درجات مختلف در ایمان و تقوا

فارسی 4534 نمایش |

در آیه هفتم سوره حدید خطاب به مؤمنین آمده: «امنوا بالله و رسوله؛ ای مؤمنین ایمان به خدا و رسول بیاورید». گفتیم این سؤال قهرا به وجود می آید که ایمان اهل ایمان که تحصیل حاصل است! فرض این است که مخاطب خود اهل ایمان هستند، چگونه به اهل ایمان امر می شود به ایمان؟ مثل این است که به کسی که روزه دارد امر کنیم که روزه بگیر. آن که روزه دارد، دیگر "روزه بگیر" یعنی چه ؟! امر به کاری به کسی باید کرد که کاری را که نکرده است انجام بدهد و اما اگر کسی چیزی را واجد است امر به ایجاد آن از قبیل تحصیل حاصل است، پس چگونه است که در این سوره این تعبیر راجع به اهل ایمان آمده است؟ جواب این سؤال واضح و روشن است به حکم «القران یفسر بعضه بعضا» که از خود آیات کریمه قرآن این مطلب کاملا استفاده می شود که اموری از قبیل ایمان -و مخصوصا ایمان- تقوا، احسان، حتی صبر، رضا، اموری به اصطلاح یکنواخت و یک درجه نیست، اموری هستند صاحب دراجات. مثلا تقوا یک حقیقت صاحب درجات است یعنی یک درجه تقوا یک حکم دارد و درجه دیگر حکم دیگری دارد و حتی این مطلب شامل اعمال هم می شود و این از آن اصول و حقایق و معارف اسلامی است. من از یک امر واضح تر مثال ذکر می کنم، از روزه.
روزه یک درجه عام دارد که آن را صوم عوام می گویند. آن درجه عام روزه همین است که انسان امساک کند از این امور معروفه ای که در روزه هست، امساک کند از خوردن، از نوشیدن، از جنب شدن عمدی، از داخل صبح شدن در حال جنابت، از سر زیر آب کردن، از غبار غلیظ در حلق فرو کردن، از دروغ بستن عمدی بر خدا و رسول. این خودش درجه ای از روزه است. هر کسی که اینها را رعایت کند آن روزه عوام را گرفته است. اما روزه یک درجه بالاترش این است که با امساک ظاهری (امساک از خوردن ها و آشامیدن ها و امثال اینها) توأم بشود. امساک از گناهان به طور کلی یعنی دهان انسان که روزه می گیرد، زبان انسان هم روزه بگیرد، زبان هم در حال روزه امساک کند نه تنها از حرام هایی از قبیل غیبت و دروغ و امثال اینها، بلکه امساک کند حتی از سخنان لغو و بیهوده و بی اثر و بی فایده، چشم انسان هم امساک کند از نظر به حرام، گوش انسان هم امساک کند از استماع امر حرام، دست و پای انسان هم امساک کند از انجام دادن یک عمل حرام. حال اگر کسی این کارها را نکرد و زبان و چشم و گوش و دست و پایش صائم نبود، آیا او روزه دارد یا روزه ندارد؟ هم دارد و هم ندارد. روز دارد آن درجه پایینش را، اولین درجه روز را، روزه عوام را، روزه ندارد، یک درجه از آن بالاتر را. مرتبه دیگر روزه این است که انسان در حال روزه از پاره ای حلال ها هم امساک کند این می شود یک درجه بالاتر و درجه سوم. بالاترین و چهارمین درجه اش امساک از غیر الله است، یعنی در حال روزه قلب انسان از غیر خدا به طور کلی خودداری کرده باشد و جز خدا در قلب انسان چیزی نباشد. همه اینها روزه است، اما اینها مراتب و درجات یک حقیقت هستند، یا مثلا طهارت هم همین طور است. یک درجه نازل طهارت همین طهارت از حدث و طهارت از خبث است همین که انسان مثلا بدنش آلوده به این نجاسات معهود نباشد و طهارت داشته باشد به معنای اینکه وضو یا غسل یا تیمم داشته باشد ولی خود طهارت هم همین طور درجه به درجه دارد تا بالاترین درجات.
اساسا راجع به خود تقوا قرآن می فرماید: «... اذا ما اتقوا و امنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا»؛ «هنگامی که تقوا پیدا کردند و ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، سپس تقوا پیدا کردند و ایمان آوردند، سپس تقوا پیدا کردند و اهل احسان شدند.» (مائده/93) پس سخن از تقوا و ایمانی است و از تقوا و ایمان بعد از تقوا و ایمانی و باز از تقوای بعد از تقوا و ایمانی و از احسانی. اینها همه مراتب و درجات را می فهماند. راجع به خود ایمان این مطلب خیلی واضح تر و روشن تر است: «یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات؛ تا خدا کسانی از شما را که ایمان آورده و کسانی را که دانش داده شده اند رتبه ها بالا برد» (مجادله/11) که ایمان درجات مراتب دارد آن مرتبه دانی ایمان که اسمش "اسلام" است همان اقرار به زبان است. همین قدر که به مرحله قلب برسد و یک اعتقادی در قلب انسان پیدا بشود، این مرحله اول ایمان است ولی خود اعتقاد، مراتب و مراحل دارد، می رسد به مرحله ای که انسان را کاملا تحت تأثیر و نفوذ خودش قرار می دهد به گونه ای که انسان از شرک و ثنویت در وجود خودش خلاصی پیدا می کند. پس ایمان یک امر صاحب مراتب و صاحب درجات است و صحیح است که به اهل ایمان گفته بشود ای اهل ایمان باز ایمان بیاورید، یعنی ای کسانی که در اولین پله ایمان قرار گرفته اید پایتان را روی پله بالاتر بگذارید. این که (در سوره حدید آیه 28) می فرماید: «یؤتکم کفلین من رحمته» یعنی ایمان بعد از ایمان پیدا کنید تا دو بهر از رحمت حق ببرید یعنی ایمان اولتان شما را مستحق یک رحمت از رحمت های حق می کند و ایمان بعد از ایماتان، ایمان دومتان (شما را مستحق) رحمتی فوق رحمت و رحمتی بالاتر از رحمت می کند.
البته می بینید که این تقسیم بندی ها و درجه بندی های ایمان قراردادی است، می توانیم بگوییم ده درجه، می توانیم بگوییم صد درجه، می توانیم بگوییم هزار درجه. مثل این است که این دیوار را ما می توانیم تقسیم کنیم به ده قسمت متساوی، می توانیم تقسیم کنیم به صد قسمت متساوی، می توانیم تقسیم کنیم به هزار قسمت متساوی. مثلا می توانیم به یک اعتبار ایمان را دارای دو درجه معرفی کنیم، ایمان تا در مرحله قلب است و هنوز از قلب نفوذ در اعضا و جوارج نکرده است یعنی اعضا و جوارح مسخر این عقیده و ایمان نشده اند یعنی هنوز به مرحله طاعت کامل نرسیده است (و ایمان در مرحله طاعت کامل). پس می توان گفت ایمان دارای دو مرحله است: مرحله اعتقاد و مرحله اعتقاد مؤثر در عمل و طاعت، مرحله ای که ایمان از مرحله اعتقاد خارج شده و بروز کرده و به مرحله عمل رسیده است، مثل بذر زنده ای که در زمین باشد و ریشه داشته باشد و هنوز به بیرون بروز نکرده باشد و بذری که بعد از مدتی بیرون دمیده باشد و ظاهر و شکوفا شده باشد. آثار ایمان در مرحله عمل است.
تقوا مقدمه ایمان طاعتی
خداوند در قرآن می فرماید: «یا ایها الذین امنوا تقوا الله؛ ای کسانی که ایمان آوردید از خدا بترسید» اول امر به تقواست. در تعبیر قرآن تقوا در مقابل احسان است «ان الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون؛ بی تردید خدا با کسانی است که پارسایی کرده اند و کسانی که نیکوکارند.» (نحل/128) تقوا جنبه منفی قضیه است، یعنی پاکی و طهارت. اینکه اول امر به تقوا می شود چون اول تخلیه است، اول طهارت و پاکی است. ای اهل ایمان پاک بشوید یعنی این که طاعت و عمل مثبت بر ایمان و بر نورانیت می فزاید، شرط اولش پاکی و تقواست. اگر انسان تقوا را کنار بگذارد یعنی در عین اینکه اهل طاعت است و عمل مثبت، خوب انجام می دهد ولی در مورد عمل های منفی هم اهل خودداری نیست، مثلش مثل بیماری است که دستورهای مثبت طبیب را خوب به کار می بندد ولی پرهیزهایی را که او دستور می دهد به کار نمی بندد. اگر گفته فلان غذا و فلان دوا را بخور اما انگور و خربزه نخور، آن دواها و غذاها را می خورد ولی خربزه را هم به جای خودش حسابی می خورد. این، نتیجه نمی بخشد یا اگر نتیجه ببخشد، این نتجیه ها یکدیگر را خنثی می کنند، یعنی این روی آن اثر منفی می گذارد و آن روی این، بالاخره آن نتیجه نهایی گرفته نمی شود. این است که «قد افلح من زکیها؛ رستگار شد کسی که نفس را پاک و پاکیزه نگه داشت» (شمس/9) لذا قبل از آنکه امر به ایمان طاعتی بکند، بعد از ایمان قلبی، اول دستور تقوا و طهارت و پاکی را می دهد، بعد امر می فرماید به ایمان طاعتی، یعنی طاعت رسول را به کار ببرید.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 138-143

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد