قاضی تنوخی (غدیریه)

فارسی 7917 نمایش |

غـدیـریـه تنوحی

من ابن رسول الله و ابن وصیه *** الی مدغل فی عقبة الدین ناصب
نشابین طنبور وزق و مزهر *** و فی حجر شاد او علی صدر ضارب
و من ظهر سکران الی بطن قینة *** علی شبه فی ملکها و سوائب
یعیب علیا خیر من وطأ الحصی *** و اکرم سارفی الانام و سارب
و یزری علی السبطین سبطی محمد *** فقل فی حضیض رام نیل الکواکب
و ینسب افعال القرامیط کاذبا *** الی عترة الهادی الکرام الاطائب
الی معشر لا یبرح الذم بینهم *** و لا تزدری اعراضهم بالمعائب
اذا ما انتدوا کانوا شموس بیوتهم *** و ان رکبوا کانوا شموس المواکب
و ان عبسوا یوم الوغی ضحک الردی *** و ان ضحکوا أبکوا عیون النوادب
نشوا بین جبریل و بین محمد *** و بین علی خیر ماش و راکب
وزیر النبی المصطفی و وصیه *** و مشبهه فی شیمة و ضرائب
و من قال فی یوم «الغدیر» محمد *** و قد خاف من غدر العداة النواصب
اما اننی اولی بکم من نفوسکم *** فقالوا: بلی قول المریب الموارب
فقال لهم: من کنت مولاه منکم *** فهذا أخی مولاه بعدی و صاحبی
اطیعوه طرا فهو منی بمنزل *** کهارون من موسی الکلیم المخاطب

ترجمه

«پیامی از فرزند رسول خدا و فرزند وصیش، سوی مردی دغلباز، ناصبی مذهب. که میان تار و طنبور و گل و مل، در دامن خوانندگی و در آغوش تنبک زنی پرورش یافته. از پشت مردی مست به شکم زنی خواننده، با تردید و شک در نسبت، منتقل شده. پیام به مردی که علی را که بهترین رونده روی ریگها و با شخصیت ترین مردم است، عیبجوئی کند. به مردی که نکوهش سبطین، دو سبط محمد را می کند، به او بگوئید در پست ترین مراحل، می خواهد به ستارگان دست یابد. و افعال قرامطه را به دروغ به خاندان پیامبر که بزرگان و پاکانند، نسبت می دهد به گروهی که مذمت سوی آنها راه ندارد، و پرده عرض و آبروشان را عیب جوئی نتواند درید. به هر مجلس که انجمن کنند خورشیدان سراها باشند و بر هر چه سوار شوند خورشید مرکب ها شوند. اگر روز جنگ ابروها گره کنند، هلاکت می خندد و اگر بخندند دیده حوادث را بگریانند. این خاندان میان جبرئیل و محمد و علی که بهترین فرد پیاده و سوار است، پرورش یافته اند. علی که وزیر پیامبر مصطفی، و وصیش، و شبیه او در اخلاق و مکارم است. و کسی که روز غدیر (خم) محمد (ص) در حالی که از خیانت دشمنان ناصبی اش می ترسید گفت: آیا من از جان شما به شما برتر نیستم؟ با حال تردید و نیرنگ، گفتند: بلی. به آنها فرمود: هر آن کس از شما که من مولای اویم، این برادرم و دوستم بعد از من، مولای اوست. از او همه اطاعت کنند، نسبت او به من مانند نسبت هارون به موسی کلیم طرف خطاب خداست.»

پیرامون اشعار

عبدالله بن معتز عباسی متوفی به سال 296 ه از دشمنان سرسخت آل ابوطالب بود و در عیبجوئی و بدگوئی آنان که نشانه سوء باطن، و خبث طینت او بود کوشش می کرد. و بسیاری از اوقات آتش افشان کینه های خود را در قالب های شعری می ریخت و در نتیجه آن، قصائدی ساخت که زشتی و ننگ او را جاودانه کرد. بسیاری از شعرا بر ابطال دلائل واهی او اشعاری سروده اند، از جمله: امیر ابوفراس که به زودی متذکر شرح حالش خواهیم شد. چیزی که هست او شخصیت خود را برتر از آن دانسته که در بحر شعری، و قافیه و وزن، با این مرد پلید موافقت کند، لذا اشعار طلائی و جاویدان خود را در قالب قصیده میمیه اش که بیاری علویان و حمله به دشمنانشان از عباسیان، برخاسته، ریخته است و در آن به رسوائیها و اباطیل بی حسابشان اشاره کرده است.
دیگری تمیم بن معد فاطمی متولد 237 ه متوفی 374 ه بر رد قصیده رائیه ابن معتز که مطلعش اینست: «أی ربع لآل هند و دار.....» گفته است. قصیده ردیه ابن معد با این شعر آغاز می شود:
یا بنی هاشم و لسنا سواء *** فی صغار من العلی و کبار
دیگری: ابن المنجم و ابومحمد المنصور بالله متوفی 614 ه از شعرای قرن هفتم است. دیگری صفی الدین حلی متوفی 752 ه است که با اشعار بائیه حزن آور خود که در دیوانش یاد شده است. شرح حالش را در شعرای قرن هشتم خواهیم خواند که او نیز بر ابن معتز ردیه ای دارد. و دیگر: قاضی تنوخی است که شرح حالش را اکنون بررسی می کنیم. او این قصیده اش که قسمتی از آن را یاد کردیم، در رد ابن معتز سروده و در کتاب «حدائق الوردیه» 83 بیت آن آمده و به نظر می رسد چنانکه در بسیاری از مجموعه های خطی دیده می شود همه قصیده باشد و در «مطلع البدور» 74 بیت آمده و یمانی در «نسمة السحر» 48 بیت آورده. و حموی در معجم الادباء 14/ 181 تنها 14 بیت آن را نقل کرده گوید: عبداله بن معتز در قصیده اش افتخار بنی عباس را بر بنی ابیطالب با این مطلع شرح می دهد:
«ابی الله الا ما ترون فما لکم *** غضابا علی الاقدار یا آل طالب»
ابوالقاسم تنوخی او را با این قصیده اش که از زبان برخی از علویان ساخته و در دیوانش موجود است، او را پاسخ گفته است:
من ابن رسول الله و ابن وصیه *** إلی مدغل فی عقدة الدین ناصب
نشا بین طنبور و دف و مزهر *** و فی حجر شاد أو علی صدر ضارب
و من ظهر سکران إلی بطن قینة *** علی شبه فی ملکها و شوائب
تا آنجا که گوید:
و قلت بنو حرب کسوکم عمائما *** من الضرب فی الهامات حمر الذوائب
صدقت منایانا السیوف و إنما *** تموتون فوق الفرش موت الکواعب
و نحن الألی لا یسرح الذم بیننا *** و لا تدری أعراضنا بالمعایب
إذا ما انتدوا کانوا شموس ندیهم *** و إن رکبوا کانوا بدور الرکائب
و إن عبسوا یوم الوغی ضحک الردی *** و إن ضحکوا بکوا عیون النوائب
و ما للغوانی و الوغی فتعودوا *** بقرع المثانی من قراع الکتائب
و یوم حنین قلت حزنا فخاره *** و لو کان یدری عدها فی المثالب
أبوه مناد و الوصی مضارب *** فقل فی مناد صیت و مضارب
و جئتم مع الأولاد تبغون إرثه *** فأبعد بمحجوب بحاجب حاجب
و قلتم نهضنا ثائرین شعارنا *** بثارات زید الخیر عند التحارب
فهلا بإبراهیم کان شعارکم *** فترجع دعواکم تعلة خائب
ترجمه: «چه نسبت است خوانندگان را با میدان جنگ آن ها که به جای مواجهه با سپاه، به نواختن معتادند متأسفانه افتخار روز حنین را متذکر شدی او اگر می دانست آن را جزو معایب نه افتخارات می شمرد پدرش عباس بن عبدالمطلب فریاد می زد و وصی می جنگید، بگو افتخار از آن کیست فریادزن یا شمشیرزن. شما، اولاد عباس آمده اید ارث پیامبر (ص) را می خواهید و چه دور است کسی که به وسیله حاجب حاجب، ممنوع شده باشد گفتید: به خونخواهی قیام کرده اید و شعار، خونخواهی زید (بن علی بن الحسین)، آن مرد نیک سیرت هنگام جنگ است. چرا به ابراهیم شعار نمی دهید تا کسی به شما نگرود، و از دعوی خود نا امید گردید.»
این اشعار را عمادالدین طبری در جلد دهم کتابش «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی» نقل کرده و گوید: حسین بن ابی القاسم تمیمی روایت کرده گوید: ابوسعید سجستانی، را خبر داده گفت: قاضی بن قاضی ابوالقاسم علی بن محسن بن علی التنوخی در بغداد خبر داد گفت: پدرم، ابوعلی محسن، برای من انشاد کرده گفت: پدرم ابوالقاسم علی بن محمد بن ابن ابی الفهم التنوخی، این قصیده خود را برای من انشاد کرده:
و من قال فی یوم الغدیر محمد *** و قد خاف من غدر العداة النواصب
أما أنا أولی منکم بنفوسکم *** فقالوا بلی قول المریب الموارب
فقال لهم من کنت مولاه منکم *** فهذا أخی مولاه فیکم و صاحبی
أطیعوه طرا فهو منی کمنزل *** لهارون من موسی الکلیم المخاطب
فقولا له: إن کنت من آل هاشم *** فما کل نجم فی السماء بثاقب
ترجمه: «و چه کسی بود که از خیانت دشمنان ناصبیش روز غدیر، محمد بر او می ترسید و می گفت: آیا من از جان شما به شما اولویت ندارم آنها با حال تردید و نیرنگ گفتند: بلی. به آنها گفت کسی از شما که من مولای اویم، این برادر و مصاحبم در میان شما مولایش خواهد بود. از او اطاعت کنید که منزلتش نزد من مانند مقام هارون در نسبت به موسی کلیم و مخاطب، خدا است. به او بگوئید: اگر تو از آل هاشم هستی، این طور نیست که هر ستاره ای درخشندگی اش خیره کننده باشد.»
صاحب تاریخ طبرستان بهاء الدین محمد بن حسن، قصیده را نقل کرده و متذکر شده است که این قصیده در رد عبدالله بن المعتز سروده شده و پانزده بیت آن را ذکر کرد، از جمله:
فکم مثل زید قد أبادت سیوفکم *** بلا سبب غیر الظنون الکواذب
أما حمل المنصور من أرض یثرب *** بدور هدی تجلو ظلام الغیاهب
و قطعتم بالبغی یوم محمد *** قرائن أرحام له و قرائب
و فی أرض باخمری مصابیح قد ثوت *** متربة الهامات حمر الترائب
و غادر هادیکم بفخ طوائفا *** یغادیهم بالقاع بقع النواعب
و هارونکم أودی بغیر جریرة *** نجوم تقی مثل النجوم الثواقب
و مأمونکم سم الرضا بعد بیعة *** تؤد ذری شم الجبال الرواسب
فهذا جواب للذی قال ما لکم *** غضابا علی الأقدار یا آل طالب
ترجمه: «چه بسیار کسانی مانند زید را شما از دم شمشیرتان بی دلیلی جز گمانهای دورغ خود، کشتید. آیا منصور (دوانیقی شما) ماههای هدایت را که روشنی بخش تاریکیهای جهالتند، از مدینه تبعید نکرد؟ و این شما نبودید که ستمگرانه با محمد قطع رحم کردید، و دوستیها و همبستگی های او را ندیده گرفتند و در سرزمین باخمرا مشعل هائی را به خاک انداختید و فرق آنها را شکسته و گیسوانشان را خون آلود کردید. این هادی (عباسی) شما بود که فخ با طوائفی جفا کرد که تنها در بیابان کلاغ های ابقع (خاکستری) بر آنها توجه کنند. و هارون شما بی گناه، اختران آسمان فضیلت را که مانند ستارگان درخشنده بودند به هلاکت رسانید. و مأمون شما، رضا را بعد از بیعتی که محکم تر از فراز کوههای محکم بود، مسموم کرد. این است، پاسخ کسی که می گوید: چرا بر مقدرات خشمگینید.»

شاعر را بشناسیم

ابوالقاسم تنوخی، علی بن محمد بن ابی الفهم داود بن ابراهیم بن تمیم بن جابر بن هانی بن یزید بن عبید بن مالک بن مریط به سرح بن نزار بن عمرو بن الحرث ابن صبح بن عمرو بن الحرث بن الحارث بن عمرو (پادشاه تنوخ) بن فهم بن تیم الله (که همان تنوخ است) ابن اسد بن وبرة بن تغلب بن حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعة ملک بن حمیر بن سبا بن سحت بن یعرب بن قحطان بن غابن بن شالح الشحد بن سام بن نوح پیامبر (ع) است. او یکی از ریشه دارترین استوانه های علم، مجمع فضائل و جامع هنرهای متنوع، شریک در علومی بسیار، در علم کلام بر همه مقدم، و در علم فقه و فرایض دارای اطلاعاتی وسیع، حافظ احادیث، پیشوای شعر و ادب، در علم نجوم و هیئت آگاه، آشنا به شروط معاملات و محضر نویسی و ثبت سجلات، استاد در علم منطق، متبحر در علم نحو، آگاه بر علم لغت، معلم قافیه، و رادمردی فوق العاده در فن عروض، و چنانکه یکی از شخصیت های بارز مقام علم است، یگانه ای در جوانمردی و حسن اخلاق، و ممتاز در ظرافت طبع و فکاهیات، خوئی آرام، طبعی نرم و متواضع است.
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 515، جلد 6 صفحه 259

خطیب بغدادی- تاریخ الخطیب‏- جلد 12 صفحه 77 رقم 6487

یاقوت حموی- معجم البلدان- جلد 1 صفحه 316، جلد 4 صفحه 237

سید ضیاءالدین یوسف بن یحیی حسنی یمنی صنعانی- نسمة السحر- مجلد 8 جلد 2 صفحه 372

عمادالدین طبری- بشارة المصطفى- صفحه 268

حميد بن احمد محلي- الحدائق الوردیّة- جلد 2 صفحه 211

عبدالله بن محمد الحبشی- مطلع البدور- صفحه 136

عبد الکریم بن محمد سمعانی- الأنساب- جلد 1 صفحه 485

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد