غدیریه ابومحمد عونی (زندگینامه)

فارسی 5464 نمایش |

شاعر
ابو محمد طلحة بن عبید الله بن ابى عون غسانى عونى. نام عونى معروف و اشعارش به هر مرز و بوم بر سر زبانها مشهور و لطائف سروده هایش زینت بخش کتب ادبى است، و این خود، نویسنده را از معرفى نام و نشان و یادآورى شخصیت و قدرت ادبى او در به نظم کشیدن جواهر آبدار و لالى گهربار، بى نیاز خواهد ساخت، چنانکه تاریخ حیات و قصائد و قطعات شعرش، گواه تشیع و خودباختگى او در محبت و ولاء اهل بیت است و حاجتمند بحث و تنقیب نخواهد بود. کاروانها شعر عونى را به شهرها و آبادیها ارمغان بردند، و همگان قصائد شیوایش را با جان و دل پذیرفتند، تا آنجا که مداحان اشعار او را در مجالس دینى و بازارهاى جهان با صداى بلند انشاد کردند، از جمله، «منیر» شاعر، پدر احمد بن منیر که شرح حالش در شعراء قرن ششم خواهد آمد، شعر عونى را در بازارهاى شهر طرابلس مى خواند و فضائل اهل بیت را آویزه گوش دوستان مى ساخت.
اما ابن عساکر، که [أساء سمعا و أساء جابة] سخنى کج شنیده و کج تعبیر کرده از اینکه نام اهل بیت با صداى بلند در بازارها برده شود، به خشم آمده، پیرایه اى بر سخن بسته تا نام شاعر را لکه دار سازد، گفته: «منیر شاعر در بازارهاى طرابلس با شعر عونى آواز خوانى مى کرده.» بعد از روزگارى، ابن خلکان که بر این قصه واقف گشته و از این نداى حق بیشتر به خشم آمده، [زاد ضغثا على ابالة] غوزى بالاى غوز نهاده و مى نویسد: «شاعر منیر در بازارها آوازه خوانى مى کرده» و بقیه سخن را حذف کرده است. البته روزى به حساب این دو نفر خواهند رسید و آن روز رستاخیز است که منیر شاعر، حق خود را از این دو نفر مؤرخ امین! باز خواهد گرفت، و خداوند در کمین ستمکاران است. اینها همه و قصائد و قطعاتى که در این کتاب یاد شده و در آن ائمه دوازده گانه را نام مى برد، گواه روشنى از مقام بلند و پایه ارجمند او در موالات و تشیع است، تا آنجا که کوته فکران و یا بهتر بگوئیم کینه وران، به خاطر اینکه اکثر مناقب را به نظم کشیده، او را به غلو نسبت داده اند چنانکه ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» یاد کرده است. البته آنکه بر مضامین اشعارش واقف شود، خواهد دید که عونى در جاده وسط: بین افراط و تفریط قدم مى زده، و براى اهل بیت جز آنچه شایسته مقام والا بلکه دون مراتب آنان است، اثبات نمى کند، و نظم او منحصر در مناقبى است که احادیث مشهوره درباره آن در دست است، از این رو تهمت غالى گرى سخنى است جاهلانه یا از روى عناد.
در هر حال. تشیع عونى از دیرباز در زمان زندگى و بعد از مرگ او مشهور و معروف است، حتى موقعى که در بغداد سال 443 هجرى، میان شیعیان و سنیان فتنه بالا گرفت و کار به خونریزى کشید، از جمله فجایعى که دستهاى ستم پیشه مرتکب شد، این بود که گور جمعى از شیعیان بزرگ را شکافته و به آتش کشیدند، و از آن میان گور «عونى» و گور شاعر معروف «جذوعى» و گور ناشى صغیر على بن وصیف بود.
عونى شاعر در فنون ادبى شعر و پرداختن شیوه هاى متنوع چیره دست بود و قالب الفاظ و جملات به سهولت و سادگى در دست او مى چرخید، ابن رشیق در کتاب «عمده» ج 1 ص 154 مى نویسد: «از انواع شعر، نوع شگفتى است که آن را «قوادیسى» نامیده اند، قوادیس چینهاى سطل چرمى را گویند که زیرورو قرار مى گیرد همانسان که قافیه شعر در این اسلوب بدیع، زیر و رو مى شود: گاهى ضمه دارد و گاهى کسره، اول کسى که من شناخته ام در این فن ادبى گام نهاده، طلحة بن عبید الله عونى است.» در قصیده طولانى و مشهور از آن جمله:
کم للدمى الأبکار بال *** - جنتین من منازل
بمهجتی للوجد من *** تذکارها منازل
معاهد رعیلها *** مثعنجر الهواطل
لما نأى ساکنها *** فأدمعی هواطل
عونى در پیراستن مضامین شعرى، قدرت و تسلط کافى داشته تا آنجا که شعراى معاصر و غیر معاصر همگان ذوق لطیف او را ستوده و از ابتکارات ادبى او بهره ور گشته اند. گرچه نام او را به میان نیاورده اند، ولى واقعیت گواهى زنده است که امتیاز اصلى متعلق به شاعر ما عونى مبتکر این مضامین است. ابوسعید محمد بن احمد عبیدى در کتاب «الابانة» [پرده بردارى از سرقتهاى متنبى شاعر] ص 22 مى نویسد: عونى گفته:
مضى الربیع و جاء الصیف یقدمه *** جیش من الحر یرمی الأرض بالشرر
کأن بالجو ما بی من جوى و هوى *** و من شحوب فلا یخلو من الکدر
«فصل بهاران گذشت تابستان آمد و در پیشاپیش آن سپاه گرما که زمین را با شراره خود به آتش کشید. گویا فضاى جهان از حرارت عشق و سوز و گداز دلم رنگ گرفته که چنین تیره و تار است.»
و متنبى گوید (مقتول به سال 354 ه):
کأن الجو قاسى ما اقاسى *** فصار سواده فیه شحوبا
«گویا فضاى جهان به درد من مبتلاست که رنگ آن تیره و تار است.»
و در ص 64 «ابانه» گوید: و از شعر عونى است:
یا صاحبی بعدتما فترکتما *** قلبی رهین صبابة و نصاب
أبکی وفاءکما و عهدکما کما *** یبکی المحب معاهد الأحباب
«اى یاران دیرین! رفتید و قلب مرا در سوز و گداز عشق و جوانى تنها گذاشتید. مى گریم بر وفاى شما و مى مویم بر وعده هایتان، چونانکه دوست را یادگارى دوست مى گریاند.»
متنبى گفته:
وفاء کما کالربع اشجاه طاسمه *** بأن تسعدا و الدمع أشجاه ساجمه
«وفاى شما همچون دیار معشوق، عاشق زار غمزده را اصلا دهد: بیا تا بگرییم! و اشکها را چون ژاله روان سازد.»
و باز در ص 66 «ابانه» مى نویسد:
عونى در ضمن قصیده که در ستایش و ثناى اهل بیت سروده چنین مى گوید:
ألا سید یبکی بشجوی فإننی *** لمستعذب ماء البکاء و مستحلی
أحب ابن بنت المصطفى و أزوره *** زیارة مهجور یحن إلى الوصل
و ما قدمی فی سعیه نحو قبره *** بأفضل منه رتبة مرکب العقل
ترجمه: «همدمى نیست که با من همناله شود؟ چه گوارا و شیرین است اشکى که به دامن دارم. دخترزاده مصطفى را دوستارم، مشتاقانه و بى تاب به زیارت او روانم. گامهاى من که به سوى مرقدش در تب و تاب است، امتیازى کمتر از سر من ندارد که جایگاه عقل است.»
و متنبى گوید:
خیر أعضائنا الرؤس و لکن *** فضلتها بقصدها الاقدام
«شریفترین اعضاء سر و گردن است ولى با این کشش و کوششى که قدمها در دیدار دوست داشته، امتیاز بیشترى یافته است.»
امینى گوید: در همین مضمون، سرور شهیدمان سید نصرالله حائرى، از عونى شاعر اقتباس کرده که در قصیده با قافیه کاف، در ثناى تربت کربلاى شریف چنین مى گوید:
اقدام من زار مغناک الشریف غدت *** تفاخر الرأس منه طاب مثواک
«اى پاک مرقد! گامهاى آنکس که مرقد شریف تو را زیارت کند، تواند که با سر، به مفاخرت و مباهات برخیزد.»
بارى، اشعار و قصائد عونى، آنچه درباره اهل بیت سروده، چه در ثنا و ستایش و یا ماتم و سوگوارى، در کتاب «مناقب ابن شهر آشوب» و «روضة الواعظین فتال» و «صراط المستقیم بیاضى» پراکنده است و آنچه از چکامه هایش گردآورى کرده ایم، از 350 بیت تجاوز مى کند، علامه سماوى اشعار او را در دیوانى ثبت کرده و از جمله قصیده معروف به «مذهبه» است که در «مناقب» ابن شهر آشوب به طور ناقص و نامنظم یاد شده است.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 180، جلد 7 صفحه 213

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد