ارتباط میان معارف بنیادین در مغز مولوی با حالات شهودی روحانی
فارسی 2965 نمایش |احساس می شود ارتباطی شدید میان معارف بنیادین در مغز مولوی با حالات شهود روحانی وجود دارد:
تن قفس شکل است زان شد خار جان *** در فـریـب داخـــلان و خـــارجــان
ایــنش گـوید مـن شـوم هــمراز تــو *** وانـش گـویـد نـــی مــنم انــبار تـو
اینش گـوید نیست چون تو در وجود *** در کمال و فضل و در احسان و جود
در این ابیات، تخیلات و تجسمات گوناگونی را که دائما وارد درون انسان می شوند، یا در مغز آدمیان سر می کشند، بازگو می کند. پس از ابیاتی دیگر، چنین می گوید:
این هـمه گـفتیم لیک اندر بسیج *** بـی عنـایات خدا هیچیم و هیچ
بـی عـنایـات حـق و خـاصان حق *** گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ای قادر بی چون و چند *** از تـو پـیدا گـشته این کاخ بلنـد
ای خدا ای قادر بی چند و چون *** واقـفی از حـال بــیرون و درون
قطره دانش که بخشیدی ز پیش *** متصل گردان به دریاهای خویش
قــــطـره عـلـم است انـدر جــان مـــن *** وارهــانش از هــوی وز خاک تن
پیش از آن کاین خاک ها خسفش کند *** پیش ازآن کاین بادها نشفش کند
گـرچـه چـون خسفش کنـد تو قـادری *** کـش از ایـشان واستانی و اخـری
گـــر درآیـد در عـدم یـا صــد عــدم *** گـر بخوانیــش او کـند از سر قدم
صـد هـزاران ضـد، ضـد را مـی کـشد *** بازشـان حـکم تو بیرون می کشد
از عــدم هــا سـوی هـستی هـر زمـان *** هست یا رب کاروان در کاروان
بـــاز از هـــستی روان ســوی عــدم *** می روند این کاروان ها دم به دم
ای بــرادر عــقل یک دم بــا خود آر *** دم به دم در تو خزان است و بهار
پس از مباحث مربوط به جبر و اختیار از دیدگاه روانی و قضا و قدر و اصل خلقت، با بروز یک حالت روحانی در درون می گوید:
ای خدا جـان را تـو بـنما آن مـقام *** کـانـدر آن بی حرف می روید کلام
تـا که سازد جـان پـاک از سر قـدم *** ســوی عـــرصه دور پــهـنای عـدم
عـرصه های بس بـا گشاد و بـا فضا *** کایـن خـیال و هست زو یـابـد نــوا
اینک، دنیا زندانی است تنگ، علت آن چیست؟
تــنگ تر آید خیالات از عـدم *** زان سبـب باشد خـیال اسباب غـم
بـاز هـستی تـنگ تر بود از خیال *** زان شود روی قمر هم چون هـلال
باز هـستی جـهان حـس و رنـگ *** جانـب ترکیب حـس ها مـی کشد
زان سوی حس عالم توحید دان *** گر یکی خواهی بدان جانب بران
در موقع بیان خطای انسان در تشخیص حقیقت، می گوید:
مـرگ را تــو زنـدگـی پــنــداشــتی *** تــخم را در شـــوره زاری کــاشــتی
عــقل کاذب هست خود مـعکوس بین *** زنــدگی را مـــرگ پـــندارد یـــقین
ای خـــدا بــنمای تــو هــر چــیز را *** آن چــنان کــه هست درخـدعه سرا
اشتــری ام لاغـــر و هــم پشـت ریـش *** زاخــتیار هـم چو پالان شکل خویش
ایــن کــژاوه گــه شــود این سو گران *** آن کــژاوه کـه شـود آن سـو کـشان
ای خدا:
بــفکن از من حــمل نــاهموار را *** تـا بـینیم روضــه انــوار را
منـابـع
محمدتقی جعفری- علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی- صفحه 97-99
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها