نقش دین و اعتقاد به خدا در زندگی بشر
فارسی 8140 نمایش |آرامش روحی و روانی
اعتقاد به خداوند متعال، اثر عوامل اضطراب آفرین را ریشه کن می کند. دین آسمانی بـا دسـتـورهـای اخـلاقـی و تـعـالیـم حـیـات بـخـش خـود حـرص و آز و جـاه طـلبـی و مـال دوسـتـی انـسـان را -کـه یـکـی از عـوامـل اضـطراب روحی است- به گونه صحیحی تـعـدیل می کند و انسان را به قناعت، عزت نفس، مناعت طبع و پرهیزکاری فرا می خواند. هـمـچنین در این راه با وعده و وعید به پاداشهای بزرگ و کیفرهای سخت از حرص و آزهای نـامـشـروع مـی کـاهـد و از هـر نـوع تـجـمـل پـرسـتـی و گـرایـش بی حد و حساب به دنیا جـلوگـیـری مـی نـمـایـد. از سـوی دیگر اساسا آیین اسلام با نگاه ارزشی و بالنده به مـسـائل و مـواهـب طـبـیـعـی، دنـیـا و هـمـه وسـایـل زنـدگـی را نـیـز وسـیـله کـمـال در زنـدگـی مـی دانـد و از ایـن طـریـق اثـر نـامـطـلوب یـکـی از مـهـم تـریـن عـوامـل اضـطـراب را -کـه تـوجـه کـامـل بـه دنـیـا و مـادیـات اسـت- تعدیل می کند. همچنین دین در پرتو اعتقاد به معاد و روز رستاخیز، رشته زندگی را به دوران پـس از مـرگ مـی کـشـاند و مرگ را آغازگر زندگی جاودان می شمارد.
و به این وسیله اندیشه رنج دهنده و غم افزای فنا و نیستی را از ذهن آنان زدوده و این عامل اضطراب و نگرانی را از میان بر می دارد. فـرد مـعـتـقـد بـه خـدا در مـواقـع هـجـوم مصائب از یک طرف برای خود تکیه گاه محکم و پناهگاه ایمنی احساس می کند و از این احساس ، نیرو و نشاط می گیرد: «الذین امنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله اءلا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آنـان کـه بـه خـدا ایمان آورده اند و دلشان با یاد خدا آرامش می گیرد. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش می پذیرد» (رعد/ 28). و از طـرف دیـگر، در برابر پیشامدهای ناگوار و صبر بر بلاها، اجر و پاداش الهی را در نظر دارد: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب؛ خداوند، صابران را بدون حساب پاداش می دهد» (زمر/ 10). چـنـین انسانی هر گونه رنج و ناراحتی را موقت و زود گذر می داند و در انتظار سعادت حتمی و جاودان به سر می برد. گاهی نیز ریشه دلهره و نگرانی، احساس تنهایی است کـه ایـمـان بـه خـدای حـاضـر و نـاظـر، ایـن دلهـره را بـه آرامـش تـبـدیـل می کند. او انیس و مونس مؤمن است، سخنش را می شنود، کارش را می بیند و با او مهربان است.
امیدواری
آنـچـه مـایـه امـیـدواری انـسـان بـه مـوفـقـیـت در زنـدگـی مـی گـردد، دو چـیـز است: اول تـلاش و دوم اطـمـیـنـان بـه فـراهـم بـودن شـرایـط مـوفـقـیت. مثلا موفقیت دانش آموز، مـعـلول دو چـیـز اسـت: سـعـی و تلاش و دیگر مساعدت و آمادگی محیط مدرسه و تشویق و تـقـدیـر اولیـای مـدرسـه. اگـر دانـش آمـوز پـرتـلاش، بـه مـحـیـطـی کـه در آن تحصیل علم می کند و معلمی که در پایان سال تحصیلی به او نمره می دهد، اعتماد نکند و نـگـران بـرخـورد غـیـر عـادلانـه بـاشـد، در تـمـام ایـام سـال دلهـره و اضـطـراب سـراپـای وجـودش را پـیـش نـمـی آیـد. ایـمـان بـه خـدای مـتعال نیز در جهان هستی همین نقش را دارد. ایمان به انسان اعتماد و اطمینان می بخشد و به او امید می دهد که نگران آینده اش نباشد؛ زیرا در جهان دیگر، پاداش تلاشهای خود را می یـابـد. از نـظـر فـرد مـوحـد، جـهـان نـسـبـت بـه تـلاش مـردمـی کـه در راه صـحـیـح و یـا بـاطـل و پـیـمـودن مـسـیـر عدل یا ظلم هستند، بی طرف و بی تفاوت نیست؛ بلکه دستگاه آفرینش حامی مردمی است که در راه حق و حقیقت و عدالت و خیرخواهی تلاش می کنند: «إن تنصروا الله ینصرکم؛ اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری می کند» (محمد/ 7). «إن الله لایضیع اءجر المـحسنین؛ بی گمان، خداوند اجر نیکوکاران را تباه نمی کند» (توبه/ 120).
تلاش برای اجرای عدالت اجتماعی
انـکـار خـدا به معنای اعتقاد به بی شعوری جهان است. از دیدگاه کسی که معتقد به خـدا نـیـسـت، جـهـان پـدیده با شعور و آگاهی نیست. بنابراین، نمی تواند هدف داشته بـاشـد؛ زیـرا هـدفـداری از لوازم شـعـور و آگاهی است و اگر جهان هدف نداشته باشد، انسان هم که جزئی از آن است، نمی تواند هدف داشته باشد و در این صورت عدالت، بـرابری، ایثار و به طور کلی، همه بایدها و نبایدهای اخلاقی بدون مفهوم و خالی از مـحـتـوا خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر واقعا جهان بی هدف و بی شعور است و خدایی در کـار نـیـسـت و حـسـاب و کـتـاب وجـود نـدارد، چـه تـفـاوتـی مـیان خوبی و بدی و ظلم و عـدل اسـت و چـرا باید فرد خود را فدای دیگران کند یا در راه برقراری عدالت اجتماعی بکوشد؟ گـفـتنی است به همان دلیل که انکار خدا زمینه ساز فساد و ظلم است، اعتقاد به خدا، این زمینه را از بین می برد و زمینه ساز عدالت اجتماعی می گردد. وقتی انسان باور می کند که جهان با شعور و با هدف است و نیکوکار و جنایتکار یکسان نیستند، بایدها و نبایدهای اخـلاقـی مـعـنـا مـی یـابـنـد و هـمـیـن معنا است که به انسان هدف می دهد و زمینه ساز عدالت اجـتـمـاعی می شود. چنین انسانی، نه تنها خود ظلم نمی کند، بلکه برای مبارزه با ظلم، همه چیز خود را فدا می سازد.
خوش بینی به جهان آفرینش و هستی
اعـتـقـاد بـه خـدا از آن رو کـه تـلقـی انـسـان از جـهـان را شـکـل مـی دهـد و آفـریـنـش را هـدفـدار و هـدف را خـیـر و تـکـامـل و سـعـادت مـی دانـد، دیـد انـسـان را بـه نـظـام کـلی هـسـتـی و قوانین حاکم بر آن خـوشـبینانه می سازد. حالت فرد باایمان در کشور هستی، مانند حالت کسی است که در کـشـوری زندگی می کند که قوانین و تشکیلات آن را صحیح و عادلانه می داند و به حسن نیت گردانندگان اصلی کشور ایمان دارد. چنین فردی زمینه ترقی و تعالی را برای خود و دیـگـران فـراهم می بیند و معتقد است تنها چیزی که ممکن است موجب عقب ماندگی او شود، تـنبلی و کم کاری او و انسانهایی مانند او است که مکلف و مسئولند. از نظر چنین شخصی مـسـئول عـقـب مـانـدگی او، خود او است نه تشکیلات و نظامات کشور، و هر نقصی که وجود دارد، بـه خـود او بـرمـی گـردد. این اندیشه او را به غیرت می آورد و با خوش بینی و امیدواری به حرکت و جنبش وا می دارد. امـا فـرد بی ایمان، نظام هستی و قوانین حاکم بر آن را درست نمی شناسد و آن را به شکل غلطی توجیه می کند و از این رو به نظام هستی با بدبینی خاصی می نگرد. درون چـنـیـن شـخـصـی هـمـواره پر از حقد و کینه است و هرگز به فکر اصلاح خود نمی افتد؛ بـلکـه مـی پندارد در جایی که زمین و آسمان بر ناهمواری است و سراسر هستی بر ظلم و جـور اسـت، درسـتی ذره ای چون من چه اثری دارد. چنین کسی هرگز از زندگی لذت نمی برد و جهان برای او مانند یک زندان هولناک است.
تـمـایـل بـه فـضـائل اخـلاقـی و سـجـایـای انـسـانـی، جـزو سـرشـت مـا اسـت. مـیـل به خوبیها و تنفر از بدیها در انسان ریشه فطری دارد و کسی را نمی توان یافت که وفای به پیمان را ناپاکی و پیمان شکنی را فضیلت و پاکی شمارد و یا امانتداری را بـدی و خـیانت را خوبی بداند. مگر بر اثر وارونه شدن فطرتش، حقایق را وارونه بیند. ادیـان و مـذاهـب الهی، با بیان پاداشها و کیفرهای خداوند، در پرورش این نوع روحیات عـالی انسانی نقش مؤثری دارند. از این رو، بسیاری از اندیشمندان، اعتقاد به خدا و مـذهـب را پـشتوانه اخلاق می دانند و اخلاق غیر متکی به مذهب را نمی پذیرند؛ زیرا روشن است که مراعات اصول اخلاقی، مانند عفت، امانت، راستی، درستی، فداکاری. دستگیری از بـیـنـوایـان و... در بـسـیـاری از مـواقـع بـا یـک سـلسـله مـحـرومیتهای مادی همراه است و دلیـل نـدارد فـردی بـدون جـهـت و بـدون انـگـیـزه روحـی و مـعـنـوی، مـحـرومـیـتـهـا را تـحمل کند مگر معتقد گردد که این محرومیتها در سرای دیگر پاداش دارد و جبران خواهد شد و یا آلودگی به لذایذ زودگذر نامشروع، کیفرهای سختی در پی می آورد.
منـابـع
ابوالقاسم شاکر و قدرت الله فرقانی- اندیشه دینی 1- پژوهشکده تحقيقات اسلامی سپاه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها