رابطه تصادف با طبیعت تاریخ
فارسی 5704 نمایش |ادوارد هالت کار پس از توضیحی درباره اینکه هر تصادف نتیجه یک رشته علی و معلولی است که یک رشته علی و معلولی دیگر را قطع می کند نه آنکه حادثه ای بدون علت رخ دهد، می گوید: "چگونه می توان توالی منطقی علت و معلول را در تاریخ کشف کرد و مبنایی برای تاریخ قائل شد در حالی که توالی ما هر آن ممکن است توسط توالی دیگری که از نظر ما نامربوط است قطع یا منحرف گردد؟".
پاسخ این اشکال بستگی دارد به اینکه جامعه و تاریخ، طبیعت جهت داری داشته باشد یا نداشته باشد. اگر تاریخ از طبیعتی جهت دار برخوردار باشد، نقش حوادث جزئی ناچیز خواهد بود، یعنی حوادث جزئی هر چند مهره ها را عوض می کند، در مسیر کلی تاریخ تأثیری ندارد، حداکثر این است که جریان را تند یا کند می کند. اما اگر تاریخ فاقد طبیعت و شخصیت و راه تعیین شده از ناحیه آن طبیعت و شخصیت باشد، البته تاریخ مسیر معین و مشخص نخواهد داشت و فاقد کلیت خواهد بود و غیر قابل پیش بینی. از نظر ما اسلام که برای تاریخ، طبیعت و شخصیت قائلیم و این شخصیت و طبیعت محصول ترکیب شخصیتهای فردی انسانهاست که بالفطره تکامل جو می باشند، نقش حوادث تصادفی به کلیت و ضرورت تاریخ زیان نمی رساند. منتسکیو سخنی زیبا درباره نقش تصادف دارد و می گوید: "اگر تصادف یک نبرد، یعنی علتی خاص، دولتی را واژگون کرده باشد یقینا علتی کلی در کار بوده که موجب گردیده است تا دولت مذکور به دنبال یک نبرد از پا درآید". و هم او می گوید: "نبرد بولتاوا نبود که مایه سقوط شارل دوازدهم پادشاه سوئد شد. او اگر در بولتاوا شکست نمی خورد در جای دیگر دچار شکست می گردید. پیشامدهای تصادفی به آسانی جبران می شوند، اما در برابر آن پیشامدهایی که دائما از طبیعت چیزها ناشی می شود نمی توان مصون ماند".
برخی از تصادفات مهم تاریخی
اشکالی در قانونمندی و کلیت داشتن مسائل تاریخی هست و آن اینکه از مطالعه حوادث و وقایع تاریخی روشن می شود که مسیر تاریخ را احیانا یک سلسله حوادث جزئی تصادفی تغییر داده است. البته مقصود از حوادث تصادفی برخلاف تصور بعضی از افراد ناوارد حوادث بدون علیت نیست، بلکه مقصود حوادثی است که از یک علت عام و کلی ناشی نشده است و از این رو ضابطه کلی ندارد. اگر حوادثی که ضابطه کلی ندارد، نقش مؤثر در حرکتهای تاریخی داشته باشند، تاریخ خالی از هر نوع قاعده و قانون و سنت و جریان مشخص خواهد بود، ضرب المثل حوادث تاریخی تصادفی که در مسیر تاریخ مؤثر بوده، "بینی کلئوپاترا" ملکه معروف مصر است. در جهان حوادث جزئی و اتفاقی که مسیر جریانهای تاریخ را عوض کرده، و به قول معروف "از نسیمی دفتر ایام بر هم خورده است"، فراوان است.
ادوارد هالت کار در کتاب "تاریخ چیست؟" می گوید: " منشأ دیگر حمله (به جبر تاریخ)، معمای مشهور "بینی کلئوپاترا" است. این همان نظریه ای است که تاریخ را با بیش و کم، فصلی از اعراض، یک سلسله حوادث ناشی از رویدادهای اتفاقی، و منتسب به تصادفی ترین علل می داند: نتیجه جنگ اکتیوم مربوط به عللی که مورخان عموما مسلم می پندارند نبوده، بلکه ناشی از شیفتگی آنتونی نسبت به کلئوپاترا بود، زمانی که با یزید در اثر بیماری نقرس از پیشروی در اروپای مرکزی باز ایستاد، گیبون نوشت که "غلبه خلطی قلیل بر مزاج فردی از افراد بشر ممکن است بدبختی ملتهایی را مانع شود یا معلق کند"، هنگامی که الکساندر پادشاه یونان را در پاییز 1920 میمون دست آموزی گاز گرفت و درگذشت، این تصادف سلسله حوادثی به بار آورد که سروینستن چرچیل را بر آن داشت تا اظهار دارد که "دویست و پنجاه هزار تن از گزش میمون مردند"، یا تروتسکی در حین شکار اردک مبتلا به تب می شود و در لحظه مبارزه اش با زینویف، کامنف و استالین در پاییز 1923 بستری می گردد و می نویسد: شخص می تواند انقلاب یا جنگی را پیش بینی کند، اما پیش بینی عواقب شکار پاییزی اردکهای وحشی ناممکن است". در جهان اسلام، داستان شکست مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی شاهد خوبی است برای دخالت تصادف در سرنوشت تاریخ. مروان در آخرین جنگ با عباسی ها در میدان نبرد دچار فشار ادرار شد و به کناری رفت. تصادفا یکی از افراد دشمن که از آنجا می گذشت او را دید و کشت. شهرت کشته شدنش به میان سپاهیانش پیچید. چون قبلا چنین حادثه ای پیش بینی نشده بود ولوله در میان سپاهیان افتاد و فرار کردند و دولت بنی امیه منقرض شد. آنجا بود که گفته شد: "ذهبت الدولة ببولة".
طبیعت تاریخ به چه معناست؟
اینکه طبیعت تاریخ چه طبیعتی است، آیا طبیعت اصلی تاریخ فرهنگی است یا سیاسی است یا اقتصادی است یا مذهبی است یا اخلاقی است و بالاخره آیا طبیعت اصلی تاریخ مادی است یا معنوی و یا طبیعتی مزدوج است، از مهمترین مسائل مربوط به تاریخ است. تا این مسأله حل نگردد شناخت ما از تاریخ، شناخت صحیح نخواهد بود. بدیهی است که همه عوامل مادی و معنوی نامبرده دربافت تاریخ مؤثر بوده و هست. سخن در اولیت و تقدم و اصالت و تعیین کنندگی است. سخن در این است که کدامیک از این عوامل روح اصلی تاریخ و هویت واقعی او را تشکیل می دهد؟ کدامیک از این عوامل می تواند سایر عوامل را توجیه و تفسیر کند؟ کدامیک از اینها زیر بناست و سایر عوامل روبنا؟ معمولا صاحبنظران، تاریخ را یک ماشین چند موتوره می دانند که هر موتوری نسبت به موتور دیگر استقلال دارد، و در حقیقت تاریخ را چند طبیعتی می دانند نه تک طبیعتی. ولی اگر تاریخ را چند موتوره و چند طبیعتی بدانیم تکلیف تکامل و سیر تکاملی تاریخ چه می شود؟
امکان ندارد چند موتور اصلی که هر کدام نوعی حرکت ایجاد می کند و تاریخ را در جهتی می خواهد براند بر تاریخ حاکم باشد و تاریخ بتواند یک خط سیر تکاملی مشخصی را طی کند مگر آنکه عوامل نامبرده را به منزله غرایز تاریخ به شمار آوریم و فوق همه این غرایز برای تاریخ روحی قائل شویم که آن روح با استفاده از غرایز گوناگون تاریخ، آن را در جهت تکاملی معین می راند و آن روح است که هویت واقعی تاریخ را تشکیل می دهد. ولی این تعبیر، بیان دیگری است از تک طبیعتی تاریخ. طبیعت تاریخ همان است که از آن به روح تاریخ تعبیر شد نه آن چیزها که از آن به عنوان "غرایز تاریخ" یاد گردید.
منـابـع
مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 91-87
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها