غدیریه قاضی جلیس (شرح حال)

فارسی 7190 نمایش |

عماد اصفهانی

عماد اصفهانی در «خریدة القصر» به شرح حال قاضی جلیس پرداخته و فضل و درایت او را ستوده است. ابن کثیر هم در تاریخش ج 12/ 251 و ابن شاکر در «فوات الوفیات» ج 1 ص 278 مقام و منزلت او را در شعر و احساس یاد کرده اند، ابن شاکر گوید: همراه موفق بن خلال، متصدی دفتر انشاء و دبیری «فائز بالله» بود، و از چکامه های اوست:
و من عجب ان الصوارم و القنا *** تحیض بایدی القوم و هی ذکور
و اعجب من ذا أنها فی اکفهم *** تأجج نارا و الا کف بحور
ترجمه: «شگفت آرم که تیغه شمشیر و ناوک سنان، در دست سلحشوران این قوم، به عادت زنان در خون نشیند، با اینکه در شمار زنان نباشد. از آن شگفت تر که همان تیغ تیز و ناوک دلدوز، چون شعله آتش زبانه کشد با آنکه دستهای پر جودشان چون موج دریا باشد.»
و همو درباره طبیبی چنین سروده:
و أصل بلیتی من قد غزانی *** من السقم الملح بعسکرین
طبیب طبه کغراب بین *** یفرق بین عافیتی و بینی
أتی الحمی و قد شاخت و باخت *** فعاد لها الشباب بنسختین
و دبرها بتدبیر لطیف *** حکاه عن سنان أو حنین
و کانت نوبة فی کل یوم *** فصیرها بحذق نوبتین
ترجمه: «درد و رنجم از آن خصم جان است که با جادوی بیمارش دو لشکر غارتگر به سویم روان ساخته. طبیبی که دارویش چون جغد شوم، میان من و عافیت فرسنگها فاصله انداخته. سالیانی تب در وجودم میهمان بود، کهنه شد و رخت بر بست، با دو نسخه این طبیب، دوباره عمر و جوانی از سر گرفت. ماهرانه به معالجه پرداخت، افزود که این تجربه از جالینوس و بقراط حکیم است. به هر روزم، تب نوبتی بیش مهمان نبود، اینک از مهارتش دو نوبت سراغ جانم گیرد.»

طبیب

و باز درباره طبیبی چنین سروده است:
یا وارثا عن أب و جد *** فضیلة الطب و السداد
و حاملا رد کل نفس *** همت عن الجسم بالبعاد
أقسم لو قد طببت دهرا *** لعاد کونا بلا فساد
ترجمه: «ای که میراث طب و حکمت از آباء و نیاکان داری. جانی که خواهد بار سفر بندد، به خانه تن مأنوس داری. سوگند خورم که اگر علاج دهر پیش گیری، عالم کون را از فساد و تباهی دور سازی.»
و همو راست:
حیا بتفاحة مخضبة *** من شفنی حبه و تیمنی
فقلت ما إن رأیت مشبهها *** فاحمر من خجلة فکذبنی
ترجمه: «عیشش به کام. آن سیبک سرخ. که عشقش خانه خرابم کرد. گفتمش: چشم روزگار مانندت ندید. از شرم چو آتش شعله گرفت و تکذیبم کرد.»
و همو راست:
رب بیض سللن باللحظ بیضا *** مرهفات جفونهن جفون
و خدود للدمع فیها خدود *** و عیون قد فاض فیها عیون
ترجمه: «بسا سیمتن که با نگاه جادویش تیغ آبدار از نیام دیدگان بر کشیده. بسا رخسار عاشق که اشک حسرت بر آن شیار بسته و بسا چشمان که چشمه های خون از آن سیلاب کشیده است.»
و همو سروده است:
المت بنا و اللیل یزهی بلمة *** دجوجیة لم یکتهل بعد فوداها
ألمت بنا و اللیل یزهی بلمة *** دجوجیة لم یکتهل بعد فوداها
فأشرق ضوء الصبح و هو جبینها *** و فاحت أزاهیر الربی و هی ریاها
إذا ما اجتنت من وجهها العین روضة *** أسالت خلال الروض بالدمع أمواها
و إنی لأستسقی السحاب لربعها *** و إن لم تکن إلا ضلوعی مأواها
إذا استعرت نار الأسی بین أضلعی *** نضحت علی حر الحشا برد ذکراها
و ما بی أن یصلی الفؤاد بحرها *** و یضرم لو لا أن فی القلب سکناها
ترجمه: «در آن پاسی که گیسوی سیاه شب پریشان بود، سپیدی بر گوشه زلفانش پدیدار شد. ناگهان خورشید رخشان برآمد، یعنی طلعت رخسارش، شمیم عبیر آمیز برخاست، از گلستان رخش. دیدگانم در چمنزار وجودش بوستانی سبز و خرم یافت، از اینرو با سیلاب اشک، جویها روان ساخت. طرف گلزارش را آرزوی باران کنم، گر چه ابر باران زایش از سینه برخیزد. هر گاه شور و اشتیاق، تار و پود و وجودم به آتش کشد، با یاد معشوق، آب سردی بر دل تفتیده پاشم. دل زارم از آن در آتش شعله ور است که شمع وجودش را مسکن و مأوا باشد.»

هجویات

قاضی جلیس، بینی بزرگی داشت؛ خطیب، ابوالقاسم هبة الله بن بدر معروف به ابن صیاد، فراوان به هجو او می پرداخت و از بینی بزرگ قاضی خرده می گرفت، شاید بیش از هزار قطعه در هجو بینی او سروده باشد. ابوالفتح ابن قادوس به منظور همدردی به دفاع از قاضی جلیس، این شعر بگفت:
یا من یعیب انوفنا *** الشم التی لیست تعاب
الأنف خلقة ربنا *** و قرونک الشم اکتساب
ترجمه: «ای که بینی ما را عیب کنی! بینی ارجمند و فراز را عیب نباشد. اعضاء، خلقتی است خدائی، اما این دو شاخ هرز را تو خود بر سر خود نهادی.»
قاضی جلیس، چکامه ای در سوک و ماتم پدرش که با کشتی به دریا غرق شده است سروده.
قاضی جلیس، در حضور ملک صالح، از ابومحمد ابن زبیر حسن بن علی مصری، درگذشته سال 561 تمجید کرد تا مقرب درگاه شد، ولی هنگامی که قاضی درگذشت، ابن زبیر، زبان به طعن و شماتت گشود و در تشییع جنازه با لباس زربفت شرکت نمود، در اثر این اهانت و تهاون از نظر مردم افتاد و اتفاقا بعد از قاضی، بیش از یکماه نزیست. ملک صالح، طلایع بن رزیک، هماره در شبهای جمعه ندیمان و امیران را برای سماع و قرائت صحیح مسلم و بخاری و امثال آن انجمن می کرد، قاری مجلس مردی گنده دهان بود، در یکشب که امیر، علی بن زبیر با ابی محمد قاضی جلیس، حضور داشتند، قاضی رو به جانب ابن زبیر کرده و گفت:  «و ابخر قلت لا تجلس بجنبی؛ بسا گنده دهان که بدو گفتم: کنارم منشین.» ابن زبیر اضافه کرد: «اذا قابلت باللیل البخاری؛ هر گاه صحیح بخاری میان جمع بر خوانی.» قاضی مجددا اضافه کرد:
فقلت و قد سئلت. بلا احتشام *** لانک دائما من فیک خاری
«گفتند: چرا. بی پروا گفتم: ز اینرو که هماره از دهانت گه می باری.»
یکی از ندیمان ملک صالح، در حضورش قطعه ای انشاء کرد با سبکی که مصریان (زکالش) نامند و عراقیان (کان و کان):
النار بین ضلوعی *** و ناغریق فی دموعی
کنی فتیلة قندیل *** أموت غریق و حریق
ترجمه: «شعله آتش در اندرونم، اما من غریق در سیلاب اشکم. چونان فتیله مشعل، در میان آب و آتش می گدازم.»
قاضی جلیس و قاضی ابن زبیر، هر دو حاضر مجلس بودند، و هر یک از ارتجالا و بداهة مضمون دو بیتی را به نظم کشیدند. قاضی جلیس چنین سرود:
هل عاذر إن رمت خلع عذاری *** فی شم سالفة و لثم عذار
تتألف الأضداد فیه و لم تزل *** فی سالف الأیام ذات نفار
و له من الزفرات لفح صواعق *** و له من العبرات لج بحار
کذبالة القندیل قدر هلکها *** ما بین ماء فی الزجاج و نار
ترجمه: «کسی باشد که معذورم شناسد؟ می خواهم افسار گسیخته سرو گردنش ببویم رخسار گلگونش ببوسم. در وجودش جمع اضداد آمده؛ و هماره اضداد، نفرت و ادبار می فزودند: از ناله های درونش شرار آتش خیزد، سیلاب اشکش دریا دریا موج ریزد. چونان فتیله مشعل که هلاکش در میان آب و آتش باشد.»
و قاضی ابن زبیر چنین سرود:
کأنی و قد سالت سیول مدامعی *** فأذکت حریقا فی الحشا و الترائب
ذبالة قندیل تقوم بمائها *** و تشعل فیها النار من کل جانب
ترجمه: «با این سیلاب اشکی که بر رخسارم روان است، و این آتشی که تار و پود وجودم به آتش کشیده. فتیله مشعلی باشم که غرق در آبم، شعله های سوزان از هر جانبم سر کشیده است.»

قاضی رشید

ابوالمعالی قاضی جلیس، به قاضی رشید مصری چنین برنگاشت:
ثروة المکرمات بعدک فقر *** و محل العلی ببعدک قفر
بک تجلی اذا حللت الدیاجی *** و تمر الایام حیث تمر
أذنب الدهر فی مسیرک ذنبا *** لیس منه سوی ایابک عذر
ترجمه: «اندوخته کرامت و افتخار، از پس تو ناچیز ماند، مرغزار عظمت خشک و بی گیاه شد. به هر جا روی، سیاهی از رخ شب برگیری، به هر سو شتابی، بخت و اقبال به آن سو شتابد. رفتی و روزگار جرمی مرتکب شد که جز با مراجعتت راه جبران نباشد.»
گویند: قاضی جلیس و قاضی رشید، هر دو با هم به درگاه یکی از وزراء حاضر شدند، و بار نیافتند، وزیر از ملاقاتشان عذر آورد، دربان درشتی کرد. نوبت دیگر خدمت رسیدند و بارخواستند، موفق نشدند، دربانشان پاسخ گفت: وزیر در خواب است. از پیشگاه وزارت مراجعت گرفتند، قاضی رشید چنین سرود:
توقع لایام اللئام زوالها *** فعما قلیل سوف تنکر حالها
فلو کنت تدعو الله فی کل حالة *** لتبقی علیهم ما أمنت انتقالها
ترجمه: «اقبال فرومایگان رو به زوال است، عنقریب زمانه را دگرگون یابی. اگر بر دوام، دست دعا بر کشی، بخت و پیروزیشان به کام خواهی، در امان نباشند از تیره روزی و نگون بختی.»
و قاضی جلیس چنین سرود:
لئن أنکرتم منا ازدحاما *** لیجتنبنکم هذا الزحام
و ان نمتم عن الحاجات عمدا *** فعین الدهر عنکم لا تنام
ترجمه: «گر امروز نیازمندان را در پیشگاهتان ازدحام است، به فردا بارگاهتان خلوت و نفرتبار است. اینک از پذیرش حاجتمندان در خواب نازید، اما دیده روزگارتان در کمین انتقام بیدار است.»
روزگاری برنیامد که وزیر مزبور با نکبتی شدید دچار آمد. (رک: مرآة الجنان ج 3 ص 302) صفدی در کتاب «نکت الهمیان» می نویسد: موفق بن خلال، خالوی قاضی جلیس بوده ابن خلال را نکبت و نگون بختی فرو گرفت، و قاضی جلیس را به خاطر خالو بر دردسر بیفزود، جلیس به قاضی رشید چنین برنگاشت:
تسمع مقالی بابن الزبیر *** فأنت خلیق بأن تسمعه
نکبنا بذی نسب شابک *** قلیل الجدی فی زمان الدعه
اذا ناله الخیر لم نرجه *** و ان صفعوه صفعنا معه
ترجمه: «گفتارم به ابن زبیر برسان. کاری است شایسته که از تو انتظار دارم. نگون بختی خالو دامنم بگرفت، نسبی که از بخت و اقبالش خیری نفزود. اگر بهره مند بود، ما را مفید نیفتاد، اما امروزش در «پس گردنی» شریک باشم.»

پایان عمر

قاضی جلیس چنانکه در فوات الوفیات آمده، بسال 561 با عمری در حدود هفتاد سال، درگذشته است. سرورمان، علامه سید احمد عطار بغدادی، در جزء اول از کتابش «رائق» قسمتی از اشعار قاضی جلیس را ثبت کرده، از جمله قصیده ای که در ماتم اهل بیت اطهار سروده، ضمنا ملک صالح بن رزیک را ثنا گفته و خدمات ذی قیمت او را نسبت به دربار علوی یاد کرده است. مطلع قصیده این است:
لو لا مجانبة الملوک الشانی *** ماتم شأنی فی الغرام بشانی
این قصیده 50 بیت است. قصیده دیگری در ماتم عترت طه سروده که 66 بیت و سر آغاز آن چنین شروع می شود:
أرأیت جرءة طیف هذا الزائر *** ما هاب عادیه الغیور الزایر
وافی و شملته الظلام و لم یکن *** لیزور الا فی ظلام ساتر
فکأنه انسان عین لم یلج *** مذقط الا فی سواد الناظر
ما حکم اجفانی کحکم جفونها *** شتان بین سواهر و سواحر
ترجمه: «دانی که رؤیای خیال انگیزش با چه جرأتی بدیدار معشوق آمد، از رقیب نهراسید؟ از راه رسید، در شنلی از سیاهی شب، و از آن پیش جز در تاریکی شب به زیارت نیامد. گویا مردمک چشم است که جز در میان سیاهی مأوا ندارد. دیدگان مرا با دیدگان او برابر نتوان کرد، دیدگان من ساهر و شب زنده دار، دیدگان او جادوی سحار است.»
چکامه دیگر در ثنای امیر مؤمنان که ضمنا ملک صالح را هم ستوده، این:
علی کل خیر من وصالک مانع *** و فی کل لحظ من جمالک شافع
و قصیده دیگر 62 بیت که برهان خلافت علی امیر مؤمنان را به نظم کشیده، ضمنا سیدالشهدا سبط رسول را در سوگ و ماتم نشسته و یادی از ملک صالح بن رزیک و خدمات او دارد، سر آغاز قصیده این است:
ألا هل لدمعی فی الغمام رسیل *** و هل لی الی برد الغلیل سبیل
قصیده لامیه ای هم در 51 بیت یاد کرده که در ثنا و رثای اهل بیت طاهرین است.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 516، جلد 8 صفحه 240

ابن‌ کثیر- البدایة و النهایة- جلد 12 صفحه 313 حوادث سنة 561 ه

ابن شاکر کتبی- فوات الوفیات- جلد 2 صفحه 332 رقم 285

یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 3 صفحه 157 [9/ 48]

علي بن ظافر بن حسين الأزدي- بدائع البدائه- جلد 1 صفحه 176، 237

ابن خلکان- تاریخ ابن خلکان- جلد 1 صفحه 54

ابن خلکان- وفیات الأعیان- جلد 1 صفحه 163 رقم 65

خلیل بن ایبک صفدی- نکت الهمیان- صفحه 216

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد