و اما ظلم عمدى احتیاج به نفى ندارد، براى اینکه وقتى بنا شد عین عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، دیگر چنین ظلمى تصور ندارد.»
رشد سریع عمل
ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنان که در پایان آیه مى فرماید: «إن الله سریع الحساب؛ خداوند سریع الحساب است.» (غافر/ 17) با تأکیدى که در بر دارد بیان صفت فعل است و از نظر اینکه صدور اعمال اختیارى سیرت آن سیر و سلوک و کسب جوهر وجودى فاعل باشد اجر و پاداش هر عمل نیز از رشد و ظهور سیرت و رشد فاعل خواهد بود. بالاخره جزاء هر فاعل مختار عمل او است بلکه جزاء هر فاعل خود او است و پروردگار عمل او را رشد داده بصورت صفت فاعل در آمده است چنانچه عقیده و عمل صالح باشد به سیرت درخشان ظهور خواهد نمود هم چنین اندیشه باطل و عمل صالح باشد به سیرت تیره و ظلمانى ظهور خواهد نمود پس درباره بیگانگان و تبه کاران هرگز ظلم و ستم نخواهد بود. زیرا اتصاف به شرک و کفر و عناد لازم آن اتصاف به شقاوت بوده و سیرت آن خلود در عقوبت و دوزخ خواهد بود.
سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «ان الله تعالى یحاسب الخلائق کلهم فى مقدار لمح البصر؛ خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى رسد!» اصولا با قبول تجسم اعمال و بقاء آثار خیر و شر، مساله حساب مساله اى حل شده است، آیا دستگاه هایى که در دنیا همراه کار کردن نمره مى اندازد نیازى به زمان براى حسابرسى دارد؟ تکرار تعبیر "سریع الحساب" در آیات مختلف قرآن شاید به این منظور است که بعضى شیطان صفتان، افراد ساده لوح را وسوسه نکنند که مگر حسابرسى خلایق در برابر اعمالى که در طول هزاران سال انجام داده اند به این آسانى ممکن است؟ از این گذشته این تعبیر هشدارى است به همه انسانها که در آن روز مهلتى به مجرمان داده نمى شود، مانند مهلتى که در این دنیا به یک مجرم و قاتل براى رسیدگى چند ماه یا چند سال به پرونده اش مى دهند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 485
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 20 صفحه 56
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 14 صفحه 312
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 12 صفحه 37
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 77
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها