نظام اخلاقی متفکران و فلاسفه اسلامی

فارسی 12540 نمایش |

نظام اخلاقی

برای اینکه بتوانیم نشان دهیم که نظام اخلاقی در اسلام دارای فلسفه مستقلی است، باید روش گروه های مختلف متفکران مسلمان را اعلم از صوفیه، متکلمین و فلاسفه مورد بازبینی قرار گیرد. هرچند که غایت نظام اخلاقی در نزد این گروهها رسیدن به کمالی غایی است که هم دین مشوق آن است و هم عقل در صدد وصول به آن، اما هر یک از آنها با توجه به نحوه نگرشی که به جهان دارند، به امور و از جمله اخلاق می نگرند.
اما در نهایت باید گفت که، تمامی سنت های فکری اصیلی که در دامن اسلام پرورش یافته اند، دارای ما بالاشتراک هستند، که آن ما بالاشتراک همانا کمال در جهت توحید و مبدأ عالم است.
با این مقدمه نگاهی گذرا داریم بر نظام اخلاقی در نزد صوفیه، اخوان الصفا، ابن مسکویه و غزالی.

اخلاق در نزد اهل ذوق (متصوفه)

ذوق یا تصوف روشی است برای رسیدن به حقیقت به وسیله شهود، زیرا حقایق جز به تجربه روحی و بینش درونی کشف نمی شود و بینش درونی نه به وسیله نظر عقلی و جدل بلکه به وسیله وجدان و اراده حاصل می شود. خصوصیت طریق صوفی این است که وصول به حقیقت به وسیله تعلم ممکن نیست بلکه به ذوق و حال است و روش آن سلوک است و از این رو صوفی هر نظر عقلی و هر برهان و استدلال را رد و طرد می کند، زیرا در نظر وی از راه استنباط عقلی و استدلال و مناقشه و مجادله و فرض و اعتراض، یقین حاصل نمی شود.
صوفی در عالم معنوی که مقتضی جمع همت و استغراق روحی و وصول به احوال و مقامات است زندگی می کند. پس تصوف، تمایلی عملی است نه نظریه ای فلسفی. ولی آیا تجربه های صوفیان نظم و ترتیب متکاملی ندارد که آن را بتوان مذهبی فلسفی در اخلاق تلقی کرد؟ آیا ممکن است تصوف حیاتی عملی باشد که مستند به اساس نظری نباشد؟ و آیا تجارب روحی آنان دارای اوصاف و نشانه های کلی نیست؟ آیا در تصوف می توان جوابی برای مسائل و مشکلات فلسفه اخلاق یافت؟ غایت حیات و خیر نهائی چیست؟ آیا الزام اخلاقی درونی است یا بیرونی؟ از سوی دیگر، چون صوفیه مواجه با مخالفان (مثلا فقها و متکلمین) بودند، چگونه از نظرگاه و مسلک خود دفاع می کردند؟
می توان دریافت که تصوف خالی از جنبه نظری نبوده است و با آنکه تصوف، سلوک عملی و ریاضت شهوات نفس است. این معنی بدون به کار بردن نظر و تفکر حاصل نمی شود زیرا تطهیر نفس جز از راه شناخت مهلکات و منجیات آن که مشتمل بر معانی اخلاقی است به دست نمی آید. همچنانکه تفکر عقلی در اخلاق بدون ذوق و حال و عمل، نوعی غرور و برتری جوئی است، تصوف بدون لجام عقل، شطحات و تخیلات است. پس لازم است که متفکر، متذوق و متذوق، متفکر باشد.

اخوان الصفا

اخوان الصفا (قرن چهارم هجری) جماعتی از دانشمندان بودند که اجتماع سری و مقاصد سیاسی داشتند و در رسائل خود به انقلاب عقلی در فکر اسلامی که با مرام سیاسی همراه بود دست زدند. اصول رسائل آنها به فلسفه فیثاغورثی و نوافلاطونی بازمی گشت. در رسائل آنها نشانه های اخلاقی که حاکی از جمع دو نظرگاه عقلی و ذوقی است دیده می شود. جنبه اخلاقی از نام آنان، «اخوان الصفا و خلان الوفا» روشن است. مقصود آنها این نبود که علم را به تنهایی مایه فضیلت قرار دهند بلکه اندیشه های اخلاقی داشتند، که آن را در اخلاق ارسطو نیز می یابیم، یعنی صداقت یا دوستی، که اهتمام اخوان الصفا به آن بیشتر بود زیرا اهمیت صداقت (دوستی) در وحدت سیاسی مایه جذب پیروان است.
رسائل اخوان الصفا دائرة المعارف علوم عصر آنهاست ولی هدف آنان صرفا عملی نبود. زیرا که غایت عملی برای طریقه ای که دارای اغراض سیاسی است ضروری است. از این رو، آنان برای هر نوع معرفت، غایتی اخلاقی، که مهر دینی نیز داشته باشد، قرار دادند. ریاضیات فقط علم کم نیست بلکه جنبه کیفی هم دارد و نفوس را از محسوسات به معقولات می برد؛ علم نجوم نفوس را به صعود به عالم افلاک تشویق می کند و جغرافیا آیات الهی را در آفاق نشان می دهد و همینطور علوم دیگر.
علم الهی شریفترین علم است زیرا غایت آن معرفت خدا و صلاح انسان است. آنان در تفسیر وجود انسان در این زندگی دنیوی به رأی معتزله رفتند. اخوان الصفا لزوم زندگی دنیا را مانند لزوم دوره جنین در رحم برای تکامل تن و تکمیل صورت، یعنی نفس، دانستند. غرض از حیات دنیا تمام و کامل شدن صورت نفس و فضائل آن است. اگر نفس به تکمیل فضائل خود نپردازد از جهان پس از مرگ فایده کامل نمی برد. بدین گونه اخوان حیات انسانی را در پرتو اخلاق تفسیر می کردند. در مسأله معرفت خدا، به طور کلی به رأی معتزله رفتند که معرفت خدا نخستین واجب است و به وسیله این معرفت و اطمینان و آرامشی که حاصل می شود سعادت برین به دست می آید.
در اخلاق به تصوف عملی در بعضی مقامات و احوال، مانند زهد و توکل و صبر و اخلاق و ایمان، رو کردند تا فرد (اخ) به بالاترین درجه از رهائی از شهوات برسد و بر صفای نفس و قرب به خدا نائل آید.
به طور کلی اخوان الصفا در هیچ یک از دو جبنه عقلی و ذوقی برجستگی و امتیاز عمده ای نشان نمی دهند و کوشش آنان برای تلفیق میان فلسفه و دین یا میان عقل و ذوق چندان قرین پیروزی نبود. جز این که در برقراری سازش میان نظر و عمل پیروز شدند و این مشکلی است که معتزله از جهتی و صوفیه از جهت دیگر در آن کوتاه آمدند. اخوان در سایه دعوتی که دارای معتقدات دینی و مرام سیاسی بود شکاف بین نظر و عمل و بین معتقدات و سلوک رفتار را پر کردند.

ابن مسکویه

ابن مسکویه (از متوفی: 421 هجری) بیش از هر متفکر اسلامی به اخلاق عنایت و اهتمام نموده است و بنابراین در بحث از اخلاق در فکر و فرهنگ اسلامی باید از او نیز یاد کرد. وی در فلسفه اخلاقی خود بیشتر پیرو ارسطو و در برخی مطالب از افلاطون متأثر است و به علاوه از شریعت اسلامی برخوردار است. تألیف مهم وی «کتاب الطهاره و تهذیب الاخلاق» است.
ابن مسکویه منظور خود را از اهتمام به اخلاق، ضرورت بنیاد نهادن اخلاق بر اساس فلسفی درست ذکر می کند به طوری که افعال نیک بدون مشقت از نفس صادر شود و چون اخلاق صادر از نفس است پس معرفت خصائص آن لازم است و از این رو به قوای نفس و به آنچه از فضائل و رذائل به آنها مربوط می شود اشاره می کند و مانند افلاطون فضائل را تحت چهار فضیلت معروف درمی آورد. ابن مسکویه پس از مطالعه قوای نفس، به بررسی سعادت و تعیین خیر برین می پردازد و سعادت غائی و خیر برین را یکی می داند و میان سعادت و فضیلت ربط می دهد و آنگاه به نظریه ارسطو درباره اعتدال (حد وسط) توجه می کند و نیل به فضیلت حد وسط را جز به وسیله فهم و عقل نمی داند («تهذیب الاخلاق»). و چون فضائل در ما طبیعی نیست بلکه مکتسب است فرا گرفتن اصول معارف و معاملات واجب است. و نیز علم شریعت برای قبول حکمت و طلب فضیلت و رسیدن به سعادت لازم است و از آنجا که علم به تنهائی کافی نیست افعال انسان، نیک و بافضیلت نخواهد بود مگر آنکه از روی اراده و اختیار باشد.
ابن مسکویه با رهبانیت و تصوف از این حیث که فضائل برای کسانی که آمیزش با مردم را ترک کنند و به غارها و صومعه ها پناه برند، حاصل نمی شود (زیرا انسان با خیر یا شر روبرو نمی شود) مخالف است. حیات انسان حیات زهد و اعراض نیست بلکه حیات توافق بین خواسته های تن و روان است و بنابراین حکیم از تمامی لذات دنیا چشم نمی پوشد بلکه لذات روحانی را به آن می افزاید. مع هذا فلسفه وی خالی از جنبه تصوف نیست. زیرا سعادتمند حقیقی کسی است که بهره خود را بوسیله نعمتهای روحانی کامل گرداند و به نور الهی روشن شود و این معنی ناگزیر مستلزم انصراف اراده به سوی امور الهی است یعنی قطع رابطه با محسوسات تا از طریق عشق الهی مستعد قبول فیض گردد.
با آنکه فلسفه ابن مسکویه دارای اصالت و ابتکار نیست و اقتباس و تلفیق از افکار ارسطو و افلاطون است، آراء وی از این جهت قابل توجه و اعتناست که وی نخستین کسی است که انظار فلاسفه اسلام را به مطالعه اخلاق متوجه کرد و کوشید میان نظر و عمل سازش دهد. لیکن به رغم ادعای خود درباره اهمیت شریعت در اخلاق، فلسفه اخلاقی وی از روح دین دور است زیرا در آن نه به عنایت الهی اشاره شده است و نه به اهمیت حساب اخروی.

غزالی

وی از بزرگان علمای اسلام و کلامی و صوفی بوده است، در بحبوحه رواج طریقه اشعری و مسلک شافعی در خراسان ظهور کرد. تأثیر تعلیم و تربیت وی در مهد این عقاید و نزد بزرگان این فرقه در مؤلفاتش آشکار است. تمایل او در اصول به طریقه اشعری و در فروغ به مسلک شافعی است. مهمترین و گرانبهاترین کتاب وی «احیاء علوم الدین» در اخلاق و مسائل دینی و تصوف، است. دومین کتاب بزرگ خود را در حدود پنجاه سالگی به فارسی به نام کیمیای سعادت در اخلاق نوشت. این هر دو کتاب یک طرح دارد و کیمیای سعادت خلاصه کتاب «احیاء» است.
در اخلاق، از خلال بیشتر کتابهای غزالی می بینیم که در بحث از فضائل و رذائل توجه به اصلاح اخلاق دارد و متعرض مبادی فلسفی و غایات کلی اخلاق نمی شود. تکیه وی در درجه اول به دین است ولی به آراء اخلاقی فلاسفه ای نظیر افلاطون و ارسطو نیز متکی است. فضائل اصلی در نظر او همان فضائل چهارگانه افلاطون یعنی حکمت و شجاعت و عفت و عدالت، است و مقیاس فضیلت همان اعتدال ارسطوئی است. در کتاب میزان العمل، یکی دیگر از کتب اخلاقی خود، می گوید: «اخلاق نیکو همان رعایت وسط معتدل میان دو طرف افراط و تفریط است» و حد اعتدال در نظر او هم آهنگی و ترکیب عقل و شرع است.
وی رأی معتزله را در اینکه عقل بین خیر و شر تشخیص و تمییز می دهد رد می کند و بر آن است که اعمال فی نفسه زیبا و زشت نیست بلکه نسبت به آنچه شرع مقرر داشته چنین است. بنابراین خیر چیزی است که خدا بدان امر کرده و شر چیزی است که از آن نهی کرده است. اما در جای دیگر از کتاب «احیاء» می گوید «دروغ حرام نیست مگر از این جهت که در آن زیانی برای مخاطب یا غیر او هست»، و در این عقیده «فائده» را مقیاس اخلاقی گرفته است. گاهی در آراء وی تناقض دیده می شود، چنانکه در یک جا بین ضرر و شر فرق نمی گذارد و در عمل به نیت استناد نمی جوید (زیرا وقتی نیت پاک بود ضرر را نمی توان شر به شمار آورد) ولی در جزء سوم «احیاء» برای نیت مقام مهمی در اعتقاد و عمل و ثواب و عقاب قائل است: «عمل تابع انگیزه آن است و بدین سبب گفته شده است کارها به نیت ها بسته است.»
رأی وی درباره آزادی این است که «هر فعل اختیاری شامل سه امر است: علم و اراده و قدرت. معنی اراده انگیزش نفس بر وفق غرض آن است» زیرا انسان چیزی را که نمی داند اراده نمی کند و چیزی را که اراده نکرده عمل نمی کند و «کسی که در کردار مجبور باشد مسئولیتی ندارد.»
درباره تأثیر وراثت عقیده وی آن است که خانواده و وراثت و تربیت در اراده مؤثر است و این اقرار منجر به نوعی ناشی از وراثت می شود و مسئولیت شخصی را ضعیف می کند، لیکن غزالی در «احیاء» مکرر بیان می کند که خلقت ارثی را می توان اصلاح کرد و به وسیله تربیت می توان میلهای نکوهیده را ریشه کن نمود، زیرا نفس کودک نقش پذیر است و فطرت انسان بر خیر است و مستعد رسیدن به کمال.
به طور کلی هدف غزالی از تهذیب اخلاق سعادت اخروی است و در نظر وی فضیلتی که دین به آن امر می کند با اخلاق نیکو یکی است.

منـابـع

سیدجلال الدین مجتبوی- مجله فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- شماره 2- پائیز 2535،- صفحه 123-119

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد