تعریف اجمالی شناخت
فارسی 5222 نمایش | مختصری درباره تعریف شناخت بحث کنیم، ولی شاید بهتر باشد که ابتدا مقداری درباره شناخت بحث بشود، بعد تعریف گردد. (اجمالا عرض می کنم که) بعضی وقتی می خواهند شناخت را تعریف کنند که شناختن جهان یعنی چه، می گویند شناخت یعنی انعکاس جهان عینی در ذهن. حال این درست است یا نه، بعد باید روی آن بحث کنیم. بعضی دیگر از یک نظر مدعی هستند که هر چه چیزی را انسان با شناخت تعریف می کند، خود شناخت نیازی به تعریف ندارد، شناخت را فقط باید با یک الفاظ روشنتری توضیح داد. شناخت یعنی آگاهی، و آگاهی احتیاج به تعریف ندارد. این اجمال سخن در باب تعریف شناخت است که تا موقعی که محتوای شناخت کاملا دانسته نشود نمی شود روی تعریفش بحث کرد.
مباحث مربوط به شناخت
یکی از مسائل شناخت مسئله ابزار شناخت است. وسیله انسان برای شناخت چیست؟ منابع شناخت و درجات شناخت و انواع و اقسام شناخت از مسائل دیگر است که انواع و اقسام شناخت با درجات شناخت فرق می کند. مسئله دیگر موضوعات شناخت است، آن موضوعاتی که انسان باید بشناسد و ضرورت دارد (که بشناسد) چه موضوعاتی است؟ مسئله دیگر که از یک نظر شاید از همه این مسائل مهمتر باشد معیار شناخت است. با چه معیاری می توان یک شناخت را صحیح و یا ناصحیح دانست؟ معیار بهترین شناختها چیست؟... و محتوای شناخت مسئله دیگر ماست. شاید ما در ضمن بررسی اینها به بعضی مسائل دیگر بربخوریم، ولی فعلا ستون فقرات بحثهای ما را اینها تشکیل می دهند.
قدمت مسئله شناخت
دنیا، دنیای مکتب و ایدئولوژی است. مکتب و ایدئولوژی بر پایه جهان بینی است و جهان بینی بر پایه شناخت. از اینجا انسان به اهمیت مسئله شناخت پی می برد. آنکه ایدئولوژیش مثلا بر اساس جهان بینی مادی است جهان بینی مادیش بر اساس نظریه خاصی در باب شناخت است. آن دیگری ایدئولوژی دیگری دارد بر اساس جهان بینی دیگری و آن جهان بینی بر اساس نظریه ای است که در باب شناخت دارد. این است که ما قبل از بحث درباره ایدئولوژیها، مکتبها و جهان بینی ها باید تکلیف مسئله شناخت را روشن کنیم. عرض کردم به آن اندازه که امروز این مسئله اهمیت پیدا کرده است، در جهان دیروز به اهمیت این مسئله پی نبرده بودند، ولی مسئله شناخت یک مسئله بسیار قدیمی است و بیش از دو هزار سال از عمر آن می گذرد. در فلسفه و حکمت اسلامی ما بابی تحت عنوان «نظریة المعرفة» یعنی «نظریه شناخت» نداریم، ولی اغلب مسائلی که در باب شناخت مطرح است به طور متفرقه در مسائل مربوط به علم و ادراک و عقل و معقول، مسائل مربوط به وجود ذهنی و مسائل مربوط به نفس و کیفیات نفسانی مطرح شده است بنابراین از قدیم به اهمیت این مسئله، کم و بیش پی برده بودند ولی امروز فلسفه های دنیای جدید بیشتر و بیشتر در اطراف نظریه شناخت دور می زند.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 38-37
مرتضی مطهری- مسأله شناخت- صفحه 17-16
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها