غزوه خندق (نبرد)
فارسی 3306 نمایش |مبارزه امیرالمومنین علی (ع) و عمرو ابن عبدود:
وقتی عمرو ابن عبدود از خندق پریده و مبارز طلبید، رسول خدا (ص) رو به مسلمین کرده و تا سه مرتبه فرمود: یک نفر برخیزد و شر این مرد را از سر مسلمین کم کند. هر سه بار هیچ کس جز علی (ع) دعوت پیامبر (ص) را لبیک نگفت. پس از بار سوم که حجت بر همه تمام شده و معلوم گردید که جز علی (ع) کسی جرات یا لیقات این امر ار ندارد، رسول خدا (ص) شمشیر خود را به امیرمومنان (ع) داده و عمامه مخصوصی بر سر او بست و در حقش تچنین دعا کرد: «پروردگارا! علی را از هر بدی و گزندی حفظ نما. پروردگارا! در روز بدر، عبیده ابن حارث و در جنگ احد، شیر خدا حمزه از من گرفته اش، پروردگارا! دیگر در این جنگ مصیبتی را بر من مپسند و علی از آسیب دشمن حفظ نما». و سپس این آیه را تلاوت نمود: «رب الا تذرنی فردا و انت خیرالوارثین»؛ «بارالها! مرا تنها مگذار زیرا که تو بهترین بازمانده ای». (انبیاء/ 89).
امیرالمومنین (ع) برای جبران تاخیر خود، با سرعت هر چه تمام تر و البته با پای پیاده به میدان رفت و در این وقت بود که پیامبر (ص) جمله مشهور و تاریخی خود را به زبان آورد: برز الایمان کله الی الشرک کله یعنی: تمام ایمان بر تمام شرک آشکار شد و در برابر هم قرار گرفتند. وقتی امیرالمومنین (ع) در مقابل عمرو قرار گرفت، رجزی بر وزن و قافیه رجز او خواند:
لا تعجلن فقد اتاک مجیب صوتک غیر عاجز، عجله مکن که مبارز و پاسخگویی به میدانت آمده که از نبرد با تو عاجز نیست.
زره تمام بدن علی (ع) را پوشانده بود و تنها چشمانش از زیر کلاهخود دیده می شد. عمرو از او خواست تا خود را معرفی کند. امیرالمومنین (ع) فرمود: من علی ابن ابی طالب هستم. عمرو گفت: من خون تو را نمی ریزم، زیرا پدر تو از دوستان قدیمی من بود، من در فکر و از پسر عمویت در تعجبم که چطور و با چه اطمینانی تو را به میدان من فرستاده! من می توانم تو را با نوک نیزه ام بلند کرده و در میان زمین و آسمان نگاهدارم در حالی که نه مرده باشین و نه زنده.
ابوالخیر استاد ابی الحدید می گوید: در واقع عمرو از نبرد با علی (ع) می ترسید زیرا او دلاوری ها و جنگاوری های علی (ع) را در روز بدر دیده و شجاعت او در جنگ احد را شنیده بود.
پیشنهادات سه گانه امیرالمومنین (ع) به عمرو:
پس از اتمام سخنان متکبرانه و فخر فروشانه عمرو، علی (ع) رو به او کرده و فرمود: تو غصه مرگ مرا مخور، من در هر دو حالت یعنی چه کشته شوم و چه تو را بکشم سعادتمند بوده و جایگاهم بهشت اعلی است. اما تو چه؟ تو اگر مرا بکشی یا بدست من کشته شوی در هر حال اهل جهنمی و دوزخ در انتظار توست. عمرو با شنیدن این سخن امیرالمومنین (ع) لبخندی زده و گفت: علی! این تقسیم عادلانه نیست، بهشت و جهنم هر دو از آن تو باشد. علی (ع) به عمرو گفت: در جاهلیت می گفتی در میدان جنگ هیچ کس نیست که سه حاجت از من بخواهد مگر اینکه یک حاجت او را برمی آورم. گفت: آری همینطور است. علی (ع) فرمود: من نخست از تو دعوت می کنم گواهی دهی بر اینکه خدایی جز پروردگار یکتا نیست و محمد (ص) رسول اوست و تسلیم امر پروردگار جهانیان شوی. عمرو گفت: ای برادرزاده! از این بگذر. فرمود: دیگر اینکه بهسرزمین خود بازگردی زیرا اگر محمد (ص) راستگو باشد تو در پناه او به سعادت می رسی و اگر غیر از این باشد آنچه تو می خواهی (یعنی کشتن او) دیگران انجام می دهند و گفت: این چیزی است که زنان قریش هرگز از آن سخن نخواهند گفت (یعنی هرگز اتفاق نمی افتد که آنها از آن سخن بگویند)، من عهدی را که می باید با خود بسته ام و روغن مالیدن را بر خود حرام کرده ام تا آنکه از محمد (ص) انتقام بگیرم تقاضای سومت چیست؟ فرمود: جنگ. عمرو خندید و گفت: این صفتی است که گمان نمی کردم کسی از عرب در مورد آن مرا به بخل متهم کرده فلذا چنین درخواستی از من بکند!! ولی من خوش ندارم کسی چون تو را بکشم بخصوص که پدرت در گذشته ندیم و همنشین من بوده است. برگرد که تو تازه جوانی و من نمی خواهم دستم به خون تو آلوده شود امیرالمومنین فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه می خوانم و دوست دارم تو را بکشم. عمرو از این گفته علی (ع) خشمگین شده و از اسبش پیاده شد. جنگ میان دو قهرمان آغاز می شود، گرد و غبار شدیدی در صحنه نبرد بالا می رو و تنها صدای ضربات شمشیر است که به گوش می رسد، پس از مدتی اندک، عمرو با شمشیر خود ضربتی بر سر علی (ع) زده و با آنکه او ضربه عمرو را با سپر دفع می کند اما بخشی از شمشیر بر سر علی (ع) رسیده و شکافی در فرق او ایجاد می کند. امیرالمومنین (ع) در این موقع از غفلت عمرو استفاده کرده و ضربه محکمی به پای او وارد می کند و یک یا هر دو پای عمرو قطع می شود. عمرو بر زمین افتاده و صدای تکبیر از میان گردو غبار بلند می شود. منظره به خاک افتادن عمرو آنقدر تاثیر گذار است که سایر قهرمانان بی هیچ درنگی اسبان خود راهی کرده و از خندق به آن می پرند بجز نوفل که اسبش در وسط خندق سقوط کرده و سخت بر زمین می خودر و آنقدر مسلمانان سنگبارانش می کنند که نزدیک کشته شود. و او فریاد می زند: این طرز کشتن دور از جوانمردی است. و یک نفر فرود آید تا با هم نبرد کنیم. پس علی (ع) وارد خندق شده و او را نیز به درک واصل می کند.
جوانمردی و کرامت علی (ع)
گفته شده است: وقتی علی (ع) عمرو را بر زمین زد، از کشتن او منصرف شده چرخی زد و سپس بازگشته و او را کشت. بعدها وقتی از او در این باره پرسیدند فرمود: او به مادرم فحاشی کرده و بر صورتم آب دهان انداخت، ترسیدم اگر در آن موقع او را بکشم بخاطر لذت نفسش باشد پس لحظه ای او را ترک کردم تا درونم آرامش یابد و سپس بازگشته و کشتمش. و جوانمردی دیگر علی (ع) آن بود که زره عمرو را که زرهی بی نظیر و قیمتی بود از تنش در نیاورد. وقتی از میدان نبرد بازگشت عمر بن خطاب او را به خاطر این کار سرزنش کرد اما حضرت فرمود: من از اینکه عورت پسر عمویم را آشکار کنم حیا نمودم. و وقتی خواهر عمرو ابن عبدود از این جریان آگاه شد گفت: هرگز تاسف نمی خورم که برادرم کشته شده زیرا به دست فرد کریمی به قتل رسیده است و در غیر این صورت تا جان داشتم اشک می ریختم.
منـابـع
سید جعفرمرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 11 از چاپ 35 جلدی
محمود مهدوی دامغانی- ترجمه ی مغازی واقدی
سبحانی تبریزی- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)
کلاعی- الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله- جلد 2
ابوالقاسم السهيلي- الروض الانف- جلد 3
حلبی- السیره الحلبیه- جلد 2
7- السیره النبویه ابن کثیر ج 3
8- سبل الهدی و الرشاد ج 4
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها