راز ختم نبوت از نظر اسلام
فارسی 4319 نمایش |ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است. مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کرده اند. هیچ گاه برای آنها این مسأله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد (ص) پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه؟ چه، قرآن کریم با صراحت، پایان یافتن نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است. در میان مسلمین اندیشه ظهور پیغمبر دیگر، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است. تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده است، تنها در این جهت بوده که می خواسته اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند. اندیشه ختم نبوت بر این پایه است که اولا مایه دین در سرشت بشر نهاده شده است، سرشت همه انسانها یکی است، سیر تکاملی بشر یک سیر هدفدار و بر روی یک خط مشخص و مستقیم است، از این رو حقیقت دین که بیان کننده خواستهای فطرت و راهنمای بشر به راه راست است یکی بیش نیست. ثانیا یک طرح به شرط فطری بودن، جامع بودن، کلی بودن و به شرط مصونیت از تحریف و تبدیل و به شرط حسن تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا می تواند برای همیشه رهنمون و مفید و مادر طرحها و برنامه ها و قوانین جزئی بی نهایت واقع گردد.
اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم کرده است که نه تنها ابهام و تردیدی باقی نمی گذارد، بلکه آن را به صورت یک فلسفه بزرگ در می آورد. از نظر اسلام، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و کاهش استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بی نیازی بشر از پیام الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دوره ها و زمانهای مختلف ناسازگار است، بلکه علت و فلسفه دیگری دارد. در سوره احزاب آیه 40 چنین می خوانیم: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین؛ محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، همانا او فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران است». این آیه رسما حضرت محمد (ص) را با عنوان " خاتم النبیین " یاد کرده است. کلمه " خاتم " به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی، به معنی چیزی است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند. مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن می زدند به همین جهت " خاتم " نامیده می شد، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می کردند و همان را بر روی نامه ها می زدند، انگشتری را " خاتم " می نامیدند.
در قرآن کریم هر جا و به هر صورت ماده " ختم " استعمال شده است، مفهوم پایان دادن یا بستن را می دهد. مثلا در سوره یس آیه 65 چنین می خوانیم: «الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون؛ در این روز به دهانهای آنها مهر می زنیم و دستهاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان بر آنچه به دست آورده اند گواهی می دهند». لحن آیه مورد بحث خود می رساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن نبوت به وسیله پیغمبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته شده بوده است. مسلمانان همان طوری که محمد را " رسول الله " می دانستند، " خاتم النبیین " نیز می شناختند. این آیه فقط یادآوری می کند که او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانید، او را با همان عنوان واقعی اش که رسول الله و خاتم النبیین است بخوانید.
این آیه فقط به جوهر و هسته مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره می کند و بر آن چیزی نمی افزاید. قرآن در اولین آیه ای که نازل می شود سخن از قرائت و نوشتن و قلم و علم به میان می آورد: «اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از خون بسته ای آفرید. بخوان که پروردگارت از همه کریم تر است. همان که به وسیله قلم آموخت. به انسان آنچه نمی دانست آموخت.» (علق/ 1-5). این آیه اعلام می کند که عهد قرآن، عهد خواندن و نوشتن و یاد دادن و علم و عقل است. این آیه تلویحا می فهماند که در عهد قرآن وظیفه تعلیم و تبلیغ و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیاء می شوند. این آیه اعلام بلوغ و استقلال بشریت در این ناحیه است. قرآن در سراسر آیاتش بشر را به تعقل و استدلال و مشاهده عینی و تجربی طبیعت و مطالعه تاریخ و به تفقه و فهم عمیق دعوت می کند. اینها همه نشانه های ختم نبوت و جانشینی عقل و علم به جای وحی تبلیغی است. برای کدامیک از کتب آسمانی به اندازه قرآن کار شده است؟ به محض نزول قرآن هزارها حافظ قرآن پیدا می شود. هنوز نیم قرن نگذشته به خاطر قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان تدوین و لغتهای زبان عربی جمع آوری می گردد، علم معانی و بیان و بدایع ابتکار می شود، هزارها تفسیر و مفسر و حوزه های تفسیر به وجود می آید، روی کلمه به کلمه قرآن کار می شود. غالب این فعالیتها از طرف مردمی صورت می گیرد که نسبت به زبان عربی بیگانه اند. فقط علاقه به قرآن است که چنین شور و هیجانی به وجود می آورد. چرا برای تورات و انجیل و اوستا چنین فعالیتهایی نشد؟ آیا این خود دلیل بر رشد و بلوغ بشریت و قابلیت او برای حفظ و تعلیم و تبلیغ کتاب آسمانی اش نیست؟ آیا این خود دلیل جانشین شدن دانش به جای نبوت تبلیغی نیست؟
اولین پرسشی که اندیشه ختم نبوت به وجود می آورد درباره رابطه انسان با جهان غیب است. چطور می شود که انسان اولیه با همه بدویت و بساطت، از طریق وحی و الهام با جهان غیب ارتباط پیدا کرده و دروازه های آسمان به روی او باز بوده است، اما بشر پیشرفته کمال یافته بعدی از این موهبت محروم و درهای آسمان به رویش بسته شده است؟ آیا واقعا استعدادهای معنوی و روحی بشر کاهش یافته و بشریت از این نظر تنزل کرده است؟ این شبهه از این پندار پدید آمده که ارتباط و اتصال معنوی با غیب مخصوص پیامبران است و لازمه انقطاع نبوت بریده شدن هر گونه رابطه معنوی و روحانی میان جهان غیب و جهان انسان است. اما این پندار، سخت بی اساس است. قرآن کریم نیز ملازمه ای میان اتصال با غیب و ملکوت و میان مقام نبوت قائل نیست، همچنانکه خرق عادت را به تنهایی دلیل بر پیامبری نمی شناسد. قرآن کریم افرادی را یاد می کند که از زندگی معنوی نیرومندی برخوردار بوده اند، با فرشتگان همسخن بوده و امور خارق العاده از آنها سر می زده بدون آنکه " نبی " بوده باشند. بهترین مثال، مریم دختر عمران مادر عیسی مسیح است که قرآن داستانهای حیرت انگیزی از او نقل کرده است.
قرآن درباره مادر موسی نیز می گوید: «ما به او وحی کردیم که موسی را شیر بده و آنگاه که بر جان او بیم کردی او را به دریا بسپار، ما او را حفظ کرده، به تو باز خواهیم گرداند» (قصص/ 7). چنانکه می دانیم نه مادر عیسی پیامبر است و نه مادر موسی. حقیقت این است که اتصال به غیب و شهود حقایق ملکوتی، شنیدن سروش غیبی و بالاخره (خبر شدن) از غیب، نبوت نیست، نبوت " خبر باز آوردن " است و نه " هر که او را خبر شد، خبر باز آورد ". قرآن باب اشراق و الهام را بر روی همه کسانی که باطن خویش را پاک کنند باز می داند: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوای الهی داشته باشید خدا در جان شما نوری قرار می دهد که مایه تشخیص و تمیز شما باشد.» (انفال/ 29)، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ آنان که در راه ما کوشش کنند ما راههای خود را به آنها می نمایانیم.» (عنکبوت/ 69)
برای اینکه نمونه ای از زندگی معنوی و عرفانی از نظر منطق اسلام به دست داده باشیم کافی است گوشه ای از یکی از خطب نهج البلاغه را ذکر کنیم.
در خطبه 222 نهج البلاغه چنین آمده است: «ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده، و ما برح لله عزت الانه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم؛ خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است. دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس کوری، بینا و از پس سرکشی و عناد، مطیع و رام می گردند. همواره چنین بوده و هست که خداوند در هر برهه ای از زمان، و در زمانهایی که پیامبری نبوده است، بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهای آنها با آنها تکلم می کند». از پیغمبر اکرم روایت است: «ان لله عبادا لیسوا بانبیاء یغبطهم النبوه؛ خداوند بندگانی دارد که پیامبر نیستند، اما پیامبری بر آنها رشک می برد». از نظر شیعیان که به مقام امامت و ولایت باطنی ائمه اطهار (علیهم السلام) قائل اند بدون آنکه آنها را نبی بدانند، مطلب کاملا حل شده است.
صدرالمتألهین در صفحه 13 مفاتیح الغیب می گوید: " وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور مأموریت و پیامبری هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته ای بر کسی نازل نمی شود و او را مأمور اجرای فرمانی نمی نماید، زیرا به حکم " «اکملت لکم دینکم»"، آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، ممکن نیست این راه مسدود شود. پس انقطاع نبوت به معنی انقطاع مأموریت الهی است برای ارشاد و هدایت، نه انقطاع فیض معنوی نسبت به سائرین و سالکین الی الله. بسیار اشتباه است اگر گمان کنیم اسلام با اعلام ختم نبوت منکر زندگی معنوی شده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- ختم نبوت- صفحه 37-36 و 34-29 و 11-8
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها