ابعاد روحی و عرفانی انسان
فارسی 3535 نمایش |ما مقداری از جهان را داریم می بینیم، مقدار بیشترش حکم همان هندوانه زیر آب را دارد، او باطن عالم است، او جان عالم است و ما از او بی خبریم. و خود ما هم همین طور، ما غیر از این چشم، چشم دیگر داریم، غیر از این گوش، گوش دیگر داریم، غیر از این ذائقه ذائقه دیگر داریم، غیر از این لامسه، لامسه دیگر داریم، غیر از این شامه، شامه دیگر داریم، و باز غیر از همه اینها قوای دیگر داریم. اینکه قبلا عرض کردم یک آدم پاک و مهذب و منزه، صداهایی را در همین جهان می شنود که ما نمی شنویم، معلوم می شود که یک حواس دیگری هست. علم امروز وجود حواس زیادی را احتمال می دهد، و حتی ممکن است حیوانات چیزهایی را احساس بکنند که ما انسانها احساس نمی کنیم. حدیث است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود من قبل از دوره رسالت، در مدتی که گوسفند چرانی می کردم، گاهی می دیدم این گوسفندها مثل اینکه یک تکانی می خورند، ولی من چیزی احساس نمی کردم، اما بعد از اینکه به نبوت رسیدم پرسیدم، گفتند این حیوانات صداهایی را می شنوند که انسان ها نمی شنوند. اصلا عبادت برای چیست؟ برای این است که در ما نورانیت پیدا شود، یعنی همان حسی که اسمش را می خواهید حس ششم بگذارید یا حس دهم و یا حس صدم، (برای این است که) بلکه به آن عمق عالم، به آن جان عالم راه پیدا کنیم، خودمان جان و دل پیدا کنیم و با جان عالم آشنا شویم.
فخر رازی یک رباعی دارد، رباعی خوبی است، می گوید:
ترسم بروم عالم جان نادیده *** بیرون روم از جهان، جهان نادیده
در عالم جان چون روم از عالم تن *** در عالم تن عالم جان نادیده
می گوید وقتی که هنوز در اینجا هستم و با عالم جان آشنا نشده ام، بعدش هم دیگر فایده ندارد، وقتی هم بمیرم کور مرده ام، همان که قرآن کریم فرمود: «و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا؛ آنکه در این جهان کور باشد در آخرت کور است و گمراه تر است.» (اسراء/ 72) مقصود از "اعمی" چیست؟ آیا مقصود کسی است که در این دنیا چشم سر نداشته باشد؟ این که برای کسی جرم نمی شود، و چقدر اولیاء الله بوده اند که چشم نداشته اند.
مرحوم سید احمد کربلایی یکی از بزرگان بوده است. نامه هایی میان ایشان و عالم بسیار بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانی (ره) استاد علامه طباطبائی رد و بدل شده است. گفتند مرحوم آقا سید احمد یک چشمش کور بوده. علامه طباطبائی نقل می کردند که او در آخرین نامه اش می نویسد "دوست دارم که چشم دیگرم هم کور بشود که جز او دیگر چیزی را نبینم". یک چنین کوری از هر بینایی بیناتر است.
ابوبصیر از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق (ع) است و کور بوده. روزی حضرت باقر (ع) با بعضی از اصحاب در مسجد مدینه نشسته بودند. حضرت عملی را انجام دادند که ممکن است شما تعجب کنید، ولی تعجب نکنید که این را خیلی از شیعیان کوچکشان هم دارند (من سراغ دارم). حضرت به آنهایی که آنجا بودند فرمود که من الان اینجا همین طور که نشسته ام مخفی می شوم، هر کسی که می آید از او سراغ مرا بگیرید، ببینید چه جواب می دهد؟ افرادی آمدند و اینها می پرسیدند از ابی جعفر سراغی داری؟ می گفتند نه (امام نشسته بود و آنها نمی دیدند). ابوبصیر کور وارد شد. حضرت اشاره کرد فرمود از این بپرسید. گفتند: ابوبصیر! از ابی جعفر خبری داری؟ گفت: پس این خورشید تابان چیست که اینجا نشسته؟ این، مقام انسان را نشان می دهد که در انسان حس هایی وجود دارد که اگر آنها را تربیت کند چیزهایی را می بیند که هیچ بینای سری آن چیزها را نمی بیند. اگر در قدیم مردم (از این سخن) تعجب می کردند و می گفتند پنج حس بیشتر نداریم، امروز ثابت شده که حواس دیگری هم در انسان هست، لااقل بالقوه هست و می تواند وجود داشته باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 4- صفحه 190-192
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها