مبهم بودن اندیشه مارکس در خصوص زیر بنا بودن اقتصاد
فارسی 2613 نمایش |این مطلب که همه حوادث و از جمله جنگ ها ناشی از انگیزه های اقتصادی است، از گفته های مارکس و دیگران خیلی روشن نیست، یعنی مفسرین هم مختلف نظر داده اند. گفتیم از بعضی نظریات چنین استفاده می شود که اساسا در انسان یک غریزه اصیل بیشتر وجود ندارد که همان غریزه به اصطلاح اقتصادی است، یعنی اموری که مربوط به جنبه های معیشت آدمی است، و سایر غرائز، همه طفیلی است، که حتی راسل هم از حرف مارکس چنین استنباطی دارد. این را رد کرده اند، یعنی از نظر روانشناسی، این قضیه رد می شود که خیر، غریزه قدرت طلبی (برتری طلبی)، یک غریزه اصیل در انسان است همین طور غریزه جنسی هیچ معنی ندارد که انسان بگوید غریزه جنسی منبعث از جنبه های معیشتی و اقتصادی است ولی از بعضی اقوالی که از مارکس نقل می کنند این مطلب فهمیده می شود که نمی خواهد اصالت آن غرائز را نفی کند (اینها جزء مسائلی است که بعدها که متون حرفهای اینها را می بینیم باید بیشتر روی خود آن متون دقت کنیم، اکنون به صورت سؤال برایمان باقی بماند عیب ندارد)، میخواهد بگوید اینها اثر تعیین کننده ندارد، یعنی ممکن است کسی به خاطر جاه طلبی، حادثه ای بلکه حوادثی را به وجود بیاورد ولی این حوادث در مسیر تاریخ اثری نمی گذارند.
تاریخ حکم قافله ای را دارد که یک خط معین و یک مسیر را دارد طی می کند آن، اساس کار است ولی در بین راه برای قافله خیلی قضایای دیگر هم پیش می آید قافله ای که در حال حرکت است ناگاه یک منظره خیلی خوش آب و هوا را می بیند و عاشق آن می شود، می گوید بگذارید دو سه شبانه روز اینجا اطراق کنیم و اطراق می کنند. در اینجا فقط همان منظره بوده که اینها را به آنجا کشیده، اگر آن منظره نبود این واقعه رخ نمی داد، ولی این یک امر طفیلی و فرعی برای این قافله است، کار نهایی نیست، بعد دو مرتبه قافله در همان مسیری می افتد و در همان راهی می رود که قبلا می رفت.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 105-104
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها