تفسیر خوارج از «حکم» در قرآن
فارسی 6741 نمایش | در ابتدا حزب خوارج برای احیای یک سنت اسلامی به وجود آمد اما عدم بصیرت و نادانی، آنها را بدین جا کشانید که آیات قرآن را غلط تفسیر کنند و از آنجا ریشه مذهبی پیدا کردند و به عنوان یک مذهب و یک طریقه موادی را ترسیم نمودند.
آیه ای است در قرآن که می فرماید: «ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین»؛ «فرمان جز به دست خدا نیست که حق را بیان می کند و او بهترین داوران است.» (انعام/57) در این آیه "حکم" از مختصات ذات حق بیان شده است، منتهی باید دید مراد از حکم چیست؟ بدون تردید مراد از حکم در اینجا قانون و نظامات حیاتی بشر است. در این آیه، حق قانونگذاری از غیر خدا سلب شده و آن را از شئون ذات حق (یا کسی که ذات حق به او اختیارات بدهد) می داند.
اما خوارج حکم را به معنای حکومت که شامل حکمیت نیز می شد گرفتند و برای خود شعاری ساختند و می گفتند "لاحکم الا لله". مرادشان این بود که حکومت و حکمیت و رهبری نیز همچون قانونگذاری حق اختصاصی خدا است و غیر از خدا احدی حق ندارد که به هیچ نحو حکم یا حاکم میان مردم باشد همچنان که حق جعل قانون ندارد.
گاهی امیرالمؤمنین امام علی (ع) مشغول نماز بود و یا سر منبر برای مردم سخن می گفت، ندا در می دادند و به او خطاب می کردند که: «لا حکم الا لله لا لک و لاصحابک؛ یا علی حق حاکمیت جز برای خدا نیست، تو را و اصحابت را نشاید که حکومت یا حکمیت کنید.»
او در جواب می گفت: «کلمة حق یراد بها الباطل، نعم انه لا حکم الا لله ولکن هؤلاء یقولون لا امره الا لله، و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر، یعمل فی امرته المؤمن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلغ الله فیها الاجل، و یجمع به الفی ء، و یقاتل به العدو، و تأمن به السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوی، حتی یستریح بر و یستراح من فاجر»؛ «سخنی به حق است اما آنان از آن اراده باطل دارند. درست است قانونگذاری از آن خداست اما اینها می خواهند بگویند غیر از خدا کسی نباید حکومت کند و امیر باشد. مردم احتیاج به حاکم دارند خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار (یعنی حداقل و در فرض نبودن نیکوکار). در پرتو حکومت او مؤمن کار خویش را (برای خدا) انجام می دهد و کافر از زندگی دنیای خویش بهره مند می گردد و خداوند مدت ر ا به پایان می رساند. به وسیله حکومت و در پرتو حکومت است که مالیات ها جمع آوری می گردد، با دشمن پیکار می شود، راه ها امن می گردد، حق ضعیف و ناتوان از قوی و ستمکار گرفته می شود تا نیکوکار آسایش یابد و از شر بدکار آسایش به دست آید.» (نهج البلاغه، خطبه 40)
خلاصه آنکه قانون خود به خود اجرا نمی گردد، فرد یا جمعیتی می بایست تا برای اجرای آن بکوشند. از طرفی ما بین حکومت قرآن و حکومت افراد مردم فرق نمی گذاشتند. قبول حکومت قرآن اینست که در حادثه ای به هر چه قرآن پیش بینی کرده است عمل شود و اما قبول حکومت افراد پیروی کردن از آراء و نظریات شخص آنان است و قرآن که خود سخن نمی گوید باید حقایق آن را با اعمال نظر به دست آورد و آن هم بدون افراد مردم امکان پذیر نیست.
حضرت خود در این باره می فرماید: «انا لم نحکم الرجال و انما حکمنا القرآن، و هذا القرآن انما هو خط مسطور بین الدفتین، لا ینطق بلسان و لابد له من ترجمان، و انما ینطق عنه الرجال، و لما دعانا القوم الی ان نحکم بیننا القرآن لم نکن الفریق المتولی عن کتاب الله، و قد قال سبحانه: "فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول" فرده الی الله ان نحکم بکتابه، و رده الی الرسول ان نأخذ بسنته، فاذا حکم بالصدق فی کتاب الله فنحن احق الناس به، و ان حکم بسنة رسول الله فنحن احق الناس و أولاهم به»؛ «ما حکم قرار ندادیم مردمان را بلکه قرآن را حکم قرار دادیم و این قرآن خطوطی است که در میان جلد قرار گرفته است، با زبان سخن نمی گوید و بیان کننده لازم دارد و مردانند که از آنان سخن می گویند و چون اهل شام از ما خواستند که قرآن را حاکم قرار دهیم ما کسانی نبودیم که از قرآن روگردان باشیم و حال آنکه خداوند سبحان خود در قرآن می فرماید: «اگر در چیزی نزاع داشتید آنرا به خدا و پیغمبرش برگردانید» رجوع به خدا این است که کتابش را حاکم قرار دهیم و به کتابش حکم کنیم و رجوع به پیغمبر این است که از سنتش پیروی کنیم. و اگر به راستی در کتاب خدا حکم شود ما سزاوارترین مردمیم به آن و اگر به سنت پیغمبرش حکم شود، ما بدان اولی هستیم.» (نهج البلاغه، خطبه 125)
در اینجا اشکالی است که مطابق اعتقاد شیعه و شخص امیرالمؤمنین، (نهج البلاغه، خطبه 2، قسمت آخر). زمامداری و امامت در اسلام انتصابی و بر طبق نص است پس چرا حضرت در مقابل حکمیت تسلیم شد و سپس سخت از آن دفاع می کرد؟ جواب این اشکال را ما به خوبی از ذیل کلام امام می فهمیم، زیرا همچنان که می فرمایند اگر در قرآن درست تدبر و قضاوت شود جز خلافت و امامت او را نتیجه نمی دهد و سنت پیغمبر نیز به همین منوال است.
منـابـع
مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه- صفحه 144-154
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها