تعلیم کتاب و آموزش حکمت
فارسی 44092 نمایش |در بخشی از آیات قرآن، هدف از بعثت پیامبران، آموزش کتاب آسمانی و حکمت معرفی شده است البته مقصود از کتاب، کتاب هر پیامبری است که به آن مبعوث شده است مانند "صحف" نسبت به نوح و ابراهیم و "تورات و انجیل" نسبت به کلیم و مسیح و "قرآن" نسبت به پیامبر اسلام (ص).
مقصود از حکمت، آن دستورات حکیمانه ای است که ضامن سعادت انسان در دو جهان می باشد، نه خصوص حکمت مرادف با فلسفه نظری (در اصطلاح اهل معقول).
به گواه این قرآن پس از یادآوری یک رشته اصول و معرف در ابعاد عقیدتی و اجتماعی و اخلاقی چنین می فرماید: «ذالک مما أوحى إلیک ربک من الحکمة؛ اینها از جمله حکمت هایى است که پروردگارت به تو وحى کرده است.» (اسراء/ 39)
در این صورت باید گفت: یکی از انگیزه های پیامبران به شهادت این آیات، تعلیم کتاب و حکمت است چه آیه ای روشن تر از اینکه ابراهیم در دعای خود می گوید: «ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم إنک أنت العزیز الحکیم؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمتشان بیاموزد و آنها را تزکیه کند حقا که تنها تو عزیز و حکیمى.» (بقره/ 129)
و باز می فرماید: «کما أرسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛ آن سان که در میان شما فرستادهای از خودتان روانه کردیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت آموزد و آنچه را نمیتوانستید بدانید به شما یاد دهد.» (بقره/ 151)
جمله «و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» از معارف و حقایقی خبر میدهد که فکر و اندیشه انسان، با همه پیشرفت او در علم و صنعت از دسترسی به آنها ناتوان است و تنها از طریق نبوت و دست آوردهای وحی، میتوان بر آنها آگاه شد. اگر پیامبران الهی نباشند، خردهای اولین و آخرین، از ادراک دریای ژرف توحید و معاد بی بهرهاند.
عقل از کجا بفهمد که قیامت، پنجاه ایستگاه و موقف دارد و.... عقل و دانش بشری، هر قدر که پیشرفت و تکامل یابد، باز نمیتواند از این نوع معارف اطلاع یابد؛ حتی عقل پیامبران اولواالعزم یا عقل مهتر آنان، حضرت محمد بن عبدالله (ص) که عقل کل است.
از این روست که خدای سبحان خطاب به آن حضرت فرمود: «...و أنزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما؛ خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل فرمود و آنچه را تو، ای محمد (ص) نمیتوانستی بفهمی (با صرف نظر از وحی) به تو آموخت و تفضل خداوند بر تو همواره بزرگ بود.» (نساء/ 113) پس، اگر عنایت پروردگار نبود، پیامبر اسلام (ص) توان یادگیری برخی مسایل فرا طبیعی را نداشت.
گاهی این حقیقت (تعلیم کتاب و حکمت) به تعبیر دیگر بیان شده است چنان که می فرماید: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبین لهم؛ و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا (حقایق را) براى آنها بیان کند.» (ابراهیم/ 4)
«و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و لعلهم یتفکرون؛ و این قرآن را به سوى تو فرستادیم تا براى مردم آنچه را که به سویشان نازل شده است بیان کنى و امید که بیندیشند.» (نحل/ 44)
و از اینکه می فرماید: "لتبین للناس" می توان حدس زد که وظیفه پیامبر نه تنها تلاوت قرآن بود، بلکه باید مفاهیم بلند و عالی قرآن را برای آنان روشن نماید.
سؤالی که در اینجا به ذهن می رسد این است که چرا حضرت ابراهیم در گفتار خود -که از خدا درخواست می کند که برای تهامه و حجاز پیامبری را برانگیزد- درخواست تعلیم کتاب را بر تزکیه نفوس مقدم می دارد چنان که می فرماید:
«و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم» ولی در آیات دیگر که خداوند خود هدف از بعثت پیامبر اسلام را مطرح کرده است تزکیه را بر تعلیم مقدم داشته است.
در اینجا باید نکته ای را یادآوری نمود و آن اینکه درست است که تعلیم کتاب و حکمت از انگیزه های بعثت پیامبران است، ولی این انگیزه صرفا یک مقدمه و پایه است؛ زیرا تا تعلیم کتاب و حکمت صورت نگیرد و به اصطلاح بشر با برنامه الهی آشنا نگردد چگونه می تواند حالت تزکیه پیدا کند، زیرا تزکیه و طهارت نفس، معلول عمل به دستورات الهی است که در کتاب و حکمت وارد شده است ولی از آنجا که تعلیم کتاب و آموزش حکمت نسبت به اهداف والای بعثت جنبه مقدمی و ابزاری دارد، گویی در حقیقت بعثت پیامبران و نزول حکمت برای تحقق بخشیدن به آن اهداف سه گانه است که یکی از آنها اصلاح اخلاقی می باشد، در آیاتی که خدا از جانب خود مسئله را مطرح می کند به خاطر اهمیت هدف، آن را بر مقدمه، مقدم داشته و فرموده است: «هو الذى بعث فى الأمین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفى ضلال مبین؛ اوست آن که در میان درس ناخوانده ها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها مى خواند و پاکشان مى سازد و کتاب و حکمتشان مى آموزد و حقا که از پیش در ضلالت آشکارى بودند. (جمعه/ 2)
قرآن، در جای دیگر، خطاب به پیامبر میفرماید: «و کذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا وإنک لتهدی إلی صراط مستقیم؛ و همینگونه، روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم. تو نمیتوانستی بدانی که کتاب چیست و ایمان کدام است؛ ولی آن را نوری قرار دادیم که هر یک از بندگان خود را بخواهیم، به وسیله آن راهنمایی میکنیم و به راستی، تو به خوبی به راه راست هدایت میکنی.» (شوری/ 52)
بدیهی است که فعل ماضی منفی "ما کنت تدری"، هرگونه توان فهمیدن را سلب میکند. بنابراین، تنها فضل و وحی الهی است که سبب میشود تا دریچههایی از جهان غیب به روی انسان باز شود و معارف ناب و حقایق نامتناهی به بشر روی آورد و خرد او را بارور کند.
وانگهی، اگر عقل برهانی به تنهایی برای فهمیدن همه احکام و حکم کافی بود، خداوند نمی فرمود: «رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجة بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما؛ پیامبرانی را فرستاد که بشارت گر و بیم دهنده بودند تا برای مردم، پس از فرستادن پیامبران، در مقابل خدا حجتی نباشد و خداوند توانا و حکیم است.» (نساء/ 165) اگر عقل و خرد، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود و به نبوت و وحی نیازی نبود، خداوند در قیامت، تبه کاران را به دوزخ میبرد و به آنان میفرمود: من با دادن عقل، حجت را بر شما تمام کردم؛ در حالی که خداوند میفرماید: ما برای اتمام حجت، پیامبران را فرستادیم تا کسی نتواند در صحنه معاد بر خداوند احتجاج کند.
بنابراین، تعقل -در عین لزوم- به تنهایی کافی نیست و در بسیاری از آموزه ها راه به جایی نمیبرد؛ چنان که آموزه های وحیانی نیز بدون به کار گیری تعقل و آموزه های عقلانی نتیجه نمیدهد. از این رو، ایمان و تعقل، دو دست و بازوی توانمند و دو بال تیز پرواز برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت به حساب میآید.
بر پایه این جهانبینی، هم خردورزان یک سویه نگر و بی مهران به دین، در گمراهی میکوشند و هم دین باوران عقل ستیز یا بی مهران به عقلانیت محض و تجزیه کنندگان تعقل و تدین در اشتباه و قشری نگرند.
قرآن کریم، آیات فراوانی دارد که اکتفای به عقل و بینیازی از وحی را نفی میکند: «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل أن تقولوا ما جاءنا من بشیر و لانذیر فقد جاءکم بشیر و نذیر و الله علی کل شیء قدیر؛ ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمده است تا در دوران و روزگارانی که پیامبرانی نبودند، حقایق را برای شما بیان کند تا مبادا در روز قیامت بگویید: برای ما بشارت گر و هشدار دهنده ای نیامد. پس، قطعا برای شما بشارتگر و هشدار دهنده ای آمده است و خدا بر هر چیزی تواناست.» (مائده/ 19) پیداست که اگر عقلانیت و خرد ورزی کافی بود، خدای سبحان بایستی میفرمود: ما به شما عقل دادیم و حجت را بر شما تمام کردیم؛ نه آن که از ارسال پیامبران سخن بگوید.
در آیه دیگری می فرماید که اساسا قانون خداوند، چنین است که کسی را عذاب و مؤاخذه نکند، مگر این که قبلا پیامبری بفرستد: «... و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» (اسراء/ 15)
بنابراین، برای رسیدن به هدایت و سعادت، صرف اتکا به عقل بشری و آرای عمومی و بینیازی از وحی، پنداری خام و جاهلانه است: «أفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون؛ آیا خواستار حکم جاهلیتند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟» (مائده/ 50)
خدای سبحان، گروهی را که به دانش و خرد ورزی های بشری بسنده کردند و از آموزههای وحیانی رخ برتافتند و جمود بر علم مادی را بر داده های الهی ترجیح دادند و ایستایی طبیعت را بر پویایی فراطبیعی راجح دانستند، سخت مذمت میکند: «فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون؛ و چون پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، به آن مقدار مختصری از دانش که نزدشان بود، خرسند شدند و سرانجام، آنچه به استهزا و مسخره میگرفتند، آنان را فرو گرفت.» (مؤمنون/ 83)
آری، پیامبران به عنوان بهترین دل مایه و موهبت های الهی، برای رهایی بشر از قلمرو طبیعت فرستاده شدند و کار آنان از مجال و محدوده عقل جزئی، بسی بزرگ تر و فراخ تر و گسترده تر است؛ به ویژه که دست آوردهای عقلانی، خطا و اشتباه و تغییر و دگرگونی دارد و هماره فرضیه های جدید، جایگزین فرضیه های گذشته میشود. از این جاست که "محقق طوسی"، یکی از فواید برانگیخته شدن پیامبران را تأیید ادراکات عقلی دانسته است: "کمعاضدة العقل فیما یدل علیه". شمارش اشتباهات عقل در همین عصر و فضا، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. هنوز در هندوستان، بت پرست وجود دارد و هنوز در آن سرزمین، گاوها مقدسند و.... از اینجا به این نکته میرسیم که بعثت پیامبران، منت و نعمتی بزرگ است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشورجاوید جلد10- صفحه 54 و 52
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد3- صفحه 169
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها