منشأ پیدایش تفکر جدایى دین و دنیا
فارسی 3267 نمایش |این فکر که از زمان رنسانس در اروپا شکل گرفته طولى نکشید که بر افکار و عقاید غالب دانشمندان غرب سایه افکنده و تا حدودى رشحات آن در اذهان اندیشمندان مسلمان تسرى پیدا نمود. در طول تاریخ اسلام ابتلا به این عقاید وهمى با اشکال مختلف مطرح بود و غالبا از جانب افرادى حمایت میشد که یا اطلاع کافى و تسلط کامل از متون دینى نداشته و یا با اغراض سیاسى، میداندار عرصه فرهنگى دشمنان دین میشدند.
واژه سکولار تعبیرى است که از قرن هفدهم میلادى به بعد در میان دانشمندان غرب، همراه با نهضت اصلاح دینی رایج گردید و معمولا به معناى تفکیک و جدایى بین مفاهیم مقدس دینى با امور دنیوى تلقى میشود. این اصطلاح در میان مسیحیت، بیشتر به معناى تقدس زدایى، مسیحیت زدایى، علمانى کردن و غیرروحانى نمودن، خارج نمودن عملکردهاى دینى در نظام اجتماعى، طرد مفاهیم ماوراء الطبیعى و در یک کلام به معناى جدایى دین از دنیا بکار میرود. این معنى با مفهومى که برخى تصور کرده اند که سکولاریسم یعنى اصالت دنیا شاید متفاوت باشد. مبناى این تفکر که بر اثر تحکم و سخت گیریهاى غیرمنطقى آباء کلیسا در اروپا بوجود آمد قطعا نمیتواند براى همه جوامع دینى و براى همه ادیان درست باشد. پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا، در مسیحیت بیش از آنکه علل بیرون دینى داشته باشد عناصر و عوامل درون دینى در پدید آمدن آن نقش موثرى داشته اند.
مهمترین عوامل پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا
عوامل درون دینی
الف: تحریف شریعت مسیح و جایگزینى دستورات غیردینى بجاى فرامین الهى که کلام ارباب کلیسا، کلام الهى تلقى میشد و سیره ایشان حتى انحرافات اخلاقى آنان به منزله سیره پیامبران الهى محسوب میگردید.
ب: اطاعت محض و بى چون و چراى جامعه از روحانیون مذهبى و رشد دادن جنبه هاى تقلیدى مردم.
عوامل برون دینى
الف: شرایط خاص فرهنگى و سیاسى در غرب که دین را ابزار و سپرى براى غلبه دیگران و حفظ موقعیت سیاسى خویش قرار داده و مخالفین خود را معاندین خدا و دین قلمداد نموده و همه کارها را بنام دین توجیه میکردند.
ب: تالیف آثار و تکثیر کتب ضد دینى بعنوان ریشه گرایى جدید که مسیحیت را به گونه اى معرفى نمایند تا براى انسان متجدد غیردینى بهتر پذیرفته شود.
نویسندگان و متفکران به جامعه غرب چنین القاء کرده اند که: جامعه مسیحى باید درباره عقیده خود درباره خدا تجدید نظر کند و باید در جهان بی خدا زندگى نماید. مسیحیان میتوانند یک زندگى دنیوى خالى از دین و تعهدات مذهبى داشته باشند. مسیحى بودن به معناى دیندار بودن نیست بلکه به این معناست که انسان باشیم. دنیا بالغ شده و اعتقاد به خدا را قبول ندارد، اعتقادات دینى غالبا باعث عقب ماندگى میشود.
دقیقا همان حرفهایى که امروز از آثار گویندگان و نویسندگان ما آشکار است که میگویند: بشر امروزى معتقد است که جهان را آنچنان که خود میخواهد بسازد نه ساخته شده تحویل بگیرد و بدون شک انسان با این اندیشه، نسبت ویژه اى هم با دیانت خواهد داشت. و یا اینکه گفته میشود: دلیل مهمى که درک مفهوم ولایت فقیه و حکومت اسلامى را مشکل کرده مساله حق و تکلیف است. حکومت ولى فقیه حکومت مبتنى بر تکلیف است در حالىکه بشر امروز خود را محق میداند نه مکلف.
و بالاخره ترویج عقاید خرافى و طالع بینی هاى عوامانه و نیز مراسم خاص دینى، جشنهاى مذهبى، روشهاى سنتى جادوئى و صدها رویه غیردینى و غیرعقلى بنام دین، عواملى بوده اند که از درون و بیرون در ظهور پیدایش تفکر تفکیک دین و دنیا دخیل بوده اند. به دلیل آن که هر چقدر علوم در آن سرزمین پیشرفت میکرد بطلان آن عقاید روز به روز براى آنها آشکارتر میشد. همان مردمى که آن اعمال را جزء تعالیم دینى خود میدانستند و مدتى براى آن تقدس و احترام قائل بودند به تمامى آن امور، پشت پا زده در حالى که آن تعالیم، از ابتدا هم جزء دین نبود تا از دین خارج گردد. پرواضح است که عاقبت و سرانجام حکومت و حاکمیت دین تحریف شده جز این نخواهد بود.
چنانکه ژیلسون یکى از بزرگترین متفکران غرب میگوید: با رشد رهیافتهاى تجربى و واقع گرایانه، آگاهى دینى انحطاط مى یابد، امور ماوراءالطبیعى هر روزه انتزاعى میشود اعتقادات فردى به تکلیف و توکل و توبه، نیز به تدریج، قوت خود را از دست میدهد. نمادهاى دینى، شور و شادابى خود را از دست داده اند.
منـابـع
میرچا الیاده- فرهنگ و دین- صفحه 124
کالین براون- فلسفه و ایمان مسیحى- صفحه 208-205
عبدالکریم سروش- مجله کیان- ش 26 صفحه 5 و ش 32 و 27 و 28
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها