اهمیت نیاز به نبوت در زندگی اجتماعی
فارسی 3658 نمایش | آن چیزی که بیشتر باید رویش بحث کرد مسئله زندگی اجتماعی است که آیا واقعا این زندگی دنیایی بشر نیازی به پیغمبران دارد یا ندارد؟ اولا ببینیم خود قرآن چه می گوید؟ آیا در قرآن به این مسئله عنایتی هست یا قرآن فقط توجه به عالم آخرت دارد؟
ما می بینیم قرآن تنها مسئله عالم آخرت را بیان نمی کند، مسئله زندگی دنیا را هم از نظر هدف انبیاء مطرح می کند، خیلی هم واضح و صریح، در آن آیه معروف: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ «پیامبران خودمان را با دلایل و بینات فرستادیم، کتاب و مقیاس همراه آنها فرستادیم تا در میان مردم عدالت بر پا بشود.» (حدید/ 25)
پس معلوم می شود قرآن این را یک نیازی دانسته است و برای این اصالتی قائل شده است و در اینجا حتی آن هدف دیگر (یعنی شناخت خداوند) را هیچ ذکر نمی کند، در جاهای دیگر ذکر می کند ولی در اینجا این هدف را ذکر نمی کند شاید برای اینکه نشان بدهد که این هم اصالتی دارد و واقعا این جهت مورد نیاز است و باید باشد.
پس قرآن که نظر داده است که از ضرورت های زندگی بشر وجود عدالت است وجود پیغمبران را برای برقراری عدالت لازم و ضروری می داند. از نظر علمی چطور؟ از نظر مطالعات اجتماعی چطور؟ آیا چنین ضرورتی هست یا نه؟
بشر به حکم اجتماعی بودن در هر دو ناحیه تشخیص مصلحت اجتماعی خویش و هم اجرای آن به نحوی که مصلحت و منفعت دیگران را نیز بر آورده نماید، نیازمند راهبری است، نیاز دارد به یک هدایت و رهبری که او را به سوی مصالح اجتماعی اش هدایت و رهبری کند، و نیازمند است به یک قوه و قدرتی که حاکم بر وجودش باشد که آن قوه حاکم بر وجودش او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد. می گویند پیغمبران برای این دو کار آمدند، هم او را به مصالح اجتماعی رهنمایی می کنند و هم که این دومی شاید بالاتر است او را موظف می کنند، یک قدرتی بر وجودش مسلط می کنند به نام "ایمان" که به حکم این قدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا می کند، دنبال آنچه که مصلحت اجتماعی تشخیص می دهد (حالا یا به حکم وحی یا به حکم عقل و علم، فرق نمی کند) می رود.
تمدن بشری مرهون انبیاء و دین
اگر حکومت دین و حکومت انبیاء در میان بشر در گذشته و حال نبود، به عقیده اینها اصلا بشریتی نبود، یعنی اصلا امروز بشری روی زمین نبود، بشر خودش را خورده بود، اصلا بشر فانی شده بود.
بشر بقای خودش را در روی زمین و همین تمدنی را که امروز در روی زمین دارد مدیون پیغمبران است. آنها، هم او را رهبری کردند و هم خودش را از شر خودش نگهداری کردند، و حتی امروز هم که این همه علم پیش رفته و عقل بشر کامل شده است باز هم نقش انبیاء محفوظ است، یعنی همین الآن هم بشر تربیت های انسانی ای که دارد، ارث از گذشته ای است که سر منشأش پیغمبران بوده اند، و مقدار انسانیتی که دارد باز هم از بقایای همان تعلیمات دینی و کتاب های آسمانی است که اگر فرض کنیم همین الآن تأثیر کتاب های آسمانی را با یک قوه و قدرتی از روح بشر به کلی بیرون بکشیم، این مساوی خواهد بود با فنای بشریت یعنی با از بین رفتن روح انسانیت به طور کلی و قهرا فنای بشریت، بشر به صورت یک موجودات درنده ای در خواهد آمد که هیچ روح اجتماعی نداشته باشند و همه مجبور باشند با همدیگر باشند ولی نه مجموع شیرها بخواهند با هم زندگی کنند، چون خیلی تفاوت است میان افراد بشر، مثل یک جنگلی (خواهد بود) که در آن عده ای گوسفند باشد، عده ای گرگ، عده ای شغال، عده ای شیر، عده ای ببر، عده ای پلنگ، عده ای شتر و عده ای اسب، این ها به جان یکدیگر بیفتند و قوی ضعیف را پایمال خواهد کرد.
منـابـع
مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 17-19
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها