خوف و رجای مؤمن
فارسی 4194 نمایش | خداوند در آیات 27 و 28 سوره معارج می فرماید: «والذین هم من عذاب ربهم مشفقون *ان عذاب ربهم غیر مأمون» کسانی که از عذاب پروردگار خودشان ترسناکند، خوف خدا دارند، چرا؟ چون نسبت به عذاب الهی نمی شود مطمئن بود، هیچ کس نمی تواند ادعای اطمینان کند و بگوید من که قطعا از عذاب الهی مأمونم.
این خیلی عجیب است و همان مطلبی است که می گویند از خواص و خصلت های ایمان این است که یک مؤمن (همیشه خوف خدا را دارد و در مقابل) هیچ وقت امیدش را به رحمت پروردگار در هیچ شرایطی از دست نمی دهد. مؤمن آدمی است که اگر فرض کنیم گناهان ثقلین را مرتکب شده است نباید فکر کند که دیگر گذشته است؛ «گذشته» وجود ندارد؛ یعنی باز در باز است، به این معنا که اگر واقعا توبه کند خدا می پذیرد. رحمت الهی اینقدر بی پایان است که فقط تا وقتی که انسان در رحمت را به رویش بسته رحمت نمی آید؛ مثل اینکه در یک بطری شیشه ای را ببندید و در دریا ببرید. ولی اگر در را باز کنید امکان ندارد آن نیاید. توبه در را به روی خود باز کردن است. در را که باز کنی آن می آید. بنابراین هر کسی در هر شرایطی اگر از توبه نا امید بشود، بگوید دیگر از توبه هم کاری ساخته نیست، این بزرگترین گناه است.
معاذ بن جبل از اصحاب پیامبر اکرم (ص) نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول الله! جوانی پشت در گریه می کند و گریه اش امان ندارد و هرچه به او می گوییم، می گوید من گنهکارم. فرمود: او را بیاورید. آمد. گریه امانش نمی داد. فرمود: چیست؟ گفت: من گنهکارم. فرمود: گناهت را بگو. گفت: یا رسول الله گفتنی نیست و خدا مرا نخواهد آمرزید. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گناه من. گناه تو بزرگ تر است یا ریگ های بیابان؟ گناه من. گناه تو بزرگ تر است یا قطرات باران؟ گناه من. فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا رحمت حق؟ گفت: البته رحمت حق. فرمود: گناهت را بگو، گناه بسیار بسیار زشتی بود که پیغمبر او را از پیش خودش راند. البته راند برای اینکه آتش توبه او را تیزتز کند و بعد از مدت ها که او رفته بود در یک کوهی مجاور شده بود و شب و روز می گفت: خدایا پیغمبرت هم مرا از پیش خودش راند، فقط به درگاه تو آمده ام، آیه قرآن به پیغمبر نازل شد، خدا توبه اش را قبول کرد.
در ناحیه عذاب هم مؤمن کسی است که اگر طاعت ثقلین را هم کرده باشد صد در صد نمی گوید من که دیگر کارم تمام است، دیگران بروند بترسند. چرا؟ این دو وجهه دارد: یک وجهه انسانی و نفسانی و یک وجهه الهی. اما وجهه انسانی برای اینکه ترسیدن از عذاب خدا در واقع ترسیدن از خدا نیست، ترسیدن از عدل خداست و ترسیدن از عدل خدا ترسیدن از خود است یعنی ترسیدن از ارتکاب جرم است. چه شخصی می تواند به نفس خودش اعتماد کند و بگوید نفس من به جایی رسیده که دیگر گناه نمی کند و تا گناه نکنم خدا ظالم که نیست که بی جهت بخواهد مرا عذاب کند. راست است، خدا ظالم نیست و انسان ها را به عدالتش عذاب می کند. می گوید وقتی من گناه نکردم خدا عذاب نمی کند. پس من صد در صد به خود اطمینان دارم، می دانم که من را عذاب نمی کند، یعنی به نفس اعتماد دارم. این اشتباه است. معصومین هم اعتمادشان به لطف خداست نه به نفس.
مناجات پیامبر صلی الله علیه و آله
ام سلمه می گوید: یک شب دیدم پیغمبر اکرم در بستر نیست. برخاستم ببینم کجاست. تا نشستم احساس کردم که در گوشه اتاق نشسته و مشغول عبادت و مناجات است. (اتاق ها تاریک بوده و چراغ خواب و برق خیابان و این چیزها که نبوده) گوش کردم ببینم پیغمبر چه می گوید. دیدم در مناجات خودش جمله هایی دارد از این قبیل: «الهی لا تشمت بی عدوی؛ خدایا مرا مورد شماتت دشمن قرار نده»، «لا تسلب من صالح ما اعطینی؛ نعمتهای خوبی به من داده ای، خدایا از من نگیر»، «و لاتردنی الی کل سوء انقلتنی منه؛ مرا به این بدی ها که از آنها نجات داده ای بر نگردان»، «و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا؛ خدایا یک چشم به هم زدن نیز مرا به خود وا مگذار». به اینجا که رسید دیگر ام سلمه بی تاب شد، صدای هق هق گریه اش بلند شد. پیغمبر نمازش را تمام کرد. فرمود: ام سلمه! چرا گریه می کنی؟ گفت: یا رسول الله! وقتی شما می گویید خدایا مرا یک لحظه به خود وا مگذار، پس تکلیف ما چیست؟ فرمود: مطلب همین طور است؛ خدا یونس (ع) را یک لحظه به خود وا گذاشت که آمد به سرش آنچه آمد.
حال هر کسی که اعتماد به خود داشته باشد یعنی اعتمادش را از خدا سلب کند و متکی به خودش باشد که خدا چه طلبی از من دارد؟ مگر غیر از این است که خدا یک حاکم عادل است؟ حاکم عادل ظالم ها و متجاوزها را عذاب می کند، من (ظلم و تجاوز) نمی کنم، خدایا در مقابلت ایستاده ام، به عدل تو به تو احتجاج می کنم؛ فکر نمی کند اینکه ایستاده، چه کسی نگهش داشته؟ همان نگه داشتنش هم به لطف و عنایت اوست؛ چه اطمینانی به خود داری؟! این است که مؤمن به دلیل اینکه هرگز به خود اعتماد نمی کند و همیشه اعتمادش به خداست، از خودش می ترسد که نکند یک وقت تخطی کند. این، جنبه انسانی قضیه و به اصطلاح جنبه یلی النفسی آن. اما جنبه الهی و یلی الربی قضیه. در جنبه یلی الربی، انسان باید اینقدر عرفان داشته باشد که بداند هرچه از ناحیه خدا به انسان می رسد فضل است. خداوند هرگز به عدلش با هیچ کس عمل نمی کند، با همه با فضلش رفتار می کند. اگر با عدلش بخواهد رفتار کند یک نفر از خدا طلبکار نمی شود پس هرچه هست فضل اوست. یک وقت می گوییم خداوند هرگز ضد عدل عمل نمی کند، اگر ضد عدل عمل کند که ظالم است؛ بنابراین من به عدلش می چسبم. جواب این است که اگر به عدلش رفتار کند کلاه همه پس معرکه است، پس باز فضل اوست. فضل را کسی نمی تواند بر خدا حتم کند که حتما فضلت باید باشد. لذا خصلت مؤمن این است که همان طوری که رجاء و امیدش را به رحمت حق از دست نمی دهد خوفش را هم از رحمت حق از دست نمی دهد. مؤمن ترین مؤمن ها، هم به رحمت حق امیدوارتر از همه مردم است و هم از عذاب پروردگار ترسناک تر است؛ مثل خود امام علی (ع). این است که فرمود: «والذین هم من عذاب ربهم مشفقون* ان عذاب ربهم غیر مأمون».
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 123-126
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها