تمایز حکمت و فلسفه در حکمة الاشراق
English فارسی 6367 نمایش |سهروردی، مانند بسیاری از فیلسوفان اسلامی، فلسفه را از حکمت متمایز می داند؛ رعایت این تمایز از نظر درک نه تنها تعالیم اشراقی بلکه درک فلسفه دوران بعد از سهروردی، خصوصا در ایران و شبه قاره هند، بسیار مهم است.
ترس ابن سینا از بیان تعالیم اشراقی
تفاوت میان فلسفه و حکمت که شمار زیادی از فلاسفه اسلامی بدان معتقد بوده اند، گویا مورد تأیید حتی مشائیون چون ابن سینا بوده، دانشمندی که پس از رسیدن به اوج بلوغ فلسفی گرایشهای اشراقی از خود نشان داد. وی در مقدمه منطق المشرقیین می گوید: «فروعی از دانش وجود دارد که از یونان نشأت نگرفته است». سهروردی در مشارع و مطارحات خود می گوید گرچه بیشتر مصنفات ابن سینا عاری از هر ارزش حکمت الهی است، اشاراتی دارد به وجود نوعی دانش به غیر از فلسفه یونانی و شیوه استدلالی آنها. سهروردی ممکن است بر این باور بوده که ابن سینا به سبب شرائطی که در آن زندگی می کرده، مجبور بوده نسبت به عقاید اشراقی ساکت بماند. بنابراین، احساس سهروردی این است که نه تنها باید گرایشهای اشراقی ابن سینا را افشاء کند بلکه باید آنها را ادامه بدهد.
مثلا در کتاب خود الغربة الغربیه، سهروردی آنجا که ابن سینا داستانی را در اثر کوتاه خود رساله حی ابن یقظان به پایان برده، پی می گیرد (و پاره ای از رموز حکما و اسرار تصوف و صاحبان مکاشفه بدان می افزاید). این هر دو داستان بسیار رمزی هستند و مقامات روحانی نفس طالب حقیقت و رابطه او را با عقل فعال، که سهروردی آن را پیر برنا می خواند، به تصویر می کشد. ابن سینا از خطرات علنی کردن حکمت اشراق نیک آگاه بود، و سکوتش در این باب به احتمال زیاد به سبب همین نکته بوده است. او در اشارات و تنبیهات می گوید، اگر این حکمت را فاسد کنید خدا میان شما و من حاکم باد.
غروب حکمت یونان با ارسطو
اگر این اسپینوزا بود که گفت: «خداوند آن قدر بی هوش نیست که مخلوق دوپائی را بیافریند و به دست ارسطو بسپارد تا او را عاقل سازد»، سهروردی این جمله را به حرف او می افزود: «و ارسطو را تنها دری قرار دهد که از طریق آن بتوان حقیقت را بدست آورد». این بدان سبب است که سهروردی نه ارسطو را بانی عقلانیت می داند و نه به نظر وی نوع دانشی که ارسطو مدافع آن بود می تواند تنها دانشی باشد که به حقیقت منتهی می شود.
سید حسین نصر می گوید: او (سهروردی) معتقد بود که این حکمت کلی و جاودانی، حکمت خالده است که به صورتهای مختلف در میان هندویان، ایرانیان، بابلیان و مصریان باستان و نیز در میان یونانیان تا زمان ارسطو وجود داشته است. به نظر سهروردی فلسفه ارسطو نه سرآغاز فلسفه بلکه پایان آن در میان یونانیان بود که با محدود کردن حکمت به جنبه استدلالی، میراث قدیم را به نقطه پایان رساندند.
رابطه قوای نفس و تفاوت حکمت و فلسفه
تفاوت ماهوی میان فلسفه و حکمت از نظر سهروردی تفاوتی طبیعی و ناشی از این است که قوای نظر و عمل دو قوه جداگانه هستند. سهروردی در کتاب یزدان شناخت خود بدین تفاوت اشاره می کند و می گوید که در نفس دو قوه وجود دارد: یکی در یابنده و دیگری در کارکننده. سهروردی سپس عمل این دو قوه را موکول و موقوف به یکدیگر می داند و می گوید:
قوه نظری، مثلا چنان است که باید بداند که عالم محدث است، و عملی چنانکه بداند که ستم زشت است... نظری متصور است به علم بحث، و عملی اگرچه روی سوی عملی دارد از آن عمل علمی لازم آید که بدانند که آن معلوم کردنی است... این بدان معنا نیست که سهروردی مخالف شیوه های استدلالی در مورد مسائل فلسفی بود؛ او مانند غزالی و بعضی صوفیه دیگر که با فلسفه مخالفت می ورزیدند، ضد فلسفه نبود. در واقع، استدلال و داوری مستقل جزء مهمی از روند حقیقت طلبی است. حرمتی که سهروردی برای شیوه های منطقی استدلال قائل است تا بدان حد است که می گوید: «از من و از هیچ کس دیگر پیروی مکنید و بدانید که عقل تنها ملاک است».
طبقات دانایان و مهارت فلسفی
بنابراین، ضمن اینکه تفکر فلسفی به عقیده سهروردی مهم است، به هر حال منبعث از قوه ای است که فرودست ذوق است. سهروردی تا آنجا پیش می رود که دانایان مختلف را بر حسب مهارتشان در فلسفه استدلالی و حکمت به چند گروه، به شرح زیر، تقسیم می کند:
1- آنان که در حکمت اشراقی مهارت یافته، اما در فلسفه استدلالی دستی ندارند (مانند بایزید و خرقانی).
2- آنها که در فلسفه استدلالی به کمال رسیده اند ولی با عرفان بیگانه اند (مانند فارابی).
3- کسانی که هم به فلسفه استدلالی هم به حکمت اشراقی دست یافته اند. آنان فیلسوفان کامل و شایسته عنوان خلیفه الهی اند.
گرچه واضح است که سهروردی، مخصوصا در تلویحات و مشارع و مطارحات که پیشنهاد می کند که نخست فلسفه مشائی مطالعه شود، فلسفه استدلالی را مطمح نظر دارد.
وی پس از آنکه از فلسفه استدلالی به عنوان شرط ادراک اشراق دفاع کرد، به ذکر ویژگیهای خاص نوع حکمتی که خود تبلیغ آن را می کند، می پردازد.
حکمة اللدنیه
سهروردی خود را وحدت بخش چیزی که او آن را حکمة اللدنیه می نامد به شمار می آورد و این حکمتی است که با خضر پیامبر شروع شده و طی قرون و اعصار به اشکال مختلف دوام آورده است. در مورد منشأ این حکمت، وی چنین می گوید: انوار سلوک که (شعاع آن) به زمانهای پیشین کسیده شده، خمیره آن از فیثاغورس است... که به تستری و پیروان او منتقل شد. خمیره (حکمت) خسروانیان به خرقانی و سیار بسطامی (بایزید بسطامی) رسید.
بنابراین، سهروردی می گوید اگرچه فلسفه و حکمت از یک منبع واحد سرچشمه می گیرند، با این حال از هم متمایزند زیرا فلسفه شرط لازم و حکمت شرط کافی برای حصول حقیقت است. سهروردی در مقام ترکیب کننده میراثهای مختلف دانش، فلسفه و حکمت را دو نوع دانش میشمارد که هر یک مناسب هدفی است. حقیقت به عقیده سهروردی نهایتا باید متکی به علمی باشد که از راه اشراق حاصل می شود، ضمن اینکه باید قابل نقادی منطق و استدلال عقلی، و سازگار با آنها باشد. سهروردی در باب رابطه میان فلسفه و حکمت در مقدمه حکمة الاشراق می گوید:
«... این کتاب را روشی دیگر بود و طریقی نزدیک تر از آن طریق (استدلالی)... و حقایق و مطالب آن نخست برای من از طریق تفکر حاصل نیامد، بلکه حصول آن به امری دیگر بود. سرانجام، وقتی حقیقت را یافتم جویای برهان آن شدم بدان سان که هرگاه، مثلا از آن برهان قطع نظر کنم هیچ مشککی نتواند مرا در آن به شک اندازد».
منبع های دوگانه حکمت و فلسفه
سهروردی ادعا می کند نخستین کسی است که حقیقت، یا به قول او حکمت، را کشف کرده، و سپس برای دستیابی به مبنای عقلانی دانش حاصله راهی را پیش گرفته است. یقینا فلسفه در تفکر سهروردی نقشی متفاوت با حکمت ایفا می کند؛ همین طور است شیوه رسیدن به کمال مهارت در هر یک از این دو نوع دانش. این دو سنت علمی نه تنها از نظر شکل و محتوا برای شیخ اشراق متفاوتند، بلکه از دو منبع متفاوت هم نشأت می گیرند. فلسفه استدلالی از قوه عقلانی سرچشمه می گیرد، در حالیکه اشراق از قوه ذوق ناشی می شود.
مشکل عمده ای که اغلب بدان اشاره می شود این است که اگرچه نتایج تحلیل منطقی اثبات پذیر است، این در مورد حقایق ادعائی مختلف که ماهیت اشراقی دارند، صادق نیست. سهروردی می گوید نظرات او را تنها کسانی می توانند به اثبات برسانند که به هدایت شیخی روحانی که خلیفه خداوند بر روی زمین است، به علم اشراق معرفت حاصل کرده باشند. وی در این مورد می گوید: البته روا نبود که کسی بدون مراجعه به شخصی که به مقام خلیفه الهی رسیده و دانش این کتاب نزد وی است، طمع بندد که به اسرار این کتاب واقف گردد.
تجربه اشراقی و سفر روحانی
دستورهای سهروردی در باب اینکه چگونه می توان انواع دانش مورد نظر او را تحصیل کرد، اغلب صراحت دارد. از نظر او، حکمة الاشراق نقشه راهنمایی است برای کسانی که می خواهند اشراق را تجربه کنند. قائل بودن به اهمیت زهد و ریاضت و عقل عملی برای تعالیم اشراقی به طور کلی بسیار مهم است، حتی اگر این خلاف نظر بعضی از مفسران متأخر سهروردی باشد که بر جنبه های فکری و فلسفی وی بیشتر تأکید می کنند.
اهتمام عمده کل فلسفه سهروردی نشان دادن سفر روح انسان به منزلگه اصلی اوست. آغاز کار چنین است که شخص به مسیری که باید دنبال نماید وقوف حاصل می کند. با پیروی از تعالیم شیخی که می تواند مرید را از هزارتوی خطرات روحی به بیرون هدایت کند، شخص به مرحله ای می رسد که علم معنوی را می تواند مستقیما و بی واسطه کسب کند. در این مرحله، به نظر سهروردی، دانش از نفس قدسیه می تراود و این شیوه ای از شناخت است که با شیوه شناخت مشائین فرق دارد. برای ترسیم کردن سفر روحانی انسان، سهروردی مشتی اندیشه ها و مفاهیم بسیار منسجم را مطرح می سازد که اعتبار آنها بستگی دارد به کل نظام فلسفی او که خود این نیز موقوف به نظریه اصالت نور است.
منـابـع
مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی- نشر مرکز سال 1377- صفحه 95-89
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها