غدیریه صاحب ابن عباد (وزارت)
فارسی 6932 نمایش |وزارت- سماحت- مدیحه سرایان:
ابوبکر خوارزمی گوید: صاحب، در دامن وزارت پرورش یافته، و در همان آشیانه نوپا گشته، و از پستان پربرکت آن شیر نوشیده و در واقع چکیده وزارت است که از پدران خود ارث برده، چنانکه ابوسعید رستمی درباره اش گوید:
ورث الوزارة کابرا عن کابر *** موصولة الأسناد بالأسناد
یروی عن العباس عباد وزا *** رته و إسماعیل عن عباد
«منصب وزارت را پشت در پشت به ارث برده، چون سند روایت که به هم پیوسته است. عباد از عباس راوی وزارت گشته و اسماعیل از عباد.»
او اول وزیری است که به عنوان «صاحب» لقب یافته: ابتدا چون در مصاحبت ابوالفضل ابن العمید بود، بدو صاحب ابن العمید می گفتند، بعدها که خود متولی مقام وزارت گشت، این لقب بر او ماند، ولی «صابی» در کتاب «تاجی» می نویسد: «بدین جهت او را صاحب گفتند که از کودکی در مصاحبت مؤیدالدوله فرزند بویه بود، و همو او را صاحب نامید، و لقب ادامه یافت تا بدان مشهور گشت، بعدها هر که به مقام وزارت رسید او را صاحب گفتند.» ابتدا از سال 347 تقریبا تا سنه 366 به عنوان منشی و دبیر در خدمت مؤیدالدوله مشغول کار شد، و سال 347، با او به بغداد رفت، سال 366 به وزارت انتخاب شد و تا سال وفات مؤیدالدوله 373 بر سر کار باقی ماند، بعد از او برادرش فخرالدوله، صاحب را به وزارت برکشید، صاحب با او به ری آمد که مرکز حکومت او بود، و از هیچ کوششی در خدمت گزاری و توسعه حکومت او خودداری نکرد.
حموی گوید: «صاحب، پنجاه دژ، در اطراف حوزه حکومتی گشوده و به فخرالدوله تسلیم کرد که حتی ده دژ آن در دوران حکومت پدرش و نه برادرش تسلیم نشده بود. صاحب به دوران وزارتش، در مردم نوازی کوشا بود، علماء و شعراء از عطای فراوان، نعمت سرشار، نوال بی پایانش بهره مند شدند.»
ثعالبی از زبان عون بن حسین می گوید: «روزی در خزانه داری خلعت های صاحب بودم، دفتر آماری که در اختیار دوستم بود، ملاحظه کردم، دیدم، تعداد عمامه خزی که در زمستان آن سال، به علویین و فقهاء و شعراء، خلعت داده، سوای آنچه در اختیار خدمتگاران و حاشیه نشینان قرار گرفته، 820 طاقه بوده. ضمنا صاحب هر سال پنج هزار دینار، به فقهاء و ادبای بغداد، تقسیم می کرد و صله و صدقات و خیرات او در ماه مبارک رمضان، با آنچه در سایر ماههای سال انفاق می شد، برابری می کرد، هیچ کس در ماه رمضان بر او وارد نمی گشت، هر که گو باش، جز اینکه بعد از افطار از خانه او خارج می شد، و همه شب، حدود هزار نفر در آنجا افطار می کردند.» (یتیمة الدهر ج 3 ص 174).
دوران صاحب، پربرکت ترین دورانی بود که بر اهل علم و ادب گذشت: گاه با مقرب ساختن اهل فضل و گاه با تشویق و ترغیب آنان به نشر آثار گرانبهای خود، تا آنجا که بازار علم و دانش رونق گرفت، دانشوری و دانش پروری رواج یافته، دانش پژوهان و دانش اندوزان بی شمار گشتند. صاحب در برابر هر اثر نفیس و رساله شیوا، بدره های زر و کیسه های سیم نثار کرد، و در اثر جود سرشار و کرم بی انتها و نوال بی کرانش، پانصد شاعر او را ثناخوان و مدیحه سرا گشتند، که قصائد آنان زینت بخش دواوین و فرهنگ رجال است. حموی از گفت ابن بابک و او از زبان خود صاحب چنین نقل می کند: «من -و خدا بهتر داند- با صد هزار قصیده عربی و فارسی مورد ستایش قرار گرفته ام.»
آری همین قصاید بی شمار بود که نام صاحب را در صفحات تاریخ جاویدان ساخت، که نه یادش فراموش شود، و نه شعله عظمت و شخصیتش با گذشت روزگاران خاموش گردد. از جمله شعرائی که او را ثنا گفته اند:
1- ابوالقاسم زعفرانی عمر بن ابراهیم عراقی، چند قصیده در ثنای صاحب دارد و از جمله نونیه ای که سر آغازش چنین است:
سواک یعد الغنی و اقتنی *** و یأمره الحرص ان یخزنا
و انت ابن عباد المرتجی *** تعد نوالک نیل المنی
«دگران مال و دولت اندوزند و در اثر حرص و آز گنجینه می سازند. و تو که فرزند عبادی و امید همگان، عطا و بخشش را وسیله نام نیک ساخته ای.»
2- ابوالقاسم عبدالصمد بن بابک، صاحب را با قصیده ای ستوده که آغازش این است:
خلعت قلائدها عن الجوزاء *** عذراء رقصها لعاب الماء
؛ «زیور آلات گردنش را از ستاره جوزاء خلعت گرفته، همان مرواریدهای آبدار که از لمعان به رقص آمده».
3- ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف وزیر، از آل بویه، قصیده دارد و از جمله آن:
اقول و قلبی فی ذراک مخیم *** و جسمی جنیب للصبا و الجنائب
یجاذب نحو الصاحب الشوق مقودی *** و قد جاذبتنی عنه ایدی الشواذب
«می گویم و دلم در سایه وجودت خیمه زده و جسمم در گرو باد صباست و شترانی که یدک می کشند. اشتیاق مهار شترم را به سوی «صاحب» می کشد، ولی شتران سرکش با من سر نزاع دارند.»
4- ابوالعباس ضبی وزیر. درگذشته به سال 398 (یکی از شعراء غدیر که قصیده اش همراه شرح حال او خواهد آمد) چند قصیده در ثنای صاحب دارد.
5- ابوالقاسم علی بن قاسم کاشانی، منشی و نویسنده. قصیده پرداخته و به خدمت صاحب گسیل داشت، آغازش این است:
اذا الغیوم أرجفن باسقها *** و حف أرجاءها بوارقها
«آنگاه که توده های ابر با صدای رعد آسمان را به غلغله آرد و برق در اکناف آن بدرخشد.»
6- ابوالحسن محمد بن عبدالله سلامی عراقی درگذشته سال 394، قصیده در ثنای صاحب دارد، مطلع آن چنین است:
رقی العذال ام خدع الرقیب *** سقت ورد الخدود من القلوب
«افسون ملامتگر باعث شد یا نیرنگ رقیب که سرخی شرم از دل برخاسته بر چهره نشیند.»
سلامی چکامه دیگری در ستایش صاحب دارد که در بحر رجز سروده:
فما تحل الوزراء ما عقد *** بجهدهم ما قاله و ما اجتهد
شتان ما بین الأسود و النقد *** هل یستوی البحر الخضم و الثمد
أمنیتی من کل خیر مستعد *** أن یسلم الصاحب لی طول الأبد
ترجمه: «آن قرار و پیمان که با دست و زبان صاحب بسته شود، وزرای دیگر باز گشودن نتوانند. چه نسبت گوسفند پروار را با شیر شکار؟ و آیا حوض آب با دریای متلاطم برابر است. از میان نیک روزیها و سعادتها من به این آرزو دلبسته ام که صاحب ابن عباد همیشه و همواره برایم باقی بماند.»
7- قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی، درگذشته سال 392، قصیده دارد که این بیت از آن جمله است:
او ما انثنیت عن الوداع بلوعة *** ملات حشاک صبابة و غلیلا؟
و مدامع تجری فیحسب أن فی *** آماقهن بنان إسماعیلا
یا أیها القرم الذی بعلوه *** نال العلاء من الزمان السولا
قسمت یداک علی الوری أرزاقها *** فکنوک قاسم رزقها المسؤولا
«آیا از وداع معشوق که بازگشتی، آتش فراق تار و پودت را نسوخته. یا سیل اشک از چشمانت سرازیر نیست، گویا که دست جود و بخشش اسماعیل در کنار آن است. ای بزرگ مردی که مجد و بزرگواری، با همت تو، حاجت خود را از زمانه گرفت. روزی مردم با دو دست مبارکت تقسیم شده از این رو نامت ابوالقاسم گشت.»
همین شاعر قصائد دیگری هم در مدح صاحب سروده است.
8- ابوالحسن علی بن احمد جوهری جرجانی قصائد فراوانی در مدح صاحب ساخته: همزیه، رائیه، فائیه، بائیه و جز آنها با قافیه های دیگر.
9- ابوالفیاض سعد بن أحمد طبری، چند قصیده دارد از جمله میمیه ای که آغازش چنین است:
الدمع یعرب ما لا یعرب الکلم *** و الدمع عدل و بعض القول متهم
«اشک رخسار، از آتش درون حکایت دارد، سخن و ادعا نه، اشک گواه صادق است و سخن مورد تردید.»
10- ابوهاشم محمد بن داود بن احمد بن داود بن ابی تراب: علی بن عیسی بن محمد بطحائی بن القاسم بن الحسن بن زید بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) معروف به علوی طبری، اشعار فراوانی در ثنای صاحب سروده و صاحب هم اشعاری در ستایش او.
11- ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی، قصائدی دارد و در یک قصیده اش می گوید:
و من نصر التوحید و العدل فعله *** و أیقظ نوام المعالی شمائله
«آنکه با کردارش مکتب توحید و عدل را یاری کرد، و خصال ستوده اش در خواب رفتگان وادی غفلت را برای کسب عظمت هشیار ساخت. آنکه واداشت تا مردم نیک، در طلب نیکوکاری برآیند، دیر زی ای مرغزاری که مردم آن کوچ کردند.»
12- ابوسعد نصر بن یعقوب، قصیده دارد بدین مطلع:
ابی لی ان ابالی باللیالی *** و أخشی صرفها فیمن یبالی
«روا نمی دارد که من در فکر شبهای عزیز خود باشم و من از عاقبت آن بیمناکم که شبهای خود را وقف وجود او سازم.»
13- سید ابوالحسین علی بن حسین بن علی بن حسین بن قاسم بن محمد بن قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع)، داماد صاحب است، قصیده ای سروده در 60 بیت که صاحب را بدان ستوده، با این امتیاز که از حرف واو خالی است. ثعالبی در یتیمة الدهر 20 خط آن را آورده و مؤلف «الدرجات الرفیعه» 14 خط آن را، سر آغازش این است:
برق ذکرت به الحبائب *** لما بدی فالدمع ساکب
«درخشی که مرا به یاد معشوقه ها افکند، و اینک اشک بر رخسارم روان است.»
14- ابوعبدالله حسین بن احمد، مشهور به «ابن حجاج بغدادی» در گذشته سال 391 (یکی از شعراء غدیر که قصیده او همراه شرح حالش خواهد آمد) سروده فائیه ای دارد که صاحب را ثنا خوانده مطلع آن این است:
ایها السائل عنی *** انا فی حال طریفه
و فائیه دیگری با این مطلع:
ساق علی حسن وجهها تلفی *** و سرها مارأته العین من دنفی
و چکامه نونیه ای با این مطلع:
یا عذولی اما انا *** فسبیلی الی العنا
«ای نکوهشگر! من خودم به سوی نابودی روانم. ولی داستانم، شایسته است که زیور تاریخ گردد.»
15- ابوالحسن علی بن هارون بن منجم، قصیده ای دارد که بارگاه صاحب را ستوده است از جمله گوید:
و ابوابها اثوابها من نقوشها *** فلا ظلم الا حین ترخی ستورها
16- شیخ ابوالحسن بن ابوالحسن، متصدی چاپار، پسر عمه صاحب است قصیده سروده و بنای باشکوه صاحب را که در اصفهان ساخته و بدانجا منتقل گشته می ستاید:
دار علی العزو التایید مبناها *** و للمکارم و العلیاء مغناها
«خانه ای که اساسش بر عزت و قدرت نهاده شده و منزلگاه اخلاق ستوده و جایگاه بزرگی و والائی است.»
17- ابوالطیب کاتب (منشی)، او هم قصیده ای در ستایش همان بنا دارد که با این بیت شروع می گردد:
و دار تری الدنیا علیها مدارها *** تحوز السماء ارضها و دیارها
«خانه ای که چرخ زمانه بر محور آن چرخد و خاک و خشتش با آسمان برابر آید.»
18- ابومحمد ابن المنجم، رائیه ای دارد که بارگاه صاحب را ستوده با این مطلع
هجرت و لم انو الصدود و لا الهجرا *** و لا اضمرت نفسی الصروف و لا الغدرا
19- ابوعیسی ابن المنجم، صاحب را با توصیف بارگاهش چنین می ستاید:
هی الدار قدعم الاقالیم نورها *** و لو قدرت بغداد کانت تزورها
«بارگاهی که پرتوش بر جهان تابیده، و اگر بغداد هم می توانست به دست بوس آن می آمد.»
20- ابوالقاسم عبیدالله بن محمد بن معلی، او هم خانه صاحب را با قصیده ای بدین مطلع ستایش کرده:
بی من هوا هاو ان اظهرت لی جلدا *** وجد یذیب و شوق یصدع الکبدا
«مرا در آرزوی زیارت آن بارگاه گرچه به ظاهر شکیبائی ورزم، عشقی جانکاه است و اشتیاقی جگر سوز.»
21- ابوالعلاء اسدی، در ضمن قصیده صاحب را ستوده و بارگاهش را با این سر آغاز وصف می کند:
و اسعد بدارک انها الخلد *** و العیش فیها ناعم رغد
«خوش زی که اینجا خانه خلد است و زندگی در آن با نعمت و فراوانی همراه.»
22- ابوالحسین غویری، چند سروده دارد از جمله قصیده ای که همان خانه اصفهان را ستوده، با این سرآغاز:
دار غدت للفضل داره *** افلاک اسعده مداره
«بارگاهی که جولانگاه بخشش و نوال است، چون فلک که مدار آن بر سعادت باشد.»
23- ابوسعید رستمی محمد بن محمد بن حسن اصبهانی، صاحب را با چند قصیده ستوده، از جمله بائیه که سرآغازش این است:
عقنی بالعقیق ذاک الحبیب *** فالحشی حشوه الجوی و النحیب
و لامیه ای دارد که در آن چنین می گوید:
أفی الحق أن یعطی ثلاثون شاعرا *** و یحرم ما دون الرضا شاعر مثلی
کما ألحقت واو بعمرو زیادة *** و ضویق باسم الله فی ألف الوصل
«شایسته است که سی تن شاعر کامروا گردند، و مانند من شاعری محروم ماند؟ این بدان ماند که به «عمرو» و او اضافه دهند و در نام خدا: «بسم الله» از الف مضایقه کنند.»
24- ابومحمد عبدالله بن احمد خازن اصبهانی، چند قصیده دارد که از همه بهتر آن با این مطلع شروع می گردد:
هذا فؤادک نهبی بین اهواء *** و ذاک رایک شوری بین آراء
25- ابوالحسن علی بن محمد بدیهی، و او کسی است که صاحب درباره او چنین سروده:
تقول البیت فی خمسین عاما *** فلم لقبت نفسک بالبدیهی
«تو که باید پنجاه سال بیندیشی تا یک شعر بسرائی؟ چرا لقب «بدیهی» (بدیهه سرا) به خود بسته ای.»
این شاعر قصائدی پرداخته، از جمله لامیه ای بدین مطلع:
قد اطعت الغرام فاعص العذولا *** ما عسی عائب الهوی ان یقولا
«اینک که سر به طاعت عشق سپردی، پند ناصح را به چیزی مخر، آن که عشق را نکوهش کند، چه عیبی بر آن تواند بست؟»
26- ابو ابراهیم اسماعیل بن احمد شاشی عامری، چند مدیحه درباره صاحب سروده از جمله بائیه ای با این سرآغاز:
سرینا الی العلیا فقیل کواکب *** و ثرنا الی الجلی فقیل قواضب
«به آسمانها بر شدیم، گفتند: ستاره رخشان آمد، به میدان نبرد تاختیم گفتند: شمشیر بران آمد.»
27- ابوطاهر ابن ابی الربیع عمرو بن ثابت، چکامه ای چند در مدح صاحب دارد، از جمله جیمیه و اول آن:
اما لصحابی بالعذیب معرج *** علی دمن اکنافها تتأرج
28- ابوالفرج حسین بن محمد بن هندو، چند سروده در ثنای صاحب دارد از جمله با این مطلع:
لها من ضلوعی أن یشب وقودها *** و من عبراتی أن تفض عقودها
«رواست که به خاطر آن (معشوقه) آتش درون شعله کشد و اشک دیدگانم چون مروارید غلطان نثار شود.»
29- عمیری، قاضی قزوین، چند کتاب، خدمت صاحب اهداء کرده و این دو شعر را همراه آن ارسال داشته:
العمیری عبد کافی الکفاة *** و إن اعتد فی وجوه القضاة
خدم المجلس الرفیع بکتب *** مفعمات من حسنها مترعات
«عمیری، برده «کافی الکفاة» است، گر چه در شمار اعیان قضاة است. با اهداء چند کتاب نفیس و فرد، شرط خدمتگزاری و ادب بجا آورد.»
صاحب دو بیت سروده و آن را در رقعه ای گسیل داشت:
قد قبلنا من الجمیع کتابا *** و رددنا لوقتها الباقیات
لست أستغنم الکثیر فطبعی*** قول خذ لیس مذهبی قول هات
«از کتب اهدائی، یک کتاب پذیرفتیم و مابقی را بلادرنگ برگشت دادیم. من هدیه فراوان را غنیمت نمی شمارم: منش من این است که می گویم: «بگیر» نه- بیاور!»
30- ابورجاء اهوازی، موقعی که صاحب به اهواز رفته بود، او را با چکامه ای ثنا خوان گشت و از آن جمله:
الی ابن عباد ابی القاسم *** الصاحب اسماعیل کافی الکفاة
و تشرب الجند هنیئا بها *** من بعد ماء الری ماء الفرات
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 73، جلد 7 صفحه 90
یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 6 صفحه 251، 263
ابی منصور عبدالملک الثعالبی- یتیمة الدهر- جلد 3 صفحه 227، 230، 475
سیدعلیخان مدنی شیرازی- الدرجات الرفیعة- صفحه 483
احمدبن علی ابن عنبه- عمدة الطالب- صفحه 80
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها