شرافت انسانی در منطق قرآن

فارسی 4940 نمایش |

بحثی وجود دارد که امروز زیاد مطرح است خصوصا در میان کسانی که درباره مسائل حقوقی می اندیشند و آن، مسئله شرافت انسانی یا به تعبیری که در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است حیثیت انسانی است. ادعا می کنند که انسان یک شرافت و حیثیت بالخصوصی دارد که به موجب آن شرافت و حیثیت، یک احترامی دارد که غیر انسان از حیوان و نبات و جماد، چنین احترامی را ندارد. و لذا مثلا می گویند خون هر انسانی محترم است اما نمی گویند خون هر حیوانی محترم است. می گویند شرافت انسانی یک چیز دیگر است. همچنین می گویند آزادی انسان محترم است، یعنی آزادی را به غیر انسان تعمیم نمی دهند. هستند در میان افراد بشر، افرادی مثل هندیها که می گویند خون بعضی حیوانات محترم است، در درجه اول گاو، و بعد حیوانات دیگری که گوشتشان خورده می شود. هندیها هم خون حیوانهایی نظیر حشرات یا موذیها را محترم نمی دانند و مثلا نمی گویند خون یک مار یا عقرب یا مگس یا زنبور و یا پشه محترم است. یعنی همان هندی که از گوشت مرغ و گوسفند و گاو و شتر، و از کشتن اینها اجتناب می کند، از این که در اطاقش ددت بزند و یکدفعه صدها و بلکه هزارها پشه را بی جان بکند اعراضی ندارد.
به علاوه، مسئله، تنها کشتن و بی جان کردن نیست، سلب سایر آزادیها هم هست. یک فیل یا اسب در ابتدا حیوانی بوده است آزاد که ما می گوئیم وحشی. آزاد می گشته در میان کوهها و جنگلها و بیابانها. آیا این حیوان به اختیار خودش آمد در میان انسانها و گفت: ای انسانها مرا اهلی کنید، بر من سوار شوید، مرا به گاری ببندید، از من بارکشی بکنید؟ نه ولی انسانها از اینها استفاده می کنند، خودشان را مالک می دانند و آنها را مملوک، و هیچگاه درباره آزادی و شرافت حیوانی حیوانها بحث نمی کنند که آنها هم جاندارند، یک شرافت ذاتی دارند، آزاد به دنیا آمده اند و باید آزاد زیست کنند، پس تمام حیوانات را که استخدام و اهلی کرده ایم رها کنیم، حتی از پشم گوسفندها هم استفاده نکنیم، گاندی از شیر بزش هم استفاده نکند چون همین که وی بزی را گرفته است و از شیر او استفاده می کند، برده گرفتن یک حیوان است.
ما اکنون نمی خواهیم روی این مسئله بحث بکنیم چون دامنه درازی دارد. هم بشرهای دیندار و هم بشرهای غیر دیندار، هر دو یک شرافتی را برای انسان ادعا می کنند که انسان را لااقل اشرف از حیوانات می دانند و لهذا برای انسان حقوق و آزادیهایی قائلند که آن حقوق و آزادیها را برای حیوانات قائل نیستند. ما فعلا بحثمان در ما قبل این مطلب نیست که چرا برای انسان این شرافت را قائل شده اند و برای غیر انسان قائل نشده اند. بحث ما از ما بعد این مطلب است که حالا که برای انسان چنین شرافتی قائل شده اند و برای حیوانها قائل نشده اند ما از این اشخاص می پرسیم شرافت انسان به چیست؟ آیا شرافت انسان به جان داشتن است؟ همه جاندارها جان دارند. پشه هم جاندار است. به چشم داشتن است؟ حیوان چشم دار در دنیا زیاد است. به حافظه داشتن است؟ حیوان حافظه دار در دنیا زیاد است. باید یک چیزی در انسان وجود داشته باشد که اسمش انسانیت است و در حیوانها وجود ندارد. اگر کسی قائل شد که در انسان یک حقایقی وجود دارد مافوق حیوانی، آنوقت می تواند برای انسان یک شرافتی قائل بشود که به موجب آن شرافت، خون انسان محترم می شود ولی خون حیوانها محترم نیست، آزادی انسان محترم می شود و آزادی جانداران دیگر محترم نیست، و الا اگر صرفا بگوئیم چون ما نسل بشر هستیم یا مستقیم القامه هستیم و جانداران دیگر چنین نیستند (پس دارای شرافت می باشیم) می گویند این که دلیل نشد.
حقیقت این است که ما یا باید برای انسان هیچ شرافت و امتیازی به معنای مذکور نسبت به حیوانات قائل نشویم و هیچکدام را محترم نشماریم، و اگر انسان را محترم می شماریم همه جانداران را به طور مساوی محترم بشماریم، که در این صورت هیچ فرقی نیست میان کشتن یک مگس و کشتن یک انسان، و یا اگر می خواهیم امتیاز قائل بشویم، از نسل بشر بودن نمی تواند ملاک باشد. منطق قرآن همین است. می گوید یک انسان به صرف اینکه از نسل بشر است نمی تواند احترام بیشتری از حیوانات را ادعا بکند. یک انسان به موجب آنکه انسان است و شرافتهای ذاتی انسانی و کمالات مختص انسانی را دارد می تواند محترم باشد.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحه 154-147

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها