علت داخل شدن اصحاب کهف در غار
فارسی 4946 نمایش | یک مسئله مهم در قصه اصحاب کهف این است که علت بیرون آمدن اصحاب کهف از شهر، و دخول در کهف چه بود؟ خداوند قصه آنها را در سوره کهف آیات 13-14 قرآن کریم چنین بیان میکند که: «إنهم فتیة ءامنوا بربهم و زدنـ'هم هدی * و ربطنا علی ' قلوبهم؛ آنها جوانانی بودند که به پروردگارخود ایمان آوردند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم و بر دل هایشان قوت بخشیدیم». در اینجا سه صفت و اثر، برای آنان بیان میکند:
اول: آنکه جوانان و جوانمردانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند.
دوم: زیادی و اشتداد هدایت و راهنمائی آنان بسوی کمال؛ که نفس ایمان و تقوی موجب زیادی ایمان میگردد.
سوم: بستگی و پیوند دل با خدای خود، بطوریکه از تردید و تحیر و شک و دودلی و قلق و اضطراب رهائی جسته، و پیوسته ملازم حق بوده و از تجاوز و خروج از حد خودداری جستند. « إذ قاموا فقالوا ربنا رب السمـ'و ' ت و الارض لن ندعوا من دونه إلـ'ها لقد قلنآ إذا شططا * هـ'´ؤلا´ء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لولا یأتون علیهم بسلطـ'ن بین فمن أظلم ممن افتری ' علی الله کذبا» (کهف/ 14-15). با این قیام و اعلام به اینکه «آن گاه که در مقابل مشرکان قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است، غیر او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت حتما ناحق گفته ایم»، بدین طریق حقیقت ایمان و صفای خود را ابراز کردند. و سپس با اشکال و ایراد به قوم خود که «غیر از خدا به دنبال پرستش آلهه رفته اند، و بدون دلیل و برهان روشن، کورکورانه از آنها پیروی کرده اند آنها را محکوم حجت خود نموده؛ و در آخر با گفتار به اینکه کدام کس ستمکارتر است از کسی که به خداوند افترا و دروغ ببندد؟ آنانرا مطرود و منفور و جائر و ظالم خوانده اند و این گفتاری است که سراپا مشحون از حکمت است؛ و با آن، إبطال ربوبیت ارباب اصنام را از ملائکه و جن و مصلحین از افراد بشر ـکه فلسفه وثنیت، اثبات الوهیت آنها را می نمایدـ نموده اند؛ فلسفه ای که اثبات الوهیت ارباب را میکند، نه خود اصنام را، اصنام و تماثیلی که صور و امثله برای آن ارباب هستند؛ و آن حقیقت را بدین صورت ممثل می سازند.
در اینجا این جوانمردان ابتدا گفتار خود را به توحید آغاز نموده و فریاد «ربنا رب السمـ'و ' ت و الارض» برآوردند، و ربوبیت همه موجودات را إسناد به ذات حق دادند؛ حق لاشریک له و تعالی. و ابطال وثنیتی نمودند که برای هر نوع از انواع آفریده شدگان، إله و ربی مانند رب آسمان و رب زمین و رب انسان قائل بود؛ و سپس مطلب خود را تأکید کردند به گفتارشان که «لن ندعوا من دونه إلـ'ها». و با این حقیقت نفی آلهه ای را نمودند که وثنیت در فوق ارباب انواع، چون عقول کلیه قرار داده؛ و «صابئین » و «برهما» و «سیوا» و «وشنو» آنها را می پرستیدند. و باز این مطلب را تأکید کردند که «لقد قلنا إذا شططا»، و اعلان نمودند که این گفتاری است مقرون به ظلم و تجاوز و غلو در حق مخلوق که او را به درجه خالق بالا میبرد. و سپس باز بر قوم خود حمله آورده و با قول به اینکه آنان غیر از خدا را می پرستند، و چرا دلیل و حجت قاطعی نمی آورند؛ فلسفه آنها را ابطال می نمایند.
و بالجمله چون در مقابل وثنیت که خود دارای فلسفه بوده اند، اینان قیام نمودند و آشکارا اعلان توحید در دادند، و مورد سوء قصد و ضرب و قتل واقع می شدند؛ به ناچار از شهر گریخته و برای حفظ جان خود، در میان کهف که مستقر رحمت خدا بود مأوی گرفتند. خداوند نیز مقدم میهمانان خود را گرامی داشته، بر گوش آنان چون لای لای کودکان که به خواب روند نغمه های ذوق و شوق و جذبات رحمت الهیه برسانید تا در آن مکان مرتفع و متسع آرمیدند و پیوسته چون مادر مهربان که طفل به گهواره سپارد و خود بیدار آنرا تکان دهد، آنها را به چپ و راست میگردانید تا بدنشان کهنه نگردد و نپوسد، و از نسیم وارد در غار استفاده کنند، و از آفتاب و تابش آن در امان باشند.
منـابـع
علامه سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- صفحه 351-349
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها