نقد نظر مادیون درباره علت و ریشه خداشناسى

فارسی 3161 نمایش |

نظر علامه

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید یک عده از آنان (یعنی مادیون که به کلی منکر خدای صانع هستند) پنداشته‏ اند، دلیل‏ معتقدان به دین در اثبات صانع این بوده که در طبیعت به حوادثی و به موجوداتی برخورده ‏اند که علل مادی آن را نشناختند و چون نمی توانستند قانون عمومی علیت و معلولیت را در عالم و حوادث آن انکار کنند و یا حد اقل استثناء بزنند، و از سوی دیگر باید آن حوادث را به علت‏هایی مستند کنند، که گفتیم علتش را نیافتند، لا جرم برای اینکه بالأخره آن حوادث را به علتی نسبت داده باشند، گفتند: علت آنها در ماورای عالم طبیعت است و نامش خدا است. پس در حقیقت دینداران خدای فرضی را پس ‏انداز کرده ‏اند تا به هر حادثه برخوردند و علتش را نیافتند، آن حادثه را به خدا نسبت دهند، از قبیل حوادث جوی و بسیاری از حوادث زمینی که علتش برایشان مجهول بوده و همچنین حوادث و خواص روحی انسانها که هنوز علوم به علل آن پی نبرده است. آن گاه گفته ‏اند ولی امروز علوم بشر، پیشرفت شگرفی که کرده، همه آن مشکلات را حل نموده و علل حوادث مادی را کشف نموده و دیگر احتیاج ندارد که قائل به خدا باشد، چون یکی از دو رکن آن فرضیه، در هم فرو ریخت، و آن عبارت بود از احتیاج به توجیه حوادثی که عللش برای بشر نامعلوم بود، و فعلا یک رکن دیگرش باقی مانده، و آن عبارت است از احتیاج به توجیه حوادث روحی به عللی از سنخ خودش و آن علل به عللی دیگر، تا بالأخره منتهی شود، به علتی مجرد از ماده که آن هم به زودی فرو خواهد ریخت.
برای اینکه علم شیمی آلی جدید، با پیشرفت شگرفش این وعده حسن را به ما داده: که به زودی علل پیدایش روح را پیدا کند و بتواند جرثومه ‏های حیات را بسازد و با ترکیب آنها هر موجود زنده که خواست درست کند و هر خاصیت روحی که دلش خواست در آنها پدید آورد که اگر علم این قدم دیگر را بردارد و به این موفقیت نائل آید، دیگر اساس فرضیه وجود خدا به کلی منهدم می شود، آن وقت است که انسان می تواند هر موجود زنده و دارای روح که دلش خواست بسازد، همانطور که الآن هر موجود مادی و طبیعی که دلش بخواهد می سازد و دیگر مانند سابق به خاطر جهلی که به علل حوادث داشت، هر حادثه ‏ای را به آن علت فرضی نسبت ندهد، آری او به خاطر جهلش اصلا حاضر نبود باور کند که حوادث طبیعی علل طبیعی دارد و راضی نمی شد آن حوادث را به غیر خدا نسبت دهد، این بود دلیل منکرین خدا.

علت و معلول

در حالی که این بیچارگان سر در برف فرو برده، اگر کمی از مستی غفلت و غرور به هوش آیند، خواهند دید که معتقدین به خدا از اولین روزی که معتقد شدند به وجود صانعی برای عالم (هر چند که هرگز برای این اعتقاد اولی نخواهیم یافت) معتقد شدند به صانعی برای همه عالم، نه تنها آن حوادثی که علتش را نیافتند (و تاریخ بشریت اصلا اعتقاد به چنین خدایی را از هیچ معتقدی نشان نمیدهد، و هیچ طائفه‏ای از اهل ملت و کیش را نشان نداده، که به خدایی معتقد بوده باشند، که تنها خالق حوادثی باشد که علل طبیعی آن مجهول بوده،) بلکه سراپای عالم را که در آن از هر دو قسم موجودات و حوادث هست، هم معلوم العلة و هم مجهول العلة همه را محتاج به علتی می دانسته‏ اند که خودش از جنس این عالم و داخل در آن نیست، پس معلوم می شود این بیچاره ‏ها خدایی را منکرند که خود معتقدین به مبدأ هم منکر آنند، اینان و آنچه را که آنان اثبات می‏ کنند نفهمیده ‏اند. معتقدین به خدا (که گفتیم بحثهای تاریخی، مبدأ ظهور آنان، در تاریخ بشر را، معین نکرده) اگر یک خدا قائل بوده ‏اند و اگر چند خدا، به هر حال خدایی را قائل بوده‏ اند که صانع همه عالم است، هر چند که قرآن کریم دین توحید را مقدم بر وثنیت، و چندخدایی می داند، و دکتر ماکس ‏مولر آلمانی، شرق‏ شناس نیز این معنا را در کتابش «التقدم فی حل رموز سانسکریتیه» بیان کرده است.
این طائفه حتی انسانهای اولیه از ایشان هم، می دانستند که علت طبیعی فلان حادثه مادی چیست. پس اگر در عین حال به خدایی معتقد بوده ‏اند که خالق همه عالم است، معلوم می شود آن درس نخوانده ‏ها این قدر شعور داشته ‏اند که بفهمند قانون علیت عمومی اقتضاء می‏ کند که برای عالم علت العلل و مسبب الاسبابی باشد. به این جهت معتقد به وجود خدای تعالی شدند، نه برای اینکه در مورد حوادث مجهول العلة خود را راحت کنند، تا شما درس خوانده ‏ها بگوئید: بعضی از موجودات و حوادث عالم خدا می خواهد و بعضی دیگر بی نیاز از خداست. آنها فکر می ‏کردند سراپای این عالم، یعنی عالمی که از یک سلسله علتها و معلولها تشکیل شده بر روی هم آن، نیز علتی می خواهد که خودش داخل در سلسله علتهای درونی این عالم نباشد، و چطور ممکن است هر حادثه ‏ای علت بخواهد ولی سراپای عالم علت نخواهد و از علتی که ما فوق علل باشد و عالم در تمامی تاثیر و تاثراتش متکی بدان باشد، بی نیاز باشد؟
پس اثبات چنین علتی معنایش ابطال قانون علیت عمومی و جاری در میان خود اجزاء عالم نیست و نیز وجود علل مادی در موارد معلولهای مادی مستلزم آن نیست که آن علتها و معلولهای مادی از علتی خارج از سلسله‏ اش بی نیاز باشد و اینکه می‏ گوییم: علتی خارج از سلسله، منظور از این نیست که علتی در رأس این سلسله قرار داشته باشد، به طوری که خود سلسله از آن علت غایب باشد، بلکه منظور علتی است که از جنس سلسله علل نباشد و از هر جهت به سلسله علل احاطه داشته باشد.

تناقض گویی‏های عجیب مادییون

از تناقض‏ گوییهای عجیبی که مادیون در کلامشان مرتکب شده ‏اند، یکی این است که می گویند: «حوادث (که یکی از آنها افعال خود انسانها است) همه به جبر مطلق صورت می‏ گیرد و هیچ فعلی و حادثه ‏ای دیگر نیست مگر آنکه معلول به اجبار عللی است که خود آنها برایش تصور کرده ‏اند.» آن وقت در عین حال گفته ‏اند: «اگر انسان یک انسان دیگری خلق کند، آن انسان مخلوق، تنها و تنها مخلوق آدمی است و به فرض اینکه سایر مخلوقات به اله و صانعی منتهی شوند، آن یک انسان به صانع عالم منتهی نمی شود.» این یک تناقض است. البته این تناقض (هر چند بسیار دقیق است و به همین جهت فهم ساده عامی نمی تواند آن را تشریع کند) ولیکن به طور اجمال در ذهن خود مادیون مادی هست، هر چند که با زبان بدان اعتراف نکنند، برای اینکه خودشان ندانسته تمامی عالم را یعنی علل و معلولات را مستند به اله صانع می ‏کنند، و این خود یک تناقض است.
تناقض دومشان اینکه با علم به اینکه الهیون از حکماء بعد از اثبات عموم علیت و اعتراف به آن، وجود صانع را اثبات نموده و بر اثباتش براهین عقلی اقامه می ‏کنند، مع ذلک در باره آنان می گویند بدین جهت معتقد به وجود خدا شده ‏اند که علت طبیعی پاره ‏ای حوادث را نجسته ‏اند، و حال آنکه اینطور نیست، حکماء الهی زیربنای بحثهای الهی‏شان اثبات عموم علیت است، می ‏گویند: باید این علت‏های مادی و ممکن، سرانجام به علتی واجب الوجود منتهی شود و این روش بحث مربوط به امروز و دیروز الهیون نیست، بلکه از هزاران سال قبل، و از قدیمی‏ترین عهد فلسفه، تا به امروز همین بوده و حتی کمترین تردیدی هم نکرده ‏اند، در اینکه باید معلولها با علل طبیعی‏ش مستند و منتهی به علتی واجب الوجود شود، نه اینکه استنادشان به علت واجب، ناشی از جهل به علت طبیعی، و در خصوص معلولهای مجهول العله باشد که مادییون توهم کرده ‏اند، این نیز تناقض دومشان می باشد.
تناقض سومشان این است که عین همین داوری بی جا را ندانسته درباره روش قرآن کرده ‏اند، با اینکه قرآن کریم که توحید صانع را اثبات می‏ کند، در عین حال جریان قانون علیت عمومی را بین اجزاء عالم قبول دارد، و هر حادثه را به علت خاص به خودش مستند می ‏کند، و خلاصه آنچه را عقل سلیم در این باره می گوید تصدیق دارد. قرآن کریم قانون علیت عمومی را پذیرفته و افعال و پدیده ‏هایی را هم به علل طبیعی و هم به خدا نسبت می دهد. چه قرآن کریم هم افعال طبیعی هر موجودی را به خود او نسبت می دهد و فاعل‏های طبیعی را فاعل می داند، و در آیات بسیاری افعال اختیاری انسانها را به خود آنان نسبت می دهد که احتیاجی به نقل آنها نیست، و در عین حال همه آن فاعلها و افعالشان را بدون استثناء به خدای سبحان نسبت می دهد، و می‏ فرماید: «الله خالق کل شی‏ء؛ الله آفریدگار هر چیزی است.» (زمر/ 62)، و نیز می ‏فرماید: «ذلکم الله ربکم، لا إله إلا هو، خالق کل شی‏ء؛ با شما هستم، الله پروردگار شما است که آفریدگار هر چیز است، معبودی جز او نیست.» (انعام/ 102)، و نیز فرموده: «ألا له الخلق و الأمر؛ آگاه باشید، خلقت و امر همه از آن او است.» (اعراف/ 54)، و نیز فرموده: «له ما فی السماوات و ما فی الأرض؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او است.» (شوری/ 4)، پس هر موجودی که کلمه (چیز- شی‏ء) بر آن صادق باشد، مخلوق خدا و منسوب به او است، البته به نسبتی که لایق ساحت قدس و کمالش باشد.
اینها آیاتی بود که تمام موجودات و آثار و افعال موجودات را به عبارت (هر چیز) به خدا نسبت می داد، آیات دیگری هم هست که در آن هر دو نسبت هست یعنی هم آثار و افعال موجودات را به خود آنها نسبت می دهد و هم به خدا، مانند آیه: «و الله خلقکم، و ما تعملون؛ و خدا شما را و آنچه شما می ‏کنید آفریده است.» (صافات/ 96)، که ملاحظه می‏ فرمائید، هم اعمال ما را اعمال ما دانسته و هم خود ما و اعمالمان را مخلوق خدا، و آیه: «و ما رمیت إذ رمیت، و لکن الله رمی‏؛ تو سنگریزه نینداختی وقتی می‏ انداختی، بلکه خدا انداخت.» (انفال/ 17) که سنگریزه انداختن را هم به رسول خدا (ص) نسبت می‏ دهد و هم این نسبت را از او نفی می کند و به خدا نسبت می دهد و آیاتی دیگر نظیر اینها.
از همین باب است آیاتی که به طور عموم میان دو اثبات جمع می کند، مانند آیه: «و خلق کل شی‏ء، فقدره تقدیرا؛ هر چیزی را بیافرید و آن را به نوعی تقدیر کرد.» (فرقان/ 2) و آیه: «إنا کل شی‏ء، خلقناه بقدر... و کل صغیر و کبیر مستطر؛ ما هر چیزی را به اندازه گیری خلق کردیم... و هر خرد و کلانی نوشته شده است.» (قمر/ 53) و نیز آیه: «قد جعل الله لکل شی‏ء قدرا؛ خدای تعالی برای هر چیزی اندازه ‏ای قرار داد.» (طلاق/ 3) و نیز آیه: «و إن من شی‏ء إلا عندنا خزائنه، و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ و هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه ‏هایش هست و ما آن را نازل نمی ‏کنیم مگر به اندازه ‏ای معلوم.» (حجر/ 21) و معلوم است که تقدیر هر چیز عبارت است از اینکه آن را محدود به حدود علل مادی و شرائط زمانی و مکانیش کنند. و سخن کوتاه اینکه اساس اثبات وجود اله یگانه در قرآن کریم، اثبات علیت و معلولیت در میان تمامی اجزاء عالم (به طوری که اگر قرآن کریم این جریان را قبول نمی داشت، نمی ‏توانست بر مدعای خود اقامه دلیل کند) و سپس استناد همه به خدای فاطر و صانع همه عالم است و این معنا جای هیچ شک و تردیدی نیست، پس اینکه مادیون گفته ‏اند: «معتقدین به خدا بعضی از موجودات و حوادث را به خدا نسبت می دهند و بعضی دیگر را به علل مادی آن، آن عللی که برایشان شناخته شده.» صحیح نیست.

علت اشتباه آنان: عدم دسترسی به منابع صحیح معارف اسلامی

ممکن است این مادیون (در این اشتباه‏ها خیلی تقصیر نداشته باشند، چون مدارک صحیحی از معارف اسلامی در دسترسشان نبوده، تنها مدرکی را که دیده ‏اند) کتاب‏های فلسفی عامیانه ‏ای بوده که (به اصطلاح) علمای مسیحیت نوشته بودند، در آن متعرض این مسئله و مسائلی نظیر آن شده و کلیساهای قرون وسطی، آن کتاب‏ها را در اختیار مردم قرار می داد. و یا متکلمین بی مایه سایر ادیان به آن نوشته‏ ها اعتماد می‏ کردند، نوشته ‏هایی که مشتمل بر یک مشت مسائل تحریف شده و استدلالهایی واهی و بی سر و ته بود. در نتیجه این متکلمین وقتی خواستند دعوای خود را (با این که حق بود و عقولشان به طور اجمال حکم بدان می ‏نمود) بیان کرده و اجمال آن را بشکافند ناتوانیشان در فکر و تعقل، ایشان را وادار کرد تا از غیر راهش وارد شوند و دعوی خود را عمومیت دهند و دلیل خود را وسیعتر از دعوی خود بگیرند. نتیجه این ناتوانی‏ها این شد که بگویند هر معلول مجهول العله بدون واسطه مستند به خداست و در مقابل افعال اختیاری محتاج به علت نیست و یا خصوص انسان در صدور فعل اختیاری محتاج به خدا نیست، خودش در فعلش مستقل است.
طائفه‏ ای دیگر (یعنی بعضی محدثین و متکلمین از کسانی که تنها به ظاهر مطالب می ‏نگرند، و جمعی هم غیر از ایشان) نتوانستند برای اسناد کارهای اختیاری انسان به خدای سبحان معنای صحیحی پیدا و تعقل کنند، معنایی که لایق ساحت و مقام ربوبی باشد، در نتیجه افعال اختیاری انسان را به خود انسان نسبت داده و استناد آن را به خدا منکر شدند. مخصوصا آن مصنوعات آدمی را که صرفا برای معصیت درست می‏ کند، چون شراب و آلات لهو و قمار و امثال آن را به کلی بی ارتباط با خدا دانسته ‏اند و استدلال کرده ‏اند به اینکه‏ خدای تعالی در آیه: «إنما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان، فاجتنبوه؛ شراب و قمار و انصاب و از لام، پلیدی است که شیطان آنها را درست کرده، پس باید از آن اجتناب کنید.» (مائده/ 90) اینگونه مصنوعات را عمل شیطان خوانده و معلوم است که عمل شیطان را نمی شود به خدا نسبت داد.
اگر خواننده بیان قبلی ما را به خاطر داشته باشد در آن بیان نکاتی هست که بطلان این توهم را هم از نظر عقل و هم نقل، روشن می‏ کند، در آنجا گفتیم: افعال اختیاری همانطور که نسبتی با خدای سبحان دارد، البته نسبتی که لایق به خدا باشد همچنین نتایج آن که انسان آن مصنوع را به خاطر آن نتایج و رفع حوائج زندگی درستش کرده، به خدای سبحان منسوب است. علاوه بر اینکه کلمه (انصاب) که در آیه قبلی آمده بود، به معنای بتها و مجسمه ‏هایی است که به منظور عبادت نصب می ‏شده و خدای تعالی در آیه: «و الله خلقکم و ما تعملون؛ با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمى ‏سازيد آفريده است.» (صافات/ 96) آنها را مخلوق خود دانسته است. از همین جا روشن می ‏شود که تراشیده ‏های دست بشر، یعنی بت‏ها، جهات مختلفی از نسبت دارد که از بعضی جهاتش منسوب به خدای سبحان است، و آن عبارت است از طبیعت وجود آنها، با قطع نظر از وصف خدایی و پرستش، که معصیت و نافرمانی خداست، چون حقیقت بت‏ها چیزی به جز سنگ و یا فلز نیست، چیزی که هست این سنگ و فلزها را به اشکال مختلفی تراشیده و در آورده‏ اند و در آنها هیچ خصوصیتی نیست که به خاطر آن بت را به پدیدارنده همه موجودات نسبت ندهیم.
اما اینکه معبودی است که به جای خدا پرستیده می ‏شود، این، یک جهت دیگری است که به این جهت باید از خدای تعالی نفی شود، یعنی باید گفت معبود بودن بت، مستند به خدا نیست بلکه مستند به عمل غیر خدا چون شیطان جنی یا انسی است، و همین طور غیر بت از موجودات دیگر که جهات مختلفی دارد، به یک جهت مستند به خداست و به جهتی دیگر مستند به غیر خدا است. پس از همه مطالب گذشته معلوم شد که ساخته‏های دست بشر نیز مانند امور طبیعی همه مستند به خداست و هیچ فرقی میانه آن و امور طبیعی نیست، بله مسئله انتساب به خلقت هر چیز، دائر مدار آن مقدار حظی است که از وجود دارد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 1 صفحه 608-603

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد