نارضایتی اعراب از خلافت مأمون
فارسی 3106 نمایش |اعراب به خلافت و حکمرانی مأمون تن درنمی دادند و این به دو دلیل بود:
نخست آنکه مادرش، مربیش، متصدی امورش همه غیر عرب بودند، و خدا می داند که عربها از دست اینان چه کشیدند. دیگر منزلتی برایشان قایل نبودند. عرب از گوسفند خوارتر و از حیوان هم کوچکتر شده بود.
مسعودی اینطور می نویسد: «منصور نخستین خلیفه ای بود که غیر عربها و خواجگان دربار خود را در کارهایش شرکت داد و امور مهم را به دستشان سپرد، و بر عربها ترجیحشان بخشید. آنگاه خلفای پس از وی نیز از او متابعت کردند، و در نتیجه عربها سقوط کردند، به نابودی فتادند و ریاست خود را از کف باختند.»
ابن حزم درباره عباسیان چنین نگاشته: «دولت ایشان یک دولت غیر عربی بود. در این دولت قدرتهای اجرایی عرب از میان رفت، پارسایی خراسانی، بر اوضاع مسلط شدند. دستگاه خلیفه به صورت دربار کسری درآمد. اینان تنها کاری که نکردند این بود که مردم را به لعن یکی از اصحاب پیامبر دستور ندادند. در حکومت بنی عباس وحدت مسلمانان به پراکندگی مبدل شد.»
جاحظ نیز می گوید: «حکومت بنی عباس، حکومتی عجمی و خراسان بود. ولی بنی مروان حکومت تازی داشتند. این گفته ها و نظایرشان همه دلالت بر سقوط استعباد عرب در آن ایام دارند، و این خود از امور مسلم تاریخ است. پس دانستیم که سروری عرب به دست پارسیان از میان رفت و آنان که روزی صاحب همه گونه نفوذ و قدرت بودند، اکنون در چنگال دیگران زجر می کشیدند. پس از این رو دیگر طبیعی بود که اعراب نسبت به ایرانیان و هر که به نحوی با آنان در ارتباط باشد، کینه بورزند.
دلیل دوم: بیزاری عرب از مأمون به خاطر سلوک ناپسند نیاکاش به ویژه پدرش رشید بود که با مردم، به طور کلی، و با اهل بیت به شیوه ای خاص، بدرفتاری می کردند. اما امین، تا حدی از وجود یک میانجی برخورداربود تا نزد مردم برایش آبرویی دست و پا کند. چه او هم مادر و هم پدرش عرب بودند، و از سویی دیگر، اطمینان و دوستی آنان را به خویشتن جلب کرده بود، حتی وزیر خود را مردی از اعراب به نام «فضل بن ربیع» قرار داده بود. خلاصه کاری کرده بود که مردم در وجودش این امید را یافته بودند که دیگر او به آنان به همان چشم ننگرد که پدر و نیاکانش می نگریستند، و یا اینکه لااقل دید مأمون را نسبت به آنان نداشته باشد. هرچند مأمون بزرگتر و با فضلتر بود، ولی امین را بر وی ترجیح می دادند تا از نظر خودشان از میان دو شر، شر سبکتر، و از میان دو ضرر، زیان کمتر را برگزیده باشند.»
حتی «نصربن شبث» که دلش با عباسیان بود شورشی علیه مأمون از سال 198 تا 210 رهبری می کرد که هدفش حمایت از اعراب بود. نصر شکوه از این داشت که عباسیان عجمها را بر عربها ترجیح می دهند.
در مصر نیز میان قیسی ها که از امین جانبداری می کردند با یمانی ها که طرفداران مأمون بودند، درگیری و آشوب شعله ورشد. احمد امین می نویسد: «بیشتر پارسیان طرفدار مأمون و بیشتر عربها هواخواه امین بودند.»
علت هواخواهی عرب از امین به خاطر همان دو دلیلی بود که ما گفتیم و البته نصر بن شبث نیز یکی از آن دو را تصریح کرده بود. ولی به عقیده «فردینال توتل» در کتاب «منجدالاعلام»، علت، طرفداری شدید عربها از امین از این حقیقت منشأ می گرفت که: مأمون نتواست محبت آنان را به خود جلب کند، زیرا همیشه تمایل خویشتن را نسبت به ایرانیان ابراز می کرد و اینان را به خود نزدیک می ساخت. ایرانیان (به ویژه خراسانیان) نیز او را پیوسته در نبردها و مبارزاتش یاری می کردند.
اما به نظر می رسد هواخواهی عرب از امین پیامد نزدیکی ایرانیان به مأمون که خود محبتشان را جلب کرده بود، نبود. بلکه عکس این مطلب درست می نماید، یعنی آنکه بگوییم: مأمون هرگز نزدیکی با خراسانیان را طلب ننمود مگر پس از آنکه از عربها و خانواده خویش و از علویان نومید گشت.
منـابـع
جعفر مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 111- 113
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها