اولین و آخرین تیر در صحنه کربلا
English فارسی 5068 نمایش | در روز عاشورا بیشتر اصحاب قبل از ظهر شهید شدند. یعنی تا ظهر عاشورا هنوز عده ای از اصحاب و همه اهل بیت و وجود مقدس ابا عبدالله در قید حیات بودند. مرحله اول شهادت اصحاب در آن تیر اندازی ای بود که دو صف در مقابل یکدیگر ایستادند. صف کوچک ابا عبدالله با هفتاد دو نفر بود ولی با یک روحیه شجاعانه و پر حماسه بی نظیر. ابا عبدالله حاضر نشد یک ذره قیافه شکست بخورد بگیرد. برای هفتاد و دو نفر میمنه و میسره و قلب قرار داد، فرمانده قرار داد، منظم و مرتب، جناب زهیربن قین را در مینه اصحابش قرار می دهد و جناب حبیب را در میسره. پرچم را هم به برادر رشیدش ابوالفضل العباس می دهد که از آن روز بنام پرچمدار و علمدار حسین و صاحب رایت حسین بن علی معروف شد. اصحاب اجازه می خواهند جنگ را شروع کنند، می فرماید: نه، تا دشمن شروع نکرده ما شروع نمی کنیم.
عمر سعد در ابتدا تعلل هایی کرده بود، او دلش می خواست دین و دنیا را خدا و خرما را با هم داشته باشد، هم حکومت ری را از عبیدالله بن زیاد بگیرد و هم دست خود را به خون امام حسین (ع) آلوده نکرده باشد، مرتب نامه های مصلحتی می نوشت تا بلکه جنگ نشود. ابن زیاد جریان را فهمید. نامه شدیدی به او نوشت که کار باید یکسره شود، اگر نمی خواهی انجام دهی، به کس دیگری که مأموریت را به او داده ایم واگذار کن. از دنیا نمی توانست بگذرد، در امری که دائر بین دین و دنیا بود، از دینش گذشت! گفت: می جنگم و امر امیر را اطاعت می کنم.
در روز عاشورا مقداری از رذالت های عمر سعد معلول این بود که فکر می کرد ممکن است گزارشهای گذشته به ابن زیاد رسیده باشد که عمر سعد تعلل می ورزد و یک مقدار هم خواه حسین (ع) بوده است. لذا برای اینکه خودش را از رو سیاهی نزد ابن زیاد بیرون بیاورد یک سلسله رذالت ها کرد، برای اینکه آنها را برای ابن زیاد نقل کنند وقتی که دو طرف در مقابل یکدیگر ایستادند، به تیراندازهای خود گفت: آماده باشید. همه آماده شدند. اولین کسی که تیر را به کمان کرد و به طرف خیام حسینی انداخت، خود او بود. بعد فریاد زد: ایهاالناس همه نزد عبیدالله زیاد شهادت بدهید که اول کسی که به طرف حسین تیر انداخت من بودم!
من هر وقت به اینجا می رسم روضه ای که از مرحوم عالم بزرگوار دوست بسیار بسیار عزیز و گرانبهای ما و شما نارمکی ها که حدود ده سال، پیش از دست ما رفت، مرحوم آیتی (ره) شنیدم یا در کتابش خواندم بیادم می آید. این مرد می گفت جنگ کربلا با یک تیر شروع شد و با یک تیر خاتمه یافت. با تیری که عمر سعد انداخت شروع شد. آیا می دانید با چه تیری خاتمه پیدا کرد یعنی از جنبه دو طرفی خارج شد و بعد از آن یک طرفه شد؟ ابا عبدالله در وسط صحنه ایستاده بود پس از آنکه کروفرهای زیادی کرده و خسته شده بود. ناگهان سنگی به پیشانی مبارکش اصابت کرد، پیراهنش را بالا زد تا خون را از جبینش پاک کند که در همان حال تیر زهر آلود و سه شعبه ای به سینه مبارکش وارد شد. کار مبارزه حسین (ع) در آنجا پایان یافت. و دیدند حسین (ع) دیگر شعار جنگی نمی دهد و مخاطب او فقط خدایش است: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله». غرض این است که اولین تیری که رها شد، وسیله عمر سعد بود. بعد هم دیگر تیر مانند باران به طرف اصحاب ابا عبدالله آمد. اینها هم مردانگی کردند، یک پا را خواباندند روی زمین و پای دیگر را بلند کردند و هر چه تیر در چله کمان داشتند انداختند و تعداد زیادی از دشمن را به خاک افکندند. عده ای از اصحاب ابا عبدالله در این تیراندازی عمومی شهید شدند. بعد جنگ تن به تن شروع شد که احتیاج به زمان داشت. دو طرف حاضر شدند برای جنگ تن به تن. مردی از اصحاب ابا عبدالله می رفت، از آنها هم می آمدند و در همه موارد هم آن روح ایمان اصحاب ابا عبدالله پیروزی می داد. پیر مردشان اگر با یکی از آنها می جنگید پیروز می شد و گاهی پنج نفر، ده نفر را از میان می برد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 180-178
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها