خدمات اسلام به ایران در طول تاریخ تمدن اسلامی

فارسی 11411 نمایش |

اولین چیزی که اسلام از ایران گرفت، تشتت افکار و عقائد مذهبی بود و به جای آن وحدت عقیده برقرار گردید. این کار برای اولین بار بوسیله اسلام در این مرز و بوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب این کشور که برخی سامی و برخی آریایی بودند و زبانها و عقاید گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط میان آنها فقط زور و حکومت بود، برای اولین بار به یک فلسفه گرویدند. فکر واحد، آرمان واحد، ایده آل واحد پیدا کردند، احساسات برادری میان آنها پیدا شد، هر چند این کار به تدریج در طول چهار قرن انجام گرفت، ولی سرانجام صورت گرفت و از آن وقت تاکنون در حدود 98 درصد این مردم چنینند.
اسلام و ایجاد وحدت در میان ایرانیان
رژیم موبدی با اینکه تقریبا مساوی همین مدت بر ایران حکومت کرد و همواره می کوشید وحدت عقیده بر اساس زردشتی گری ایجاد کند، موفق نشد. ولی اسلام با آنکه حکومت و سیطره سیاسی عرب پس از دو قرن از این کشور رخت بربست، به حکم جاذبه معنوی و نیروی اقناعی که در محتوای خود این دین است در ایران و چندین کشور دیگر این توفیق را حاصل کرد.
اسلام و نفوذ مسیحیت در ایران و مشرق زمین
اسلام جلو نفوذ و توسعه مسیحیت را در ایران و در مشرق زمین به طور عموم گرفت. ما نمی توانیم به طور قطع بگوییم اگر ایران و مشرق زمین مسیحی شده بود چه می شد، ولی می توانیم حدس نزدیک به یقین بزنیم که بر سر این کشور همان می آمد که بر سر سایر کشورهایی که به مسیحیت گرویدند آمد، یعنی تاریکی قرون وسطی، ایران در پرتو گرایش به اسلام در همان وقت که کشورهای گرونده به مسیحیت در تاریکی قرون وسطی فرو رفته بودند همدوش با سایر ملل اسلامی و پیشاپیش همه آنها مشعل دار یک تمدن عظیم و شکوهمند به نام تمدن اسلامی شد. اینجا این پرسش به ذهن می آید که اگر خاصیت مسیحیت آن است و خاصیت اسلام این، پس چرا امروز کار برعکس است؟ جوابش روشن است: آنها از هفت هشت قرن پیش، مسیحیت را رها کردند و ما از همان وقت اسلام را.
اسلام و شکستن حصارهای مذهبی و سیاسی ایرانیان
اسلام حصار مذهبی و حصار سیاسی که گرداگرد ایران کشیده شده بود و نمی گذاشت ایرانی استعداد خویش را در میان ملتهای دیگر بروز دهد و هم نمی گذاشت این ملت از محصول اندیشه سایر ملل مجاور یا دوردست استفاده کند، در هم شکست.
دروازه های سرزمینهای دیگر را به روی ایرانی و دروازه ایران را به روی فرهنگ ها و تمدن های دیگر باز کرد. از این دروازه های باز دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد: یکی اینکه توانستند هوش و لیاقت و استعداد خویش را به دیگران عملا ثابت کنند به طوری که دیگران آنها را به پیشوایی و مقتدایی بپذیرند. دیگر اینکه با آشنا شدن به فرهنگها و تمدنهای دیگر توانستند سهم عظیمی در تکمیل و توسعه یک تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند.
نظر سرجان ملکم انگلیسی نسبت به اسلام و ایران در قرون اولیه
عجیب این است که سرجان ملکم انگلیسی، قرن اول و دوم اسلامی را که دوره رنسانس و شکفتن استعدادهای علمی و معنوی ایرانیان پس از یک رکورد طولانی است، قرنهای سکوت و خمود ایرانی می نامد.
سرجان ملکم عمدا می خواهد قضایا را از زاویه سیاسی و با عینک تعصبات نژادی که مخصوصا استعمار قرن نوزدهم به شدت تبلیغ می کرد بنگرد و ارائه دهد از نظر سرجان ملکم آنچه فقط باید آن را به حساب آورد این است که چه کسی و از چه نژادی بر مردم حکم می رانده است، و اما توده مردم در چه حال و وضعی بوده اند و چه برده و چه باخته اند، نباید به حساب آید.
امثال سرجان ملکم هرگز تأسفی ندارند که مثلا چرا حجاج بن یوسف آدم می کشت و ستم می کرد؟ تأسفشان و در حقیقت اظهار تأسف شان تحت این عنوان است که چرا یک نفر ایرانی به جای حجاج بن یوسف کارهای او را نکرد؟ بگذریم از این جمله معترضه.
مطالعه تاریخ ایران بعد از اسلام، از نظر شور و هیجانی که در ایرانیان از لحاظ علمی و فرهنگی پدید آمده بود که مانند تشنه محرومی فرصت را غنیمت می شمردند و در نتیجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای اولین بار ملل دیگر آنها را به پیشوایی و مقتدایی پذیرفتند و این پذیرش هنوز هم نسبت به ایرانیان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد، فوق العاده جالب است.
این از یک طرف، و از طرف دیگر این دروازه های باز سبب شد که علاوه بر فرهنگ و علوم اسلامی، راه برای ورود فرهنگهای یونانی، هندی، مصری و غیره باز شود و ماده ساختن یک بنای عظیم فرهنگی اسلامی فراهم گردد، زمینه شکفتن استعدادهایی نظیر بوعلی سینا، ابونصر فارابی، ابوریحان بیرونی، عمر خیام، خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و صدها عالم طبیعی و ریاضی و مورخ و جغرافی دان و پزشک و ادیب و فیلسوف و عارف فراهم گردد.
نظر پور داود در خصوص نسبت اسلام و ایران در قرون اولیه
مضحک این است که پور داود می گوید: اگر حمله تازیان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خیام به شیوه نوروز نامه و یا دانشنامه علائی کتابهای دیگرشان را می نوشتند امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود (به نقل اطلاعات، شماره 12745، مورخه 29 آبان 47).
آیا اگر حمله تازیان نبود و حصاری که موبدها کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در آنجا محبوس کرده بودند همچنان باقی بود، بوعلی و خیامی بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران کتاب دیگر را به زبان پارسی بنویسند؟ این همه آثار به زبان عربی یا فارسی که ایرانیان هوشمند به جهان عرضه کردند، مولود همان حمله تازیان و حصار شکنی آنها و آشنا شدن ایرانیان با یک فرهنگ مذهبی غنی بود که علم را بر هر مسلمانی فریضه می شمارد. درست مثل این است که بگوییم اگر در روز خورشید نمی بود و حرارتش بر سر ما نمی تافت ما راحت تر کارمی کردیم! در صورتی که اگر خورشید نبود روز هم نبود. این دو جریان تنها محصول شکستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه های باز نبود.
اسلام و مبارزه با نظام طبقاتی ایران
عامل دیگر، برداشتن مانع تحصیلی از سر راه توده مردم ایران بود که قبلا اجتماع طبقاتی و رژیم موبدی به وجود آورده بود. اسلام اعیان و اشراف را نمی شناخت و علم را به طبقه روحانی و یا طبقات دیگر اختصاص نمی داده از نظر اسلام موزه گر و کوزه گر همان اندازه حق تحصیل و آموزش دارد که فلان شاهزاده. از قضا نوابغ از میان همین بچه موزه گرها و بچه کوزه گرها ظهور می کنند. برداشتن این مانع داخلی و آن مانع خارجی سبب شد که ایرانیان مقام شایسته خویش را چه از نظر پیشوایی سایر ملل و چه از نظر شرکت در بنای عظیم تمدن جهانی اسلام احراز کنند. اسلام، ایرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان، معلوم شد که آنچه درباره ایرانی گفته شد که نبوغ و استعدادش فقط در جنبه های نظامی است و دماغ علمی ندارد غلط است، عقب افتادن ایرانی در برخی دوره ها از نقص استعدادش نبوده بلکه بواسطه گرفتاری در زنجیر رژیم موبدی بوده است و لهذا همین ایرانی در دوره اسلامی نبوغ علمی خویش را در اعلی درجه نشان داد.

منـابـع

مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- ص 317-313

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد