دو حکایت درباره مشاهده صورت ملکوتی کافر و ستمگر
فارسی 5725 نمایش | مرحوم رضوان آرامگاه، آیة الحق و الیقین، ترجمان قرآن و سلمان زمان آیت الله حاج میرزا جواد آقای انصاری همدانی، أعلی الله تعالی مقامه الشریف نقل میفرمود که من در یکی از خیابانهای همدان عبور میکردم؛ دیدم جنازه ای را به دوش گرفته و بسوی قبرستان میبرند، و جمعی او را تشییع می نمودند. ولی از جنبه ملکوتیه او را به سمت یک تاریکی مبهم و عمیقی میبردند، و روح مثالی این مرد متوفی در بالای جنازه او با جنازه میرفت و پیوسته میخواست فریاد کند که ای خدا مرا نجات بده، مرا اینجا نبرند ولی زبانش بنام خدا جاری نمی شد؛ آنوقت رو میکرد به مردم و می گفت: ای مردم مرا نجات دهید، نگذارید ببرند! ولی صدایش به گوش کسی نمی رسید.
آن مرحوم، أعلی الله شأنه میفرمود: من صاحب جنازه را می شناختم، اهل همدان بود و حاکم ستمگری بود. یکی از دوستان ما بنام دکتر حسین احسان، خدایش رحمت کند، بسیار مرد شایسته ای بود، در طهران مطب داشت ولی در زمستانها مدت شش ماه به عتبات مسافرت میکرد و در کربلا مطب داشت و از فقرا مزد نمی گرفت، و خود نیز به بعضی از مستمندان دوا و احیانا مخارج غذا را میداد و زندگی بسیار ساده و مصفائی داشت، تقریبا در حدود پانزده سال است که رحلت نموده است. نقل کرد که: روزی من در کاظمین مشرف بودم و آمده بودم کنار شط (شط که از کاظمین میگذرد و مسافت آن تا حرم مطهر اندک است) در آنجا دیدم جنازه ای را با ماشین آوردند و پیاده کردند و به دوش گرفتند به سمت صحن مطهر، با افرادی که از تشییع کنندگان بودند حرکت دادند.
در عراق رسم چنین است که افرادی که از شیعیان فوت می کنند و دارای اهل و قبیله و عشیره هستند، جنازه آنها را در تابوت نهاده و به روی ماشین سواری می بندند و با افراد مشیعین که آنها نیز در ماشین های سواری متعددی سوار میشوند، به کاظمین علیهما السلام می آورند و در آنجا طواف میدهند، و سپس به کربلا آورده و در آنجا نیز طواف میدهند، و از آنجا به نجف اشرف آورده و طواف میدهند و در وادی السلام نجف اشرف به خاک می سپارند. آن مرحوم می گفت: همینکه آن جنازه را بطرف صحن مطهر میبردند، من هم که عازم تشرف بودم بدنبال جنازه حرکت کردم. مقداری که تشییع کردم، ناگاه دیدم یک سگ سیاه مهیب بر روی جنازه نشسته است.
من بسیار تعجب کردم و با خود گفتم: این سگ چرا روی جنازه رفته است و خود متوجه نبودم که این بدن مثالی متوفی است و سگ خارجی نیست. به افرادی که در اطراف من تشییع می کردند گفتم: روی جنازه چیست؟ گفتند: چیزی نیست، همین پارچه ایست که می بینی! من دریافتم که این سگ، صورت مثالی است و فقط من می بینم و دیگران ادراک نمی کنند. دیگر هیچ نگفتم تا جنازه را به در صحن مطهر رسانیدند، همینکه خواستند تابوت را داخل صحن ببرند برای طواف، دیدم در صحن آن سگ از روی تابوت به پائین پرید و در گوشه ای ایستاد تا آن جنازه را طواف دادند و همینکه می خواستند از در صحن خارج کنند دوباره آن سگ بروی تابوت پرید و بالای آن جنازه رفت. البته معلوم است که صاحب آن جنازه مرد متعدی و متجاوزی بوده است، که صورت ملکوتی او به شکل صورت سگ مجسم شده است؛ و چون آن مرحوم دارای صفای باطن بوده این معنی را ادراک می نموده و دیگران چیزی نمی دیده اند.
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 2- صفحه 192-189
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها