صنع الهی در سراسر عالم هستی

فارسی 4515 نمایش |

خداوند در قرآن می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن ما یمسکهن الا الرحمن انه بکل شی ء بصیر؛ آیا به پرندگان بالای سرشان ننگریسته اند که بال هایشان را باز و بسته می کنند؟ آنها را جز (خدای) رحمان نگاه نمی دارد. مسلما او به هر چیزی بیناست» (ملک/19) یعنی صنع الهی را نمی بینند؟
مقصود از دیدن صنع الهی
خیلی چیزها در عالم هست که اگر انسان، ساده آن مطلب را ببیند به نظرش می آید که غیر از این دیگر چیزی امکان پذیر نیست ولی یک وقت انسان می بیند که در همین عالم چیزهای دیگری بر ضد آنچه که وجود دارد امکان پذیر هست اما بدون آنکه آنچه که بر ضد این است در واقع مخالف این باشد بلکه امری است مافوق این. حال برایتان مثالی عرض بکنم. من نمی دانم این مطلب حقیقت است یا افسانه، می گویند اول باری که هواپیما پیدا شده بود شخصی به حکیمی از حکیمان قدیم ایران که معلوم می شود آن سوال کننده هم خودش یک آدم نیمه مطلعی بوده و لهذا طرح قضیه را به صورت غلط کرده است گفته بود: شما فیلسوفان مدعی هستید که یک جسم ثقیل و سنگین لازمه طبیعتش به طور جبر این است که توجه به مرکز زمین دارد و لهذا اگر ما سنگی را در بالا رها کنیم به طرف مرکز زمین حرکت می کند، یک قطعه آهن را رها کنیم، به طرف مرکز زمین حرکت می کند. گفت بله. گفت: اخیرا یک صنعتی در اروپا پیدا شده است که این صنعت نظریه شما را باطل کرده است، معلوم می شود که جسم ثقیل هم می تواند آن بالا بایستد بدون اینکه به زمین سقوط کند. می گویند: آن حکیم گفت: چنین چیزی محال است و امکان ندارد. البته طرح این حرف به این صورت برای آن حکیم از اول غلط بوده چون آن چیزی که آن حکیم گفته محال است، الان هم محال است یعنی اگر ما یک جسم ثقیلی را رها کنیم بدون اینکه یک نیروی مقاومتی در مقابل نیروی ثقل وجود داشته باشد، محال است سقوط نکند. در آن داستان بوعلی سینا و ابوسعید ابوالخیر نیز ابوسعید همین سوال را مطرح کرد. می گویند در حمام او با یک قدرت به اصطلاح عرفانی خاص تشت مسی را به طرف بالا انداخت و تشت آنجا ایستاد، گفت: شما حکیم ها که می گویید یک جسم ثقیل اگر بالا برود طبعا باید بیفتد این چرا نمی افتد؟ بوعلی گفت: ما حکیم ها می گوییم بدون قاسر نمی ایستد یعنی بدون یک قوه دیگری که بیاید اثر آن قوه را خنثی کند ولی الان اراده یک عارف مانع سقوط اوست، الان هم او می خواهد بیفتد پایین ولی فعلا اراده یک مرد کامل مانع افتادن است.
حال، در مورد هواپیما معلوم است که اگر یک قوه دیگری به نام قوه بخار نباشد که هواپیما هیچ وقت آن بالا نمی ایستد. طرح مسئله به این صورت غلط است ولی این نشان می دهد که اگر صنعی و صنعتی در کار باشد، اگر تدبیری در کار باشد، آن تدبیر می تواند با ترکیب کردن نیروها عملی بر ضد عمل نیروی دیگری انجام بدهد. جسم مرغ هم در آسمان چنین چیزی است یعنی اگر خداوند متعال نیروی پرواز کردن و آن بال ها و آن لوازمی که برای پرواز لازم است در وجود این حیوان قرار نداده بود، این حیوان هم اگر خودش را از پشت بام رها می کرد چون جسم سنگین است می افتاد پایین ولی ببینید خداوند چه تدابیری در وجود این حیوان به کار برده است و چه نیروهای دیگری در این عالم خلق کرده است که اثر یک نیرو را خنثی می کند. از اینجا شما بفهمید که در همه چیز عالم این جریان هست یعنی ما اگر الان می گوییم منظومه شمسی داریم، خورشید مرکز است، زمین به دورش می چرخد و در هر 365 روز تقریبا یک دور به دور خورشید می چرخد، همچنین به دور خودش می چرخد، خیال می کنیم که اینها اموری است که باید باشد و خلاف اینها محال است. چنین چیزی نیست، سر رشته همه اینها به دست خداوند است. اگر کسی نظر به مسبب الاسباب داشته باشد (چون به آن سبب هم که نگاه کند می بیند یک سببی دارد، باز آن سبب یک سبب دیگری دارد و آن سبب یک سبب دیگری و...) فورا می فهمد که نگهدارنده همه اسباب یعنی آن قدرتی که تمام اسباب و وسایط و وسایل در اختیار اوست، ذات مقدس پروردگار است.
بشر اساسا پرواز در هوا و سیر بر روی آب را که همین کار کشتی باشد از همین جودهایی که در عالم طبیعت وجود دارند الهام گرفت یعنی وقتی که انسان مرغ را دید که در آسمان پرواز می کند، فهمید پس این یک امری است عملی، یک حساب و قانونی دارد، تا هر حدی که بشر بتواند آن حساب و قانون را کشف کند، از آن حساب و قانون می تواند استفاده کند. می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات؛ آیا مرغ را در بالای سر خود در حالی که اینها صافات هستند نمی بینند؟» «صافات» را به دو معنا می توانیم بگیریم: یکی اینکه در بالای سرش صف زده اند مثل آن وقتی که مرغ ها مخصوصا بعضی از آنها با صف حرکت می کنند ولی مفسرین گفته اند مقصود آن معنایی است که به آن «صفیف» می گویند. این مطلب در فقه مطرح است که بعضی از مرغ ها در حین پرواز بیشتر صفیف دارند یعنی بیشتر بال می زنند، بالشان را مرتب حرکت می دهند مثل گنجشک. بعضی حیوانات کمتر بال می زنند و بیشتر بال ها را پهن می کنند و در حالی که بال هایشان پهن است حرکت می کنند مثل کرکس که انسان می بیند وقتی در آسمان است اغلب بال نمی زند یعنی در حالی که بال هایش پهن است مثل بال هواپیما حرکت می کند بدون اینکه بال بزند. مقصود از «صافات» این است: در حالی که صفیف دارند یعنی در حالی که بال ها را همین جور باز کرده اند و دارند حرکت می کنند. «و یقبضن» و احیانا قبض می کنند. (آن حالت بسط و پهن کردن را «صفیف» می گویند، حالت قبض و جمع کردن بال را که جمع می کند و دوباره باز می کند «قبض» می گویند.) آیا اینها را در بالا سر خود نمی بینند؟ کیست که اینها را در آن بالا نگهداری می کند؟ غیر از خدا کیست؟ چون خداست که این همه نیروها و قانون ها و ضابطه ها را قرار داده است و اگر نخواهد، همه اینها نقض می شود. «انه بکل شیء بصیر؛ خدا به همه چیز بیناست» یعنی این همه اسرار در عالم هست و خدای متعال این اسرار عالم را از هر کس دیگر بهتر می داند چون خودش خالق عالم است.
معنی توحید
در قرآن می خوانیم: «امن هذا الذی هو جند لکم ینصرکم من دون الرحمن ان الکافرون الا فی غرور؛ یا کیست آنکه سپاه شماست که در برابر خدای رحمان یاریتان می کند؟ کافران جز دچار فریب نیستند.» (ملک/20) اساس توحید و اساس دعوت انبیا بر این است که انسان یک دید نافذی پیدا کند و از همه اسباب عبور کند و مسبب همه اسباب را ببیند. گفت:
دیده ای خواهم سبب سوراخ کن *** تا سبب را برکند از بیخ و بن
از سبب سازیش من سودائیم *** وز سبب سوزیش سوفسطائیم
اصلا معنی توحید این است که انسان آن مسبب الاسباب و علت العلل و آن ذاتی را که به تعبیر امیرالمؤمنین امام علی (ع) زمام همه امور به دست اوست که تعبیر عالی و لطیفی است: «علما بان ازمة الامور بیدک؛ می دانند که سر رشته کارها در دست توست.» (نهج البلاغه، خطبه 227) در نظر داشته باشد "زمام همه امور به دست اوست" یعنی جریان های عالم، نظام اسباب و مسببات، کار خودشان را انجام می دهند ولی همه اینها حکم یک قافله ای را دارد که مهار آن قافله به دست یک نفر است. این تشبیه قهرا نمی تواند تشبیه کاملی باشد: مثل یک هواپیمایی که حرکت می کند ولی اختیار این هواپیما در دست یک نفر است، به راست ببرد، به چپ ببرد، کج کند، راست کند، بالا ببرد، پایین ببرد، خاموش کند، احیانا اگر دلش بخواهد ساقطش کند. زمام و مهار همه اینها در دست اوست. این است که انسان نباید اعتمادش جز به خدا باشد. تکیه گاه انسان فقط باید خدا باشد. همه حرف ها برای این است.
اینها که ذکر کردیم یک سلسله اسباب تکوینی بود. یک سلسله اسباب اجتماعی هم هست که اینها هم انسان را مشرک می کند یعنی سبب می شود که انسان از خدا غفلت کند و اعتماد و تکیه اش به آنها باشد. آنها چیست؟ انسان وقتی که در دنیا یار و یاور زیاد پیدا می کند، به تعبیر قرآن آنهایی که در دنیا جند و سپاه پیدا می کنند، یاوران زیادی پیدا می کنند، یک غروری به اینها دست می دهد و می گویند که تکیه گاه ما اینهاست، با وجود اینها دیگر چه کسی می تواند کاری بکند؟ در یک آیه ای که در سوره ذاریات بود، قرآن مجید راجع به فرعون تعبیر عجیبی داشت و آن این بود که فرعون به سپاهیان خودش فوق العاده اعتماد داشت و همه چیزش آنها بودند. تعبیر قرآن این بود: «فتولی برکنه؛ پس پشت کرد همراه پایه و رکنش.» (ذاریات/39) این خانه اگر پایه هایی داشته باشد، این ستون ها را ما می گوییم ارکان، کما اینکه پاهای انسان را می گویند ارکان. در حیوان، چهار دست و پا را می گویند ارکان این حیوان، چون بدن این حیوان روی این چهار دست و پاست. به تعبیر امروز این میلیتاریسم فرعون را قرآن با کلمه «فتولی برکنه» بیان کرده است، یعنی او تکیه گاهی جز سپاهش نداشت، با همان رکن و پایه اش، همان که تکیه اش به آن بود، پشت کرد و رفت.
این هم برای انسان یک غرور است. مگر سپاه و سپاهی می تواند انسان را از خدا بی نیاز کند؟ یک وسیله امتحان است و یک مایه ای است که برای انسان بدبخت چند صباحی غرور می آورد و موجب بدبختی و هلاکت است. آیا اگر اراده خدا تعلق بگیرد، از این لشکرها کاری ساخته است؟ «امن هذا الذی هو جند لکم ینصرکم من دون الرحمن» آیا این که سپاه شما شمرده می شود و آن را سپاه خودتان می دانید این ها هستند که شما را در مقابل حق یاری کنند و به فریاد شما برسند؟ اینها فقط غرور است و فریب.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 8- صفحه 196-202

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها