فیض بن المختار کوفی جعفی

فارسی 5111 نمایش |

از اصحاب امام پنجم، ششم و هفتم شیعه، فقیه و راوی موثق و موجه!
شیخ مفید او را از اصحاب خاص امام ششم حضرت جعفر الصادق (ع) می داند که ملازم و از همراهان آن حضرت بوده است.
شیخ کشی گوید او اول کسی است که نص امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) (امام هفتم) را از امام صادق (ع) شنید. نجاشی نیز او را جلیل القدر دانسته و بر وثاقت و فقاهتش صحه گذاشته و تایید کرده است. فیض، اهل کوفه و موالی (هم پیمان) با قبیله جعفی بود.
از کسانی است که از امام صادق (ع) مصرا می خواست که امام بعد از خود را به او خبر بدهد. روزی خدمت آن حضرت رسید و همین سؤال را کرد امام صادق (ع) پرده اطاق را کنار زد و پشت پرده رفت و بعد فیض را صدا کرد او رفت و دید که آن حضرت در مصلی خود نماز می خواند. نماز امام (ع) تمام شد و رو به فیض نشست که ناگاه فرزندش حضرت موسی کاظم (ع) در حالی که یک کودک 5 ساله بود وارد شد و در دستش یک تازیانه بود حضرت صادق (ع) او را بر زانویش نشاند و فرمود: «پدر و مادرم فدایت این تازیانه چیست؟» گفت: «از کنار برادرم علی رد می شدم دیدم این تازیانه در دست اوست، از دست او گرفتم.»
آنگاه امام صادق (ع) رو کردند به فیض و فرمودند: «ای فیض. همانا صحف حضرت ابراهیم و موسی پیغمبر رسید به رسول خدا (ص) و آن حضرت به امام علی بن ابیطالب (ع) سپرد و او را امین آن دانست.» سپس یکی یکی ائمه معصومین را ذکر نمود تا اینکه فرمود: «اینک آن صحف نزد من است و من این پسرم را امین می دانم و با کمی سنش صحف را به او داده ام.» فیض می گوید: «سخن آن حضرت را فهمیدم و مقصودش را متوجه شدم اما گفتم فدایت شوم بیش از این برایم بیان کن.» امام صادق (ع) فرمودند: «ای فیض هرگاه پدرم می خواست دعایش مستجاب شود مرا به سمت راستش می نشاند و دعا می کرد و من آمین می گفتم. دعای او مستجاب می شد و من اکنون با پسر خود چنین می کنم.»
بعد گفتند: «ای فیض دیروز در موقف یاد تو کردیم.» از آن حضرت خواستم بیشتر برایم سخن بگویند، فرمودند: «هرگاه پدرم به سفر می رفت من همراهش بودم. چون می خواست بر روی راحله اش (شتر) خوابی کند من شتر خود را نزدیک می بردم و دستم را حائل آن می کردم به اندازه (یکی دو میل) تا از خواب بیدار می شد اکنون این پسرم (موسی کاظم (ع)) با من چنین کند.» باز هم اصرار بیشتری بر سؤالاتم کردم که امام صادق (ع) فرمودند: «من می بینم در پسرم آنچه را که حضرت یعقوب در یوسف خود یافت.» و سپس فرمود: «بدان این همان امام است که از آن سؤال می کنی. پس اقرار کن به حق او.» آنگاه من برخاستم و سر آن حضرت را بوسیدم و برایش دعا کردم.
بعدا فیض از امام صادق (ع) می پرسد که «آیا این موضوع را به دیگران بگویم؟»
آن حضرت پاسخ دادند که «به اهل و عیال و اولاد و دوستانت بگو.» فیض چنین کرد و وقتی که به یکی از دوستانش یونس بن طبیان خبر داد گفت: «من باید بدون واسطه از امام صادق (ع) بشنوم.» با عجله رفت و به منزل آن حضرت رسید در حالی که فیض هم دنبال او روان شد دم درب خانه صدای امام (ع) بلند شد که فرمود: «امر همان است که فیض برای تو گفت.» یونس هم گفت «شنیدم و قبول کردم و اطاعت نمودم.»
روایتی دیگری هم در همین زمینه از او نقل شده که گفت: «در خدمت امام ششم حضرت جعفر الصادق (ع) بودم که ناگهان فرزندش ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) در سن کودکی وارد شد. من او را گرفتم و بوسیدم امام صادق فرمودند: «شما کشتی هستید و این فرزند ناخدای آنست.»
سال دیگر به حج رفتم دو هزار دینار با خود بردم هزار دینار برای امام صادق (ع) فرستادم و هزار دینار برای فرزندش موسی (ع) وقتی که حضرت صادق (ع) را ملاقات کردم به من فرمودند: «او را با من برابر گرفتی؟» گفتم: «به فرموده شما چنین کردم.» امام (ع) فرمودند: «به خدا سوگند من از نزد خود چنین کاری نکردم بلکه خداوند نسبت به او چنین تقدیر کرده است.» (یعنی او را ناخدای کشتی امامت قرار داده است).»
لذا مورخین او را از فقهای شایسته و راویان موثقی می دانند که تصریح و تایید امام جعفر صادق (ع) را بر امامت فرزندش امام کاظم (ع) نقل کرده است.
فیض کتابی تالیف کرده که پسرش جعفر بن فیض روایتگر آن بوده است و عده ای از محدثان هم چون جعفر بشیر، لیف بن عمیره و عبدالله قلاء از او حدیث بیان کرده اند.

منـابـع

محمدتقی شوشتری- قاموس الرجال

شیخ عباس قمی- منتهی‌الامال

دایره المعارف تشیع: به نقل از رجال نجاشی، رجال کشی، تنقیح المقال، روضه الکافی، بهجة الامال و....

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها