توصیف علی (ع) از عارف
فارسی 7226 نمایش | جوانان ما به حق و به طور شایسته به نهج البلاغه احترام می گذارند. نهج البلاغه چگونه کتابی است؟ از نظر شما کتابی درون گراست یا بیرون گرا؟ خودتان می دانید که نهج البلاغه تا چه حد بیرون گراست، اما جنبه های درونگرایی نهج البلاغه را می دانید یا نه؟ عالی ترین و دقیق ترین و ظریف ترین درون گرایی ها در همین نهج البلاغه است: «قد احیا عقله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامه و دار الاقامه» (نهج البلاغه عبده، خطبه 220).
یک مرد عارف و تزکیه شده را توصیف می کند: عقل خودش را زنده کرد، نفس اماره اش را می راند، غلظت های وجودش را رقیق کرد، چه غلظت های جسمانی و چه غلظت های روحانی (آدمی که یک عمر خورده و خوابیده و چربی در بدنش جمع شده هیچوقت آدم نمی شود) این غلظت ها را از بین برد، با یک ریاضت معنوی خودش را پاک کرد، آلودگی ها را که در اثر ترف ها و تنعم ها در وجودش پیدا شده بود زدود، همه غلظت هایی را که در روحش بود از بین برد و بدنش را نازک کرد: «دق جلیله و لطف غلیظه». تا آنجا که یک برق از درونش جهید: «و برق له لامع کثیر البرق» برق جهیده و راه را برایش روشن کرد، بعد از یک در وارد شد، او را از این در به آن در بردند و از آن در به در دیگر، تا به آن محل نهایی رسید، آنجا که بارگاه الهی و بارگاه ربوبی است.
اکنون نمی خواهم اینها را شرح کنم. باور کنید که در طول هزار و سیصد سال عرفان و این همه عرفای بزرگی که ما داشته ایم که در دنیا عرفای اسلام نظیر ندارند یک عارف نتوانسته جملاتی نظیر این سه سطر نهج البلاغه بیاورد. این همان علی میدان جنگ است، این همان علی است که از شمشیرش در میدان جنگ خون می چکد، این همان علی است که شب ها بیدار است و به در خانه آن یتیم و آن بیوه زن می رود، همان علی است که وقتی چشمش به یک یتیم می افتد اصلا تاب ندارد، همان کسی است که در همان زمان درباره اش گفته اند هم گریان گریان است و هم خندان خندان. در میدان جنگ وقتی با دشمن روبرو می شود چهره اش باز می شود و می خندد، و در محراب عبادت با خدای خودش راز و نیاز می کند و می گرید.
مگر نهج البلاغه نیست که می گوید: «ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت آلاؤه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم» (نهج البلاغه، خطبه 222)؛ همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی بخش دل ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از کم نوری بنگرد و انسان پس از دشمنی رام گردد، خداوند که نعمت های او گرانقدر است، در دورانهای مختلف روزگار و در دوران فترت بندگانی داشته که با آنان در گوش جانشان زمزمه می کرد و در درون عقلشان با آنان سخن می گفت. جمله های عجیبی است. نمی خواهم درباره این موضوع زیاد بحث کنم، همین قدر می خواستم که بدانید نظر قرآن این است، اسلام حرفش این است، پیغمبر (ص) و علی (ع) حرفشان این است.
منـابـع
مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 76-74
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها